Miraculous lady bug and cat noir

Miraculous lady bug and cat noir

خبرهای جالب و جدید از فصل های جدید میراکلس . عکس و فیلم های جذاب از میراکلس . مطلب ها و خبرهای مهم از میراکلس
Miraculous lady bug and cat noir

Miraculous lady bug and cat noir

خبرهای جالب و جدید از فصل های جدید میراکلس . عکس و فیلم های جذاب از میراکلس . مطلب ها و خبرهای مهم از میراکلس

سلام

من مهتا هستم.

12سالم هست.

نویسنده ی جدیدم.

و مدیر این وبلاگ دوست صمیمی من هست .

من عاشق سریال میراکلس هستم.

خواننده ی مورد علاقه من کیتی پری هستش.

و دوست دارم وقتی بزرگ شدم فضانورد بشم.


موزیک ویدیوی آهنگ دیواری بین ما و...(v)


سلام لاوا


خوبید؟



یادتونه گفته بودم که سال 2021 یه انیمیشن تقریبا 1 ساعت و 48 دقیقه ای میراکلس قراره بیاد؟

چند تا پوستر (بنر) داره.   یکیش رو که گذاشته بودم و الان هم دوتای دیگه رو میزارم


قشنگه


خیلی باحاله





راستی یه ویدیوی درخواستی داشتیم که لیدی باگ جان گفته بودن بزارم

خب من خوشحال شدم که درخواستی دارید و من میتونم کمکتون کنم


موزیک ویدیوی اصلی آهنگ دیورای بین ما از لو و لنی کیم




خوشتون اومد؟



و حالا...


میکس لیدی باگ و کت نوار با آهنگ دیواری بین ما (زیرنویس انگلیسی)






ایشالا خوشتون اومده باشه




آهنگ بدون فیلمش رو هم داشتم ولی نتونستم تو وب بزارم




چند تا عکس هم از همین انیمیشن داشتم که مربوط به اتفاقاتی بود که توش می افتاد ولی بعدا میزارم



من که صبر ندارم تا فصل های جدید و انیمیشن Lady bug and Cat noir awakening بیاد


راستی فصل4 زودتر از پاییز میاد (خدا رو شکر)



درخواستی داشتید حتما بگید   

اگر هم خواستید بگید بازم میکس میراکلسی و موزیک ویدیو و آهنگ بزارم




لایک و کامنت فراموش نشه عزیزانم




گودبای



میراکلس کرونا(v)


سلام دوستان



دیروز دو تا قسمت میراکلس در شبکه ی کارتون فرانسه پخش شده  

یه قسمت تقریبا 14 دقیقه ای (درباره ی ویروس کرونا) که فقط کسانی که شبکه ی فرانسه رو داشتن تونستن و اجازه ی پخش تو اینترنت نیست ببینن و یه قسمت کوتاه و دو دقیقه ای که درباره ی ویروس کرونا و پیشگیری از آن هستش 


خب من اون قسمت دو دقیقه ای رو با زیرنویس فارسی براتون آوردم تا ببینید و لذت ببرید




خوشتون اومد؟

من که واقعا عاشقشم و تو این تعطیلات و بی میراکلسی واقعا شادم کرد


البته خیلی وقت بود پست و چیز جدید نمی گذاشتم و الان یه قسمت جالب میراکلس رو گذاشتم


 امیدوارم ازم راضی باشید 



راستی اینکه یه قسمت 14 دقیقه ای هم داریم رو از وب کارمن جون فهمیدم    آدرسش: http://new-ladyblog.blogfa.com 



گودبای

تولد مصیبت بار پارت سیم(L)

چی کار کنم؟ خدا جون تو بگو

کت به وضوح به من گفت دوستم داره اگه لوکا دوستم نداشته باشه چی؟

چی کار کنم

وای ساعت 8 است الان سر و کله اون دو تا روانی پیدا می شه

کت:سلام مرینت

من:هه چته؟ مرگ موش

کت:ببخشید ترسیدی؟

من:نه قلبم ریخت کف اتاق

کت:خب

من:کت یعنی چیز کت نوار من دیگه نیا پیشم

کت:چی؟

من:می خوام تو و لوکا و هر پسری رو که بهش علاقه یعنی چیز می شناختمش فراموش کنم

کت:برای چی؟

من:معذرت می خوام

کت خیلی رنگ پریده از پنجره میره بیرون

تولد مصیبت بار پارت بیست و نهم(L)

ناتی:خب من قدم می زدم

من:خب من باید برم یعنی 

ناتی:باشه یعنی منم باید برم

اینو که گفت عین از آمازون در رفته ها می دویدم. هیچی حالیم نبود. همش می خوردم به این و اون ولی هیچی به هیچی همینطور می رفتم تا رسیدم به خونه در خونرو باز کردم و بازم عین از آمازون در رفته ها دودیم توی اتاقم.

روی تختم ولو شدم و اون دو تا وحشی رو به فوحش بستم. باید یه جوری دو تاییشونو دست به سر می کردم یا از خودم متنفرشون می کردم.

آره باید از خودم متنفرشون می کردم

یهو کت پرید تو

من:هوی چته؟ وحشی

کت از دستم ناراحتی؟

من نه خوشحالم دارم بال در میارم

کت خب ببخشید 

من برو بیرون تجاوز گر وحشی گمشو بیرون

اومد نزدیک تر کیف کوچیکمو برداشتم و آروم زدم تو صورت کت

کت یعنی انقدر ناراحت شدی؟

من نگفتم گمشی بیرون؟

کت باشه ولی بزار فردا بیام پیشت خواهش می کنم

من خب ب باشه

کت از پنجره پرید بیرون فقط خدا خدا می کردم لوکا نیاد

مامان:عزیزم لوکا اومده کارت داره

یهو در باز شد و لوکا اومد تو

من بیرون بیرون

لوکا: مرینت چرا اینجوری می کنی؟

من گفتم برو بیرون

لوکا چی؟ چی شده؟ کت بهت چیزی گفته؟

من برو بیرون می خوام تنها باشم نمی خوام هیچ پسری رو ببینم فهمیدی؟

لوکا بزار فردا بیام پیشت

من خب نمی دونم باشه بیا ولی الان برو

رفت بیرون دوباره روی تخت ولو شدم خدا رو شکر از شر همشون راحت شدم خدایا من چی کار کنم دو راه بیشتر ندارم

یا باید خودکشی کنم

یا اینکه کلا از پاریس برم

پایان پارت

شما بگید مرینت چی کار کنه

تا نگید پارت بعدی رو نمیزارم

خب یه خبر خوب

فردا کلا مامان و بابام خونه هستن

پس فردا تا می تونم پارت می زارم

فعلا بای بای

تولد مصیبت بار پارت بیست و هشتم(L)

افتادم.

که لوکا دستمو گرفت و منو کشید بالا

من:ب بر بریم پایین

لوکا:عزیزم یکم دیگه صبر کن

من:ن نه بریم پا پایین

تو بغل لوکا بودم. حالت تهوع داشتم. نمی دونستم باید چه جوری برم پایین چشمامو رو هم گذاشتم. یکم که حالم بهتر شد بعد از چند دقیقه دیدم رو برج تنها ام. مگه من چه قدر اونجا بودم؟ بلند شدم و رفتم پایین دیدم کت و لوکا دارن با هم می جنگن

سر کت خونی بود دست لوکا هم خونی بود.

من:بببببسسسسسس ککککنننننننیییییینننننننننن دددددییییووووووونننننننننهههههه ههههههاااااااا

کت:مای یعنی چی مرینت عزیزم چی شده؟

اینو که گفت همینطور عین وحشی ها دویدم به سمت پارک تا اعصابم آروم بشه که جلوم

ناتانیل سبز شد

ناتانیل:سلام مرینت

من:سلام ناتی اینجا چی کار می کنی؟

پایان پارت

تولد مصیبت بار پارت بیست و هفتم(L)

کت:اون اون لیدی باگه

از شدت تعجب نمی دونستم باید چی بگم یهو پام سر خورد و افتادم پایین داشتم تو هوا قلط می خوردم که یهو دیدم کت منو گرفته. میلشو بین دو تا پایه گذاشته و منو گرفته نمی دونستم چه قدر دووم میارم اگه تبدیل می شدم جون هردومون رو نجات می دادم. نه من نمی تونم هویتمو بهش بگم خدا چی کار کنم؟

یهو دست کت ول شد. هردومون داشتیم تو هوا می چرخیدیم که رسیدیم به زمین. من افتادم روی یه نفر و در امان موندم کت هم افتاد رو من

می دونید اون شخص کی بود؟























































































بازم کرم









































































































کرم حال می ده












































































































کنجکاویتون رو بیشتر می جوشونه































































































































ایندفعه کرمم خیلی خیلی زیاده برو همینجور















































































































































































حرص دهنده خوبیم نه؟































































































































کم کم داری می رسی









































































































































لوکا بود.

لوکا بلند شد و گفت:مرینت؟ کت نوار؟ با هم؟ بالای برج ایفل؟

بیچاره شکست عشقی خورد.

من:نه نه لوکا

لوکا:مرینت حالت خوبه؟

من:آره

کت:معذرت می خوام مرینت

لوکا:اگه نمی تونی از یه دختر بالای برج ایفل مراقبت کنی نبرش بالاترین طبقه

کت:هه فکر کردی تو می تونی؟

لوکا:بله که می تونم بی عرضه

کت:خب ببرش

لوکا:باشه

از کمرم گرفت و رفتیم تو اسانسور

من:ولممم کن ووللللللللم کننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننن

وحشی

رسیدیم آخرین طبقه حالم داشت به هم می خورد قیافه تمسخر انگیز کت رو دیدم داشت سرم گیج می رفت

یهو............................

پایان پارت

تولد مصیبت بار پارت بیست و ششم(L)

خب خب

اینم پارت بیست و شیش

امروز تا پارت 32 می ریم

آدرین:پلگ من باید برم و از مرینت معذرت خواهی کنم

پلگ:دیگه دیر شده کممبر داری؟

آدرین:نه می رم و به دست و پاش میفتم

پلگ:نمیشه

آدرین:یه جوری به دستش میارم

پلگ:کممبر

آدرین:ای شکم متحرک

از زبون مرینت:

دیگه تصمیمو گرفتم. آدرینو می ریزم دور. برام مهم نیست. نباید به خاطرش زندگیمو تباه کنم. یه لباس خوشمل پوشیدم.

عکس لباسم:

http://s5.picofile.com/file/8397303834/%D8%AA%D8%B5%D9%88%DB%8C%D8%B1_%D8%AF%D9%88.jpg

باید لینکوکپی کنی و توی گوگل پیست کنی تا لباسشو ببینی

خیلی تیپم خوب بود. یه کیف کمری هم برداشتم و رفتم بیرون. نمی تونستم از فکرش بیام بیرون. یهو یه نفر جلوم سبز شد






























































کرم نویسندگیم امروز گل کرده تریشی:مگه کرم گل می کنه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

































































برو تا ببینی کیه




















































































































دزد نیست یه راهنمایی































































































































لوکا هم نیست یه راهنمایی دیگه













































































منتظری بگم آدرین؟




































































نه آدرینم نیست















































































































































چه قدر من آدمای دور و برمو حرص می دم




























































دیدم کت نوار جلوم وایستاده

کت:سلام مای یعنی چیز مرینت

من:سلام کت نه چیز ببخشید کت نوار

کت:بریم؟

من:کجا؟

کت:خب بریم بالای پشت بوما من خیلی تنهام می خوام باهات حرف بزنم

من:باشه من ولی قدرت فوق العاده ندارم

یهو کمرمو گرفت و رفتیم بالای برج ایفل

من:نفس نفس از ترس

رنگ عین گچ سفید شده بود فکمم از ترس می لرزید

کت:مرینت

من:ب بله؟

کت:من یه نفرو دوست دارم نمی دونم چه جوری بهش بگم

من:خب بستگی داره اون کی باشه

کت:اون................

پایان پارت

این داستان ادامه دارد..........

تولد مصیبت بار پارت بیست و پنجم(L)

کت:مهم نیست

لیدی:امممم

کت:من باید برم

(تازه داستان داره جالب می شه)

پلگ پنجه ها داخل

ادری:می خوام هویت لیدی باگ رو کشف کنم پلگ

پلگ:این کار درست نیست

ادری:چرا می خوام بدونم لیدی باگ یعنی عشق زندگی من کیه(اوه عشقش که تا الان کاگامی بود ادی:می شه دهنتو ببندی من:ننننههههه ادری:اون دمپایی من کجاس؟)

پلگ:چه جوری می خوای این کارو بکنی؟

ادری:............................................................(نمی گم تریشی:کخ داره)

پلگ پنجه ها بیرون

کت نوار به لیدی باگ زنگ می زنه و بهش می گه یه اکوماتیز شدرو گرفته(دروغ گو)

لیدی باگ میره پیش کت نوار

کت:خب می خواستم این گل رو بهت بدم

لیدی:اوففففف کت من باید برم

و لیدی باگ میره ولی

ولی چی؟








































































کرم نویسندگی
































































نه برو هنوز












































































تریشی:خدا لعنتت کنه مردم کار دارن
























































































































































میری یا برم؟

























































































































الان داری می گی  چه کرمی دارم نه؟

















































































































































































































کت نوار هم به دنبالش می ره و خونشو کشف می کنه

کت:مرینت؟

پلگ:کارت درست نبود

کت:مرینت لیدی باگه؟

خب پایان این پارت

این داستان ادامه دارد...............

تولد مصیبت بار پارت بیست و چهارم(L)

ببخشید پارت های قبلی کم بود این روزا سرم خیلی شلوغه از نظر درس دوشنبه هم آزمون دارم مامانم ولم نمی کنه

قبلا رمانم بیشتر نظر می خورد ولی الان هیچی شاید یکی دو تا نظر بدین تا من هم انرژی بگیرم

خب

برو بخونش

من:آدرین صبر کن می خوام باهات حرف بزنم

آدرین:کاگامی منتظرمه مرینت خودت که می دونی

من:نرو آدرین من نامزدت بودم نامزدت بودم نرو نرو

جرقه ی خیلی قوی ای توی ذهن آدرین خرد

کت نوار کت نوار مرینت مرینت مرینت مرینت

ادرین:من کت نوارم

من:چی؟ خیلی خنده دار بود

آدرین:من کت نوارم پلگ پنجه ها بیرون

من:نفس نفس

کت نوار:من عاشق لیدی باگم نه کاگامی نه تو

من:آ آد آدرین ک کت نواره

داشتم سکته می کردم یهو سرم گیج رفت

سیاهی

بیدار که شدم روی تختم دراز کشیده بودم و تیکی خودشو زیر بالشت قایم کرده بود

من:ت تی تیکی باورت می شه ادرین کت باشه؟

تیکی:به زودی میراکلسشو از دست می ده مطمئن باش مرینت

من:برای چی؟

تیکی:هویتش کشف شد برای تو یعنی لیدی باگ

فرداش رفتیم پیش استاد فو نمی تونستم تحمل کنم یه نفر دیگه جای کت رو بگیره

استاد فو:سلام مرینت

همون موقع افتادم رو زمین و زار زار گریه کردم

من:استاد فو من هویت کت رو می دونم

استاد فو:باید حافظتو در همون موقع پاک کنیم

من:باشه حاضرم هر کاری رو انجام بدم

استاد فو:مرینت تو هیچی از زمان تبدیل کت نوار یادت نمیاد

یهو افتادم رو زمین

وقتی بیدار شدم

من:من من کجام؟

استاد فو:مرینت درست شد

من:خوبه

خیلی منگ بودم نمی دونم چرا فکر کنم به خاطر دارویی بود که استاد فو بهم داده بود یه چند ساعت بعد رفتم خونه کت رو دیدم که روی یکی از پشت بوم ها نشسته تبدیل شدم ورفتم پیشش

کت:سلام

لیدی:از کجا فهمیدی؟

کت:گوشای گربه ایه دیگه

لیدی:کت متاسفم

کت:برای چی؟

لیدی:برای بی محلی هام وای چی دارم می گم

خب پارت بعدی نظر نمیزارم ولی بگید خوبه یا بد دلیل و عیب کار رو بگید تا بزارم بعدی رو

تولد مصیبت بار پارت بیست و سوم(L)

خب یه مقدمه کوتاه

لطفا زیر همین پست نظرتون رو راجبع به رمان بگید لطفا لطفا با دلیل بگید چرا خوبه و چرا بده و عیب کار رو هم بگید ممنون

برو بخونش

آقای آگراست؟

من:برای چی اومدین اینجا؟

گابریل:پسر من حالش خیلی خرابه همش چسبیده به اون کاگامیه

من:به من چه ربطی داره

گابریل:رابطش با تو سالم بود ولی .....

من:کاری نمی تونم براتون بکنم متاسفم

گابریل:داره کم کم تورو یادش میاد

من:و وا واقعا؟

گابریل:بله

من:چه جوری؟

گابریل:عکس هاتون رو بهش نشون دادم خاطره از تو براش گفتم اسمتو یادش اومد یادش اومد همکلاسیش بودی ولی نامزدیتون نه

من:من چه کاری باید بکنم برو توی حیاط و باهاش حرف بزن(خونه مرینت اینا کی حیاط پیدا کرد؟)

من:آدرین

آدرین:مرینت دوپنچنگ همکلاسی من من فقط به اصرار بابام اومدم

من:منو یادت نمیاد؟

آدرین:چرا همکلاسیم بودی

من:یادت نیست نامزدت بودم؟

آدرین:مرینت نامزد من کاگامیه

من:اوه واقعا پس این عکس که داریم با هم بستنی می خوریم چیه؟

ادرین:متاسفم من باید برم

کلاس انلاین دارم پارت بعدی رو بیشتر می کنم فعلا

تولد مصیبت بار پارت بیست و دوم(L)

بدون مقدمه

برو بخونش

حالم خیلی بد بود اصلا حال و حوصله کسی رو نداشتم. مامانم فقط سینی غذا رو می داد تو داشتم افسردگی می گرفتم که یهو به خودم اومدم تیکی هم نمی تونست حالمو خوب کنه. بلند شدم توی این چند روز 8 تا جعبه دستمال کاغذی تموم کرده بودم. بلند شدم و موهامو بستم و رفتم بیرون

مامان:دخترم

من:می خوام برم بیرون

مامان:با هات بیام؟

من:نه تنها باشم بهتره خدافظ

رفتم بیرون تو خیابونا قدم می زدم. و به زوج هایی نگاه می کردم که شادنو دارن با هم دیگه زندگی می کنن یهو چشمم خورد به کاگامی و ادرین

ادرین داشت برای کاگامی لباس انتخاب می کرد. بغض کردم نمی تونستم تماشا کنم عشقم داره برای اون عوضی لباس می خره دویدم سمت مغازه ولی دم درش ایستادم اون منو یادش نمیاد پس بهتره خودمو پیش اون کاگامی عوضی کوچیک نکنم رفتم تو مغازه به هوای خرید. یک لباس برداشتم مثل مال کاگامی و گفتم ببخشید اقا این لباس چنده؟

مرده:همه ی این لباسارو این اقا خریدن

بعد کاگامی لبخند مرموزی زد.

یه لباس فیروزه ای برداشتم و گفتم:این چی؟

مرده:50 دلار

من:خوبه همینو می خرم

لباسمو خریدم و در حالی که بغض گلومو فشار می داد از مغازه رفتم بیرون و پشت درخت اون ور خیابون قایم شدم و شروع کردم به دید زدن ادرین و کاگامی. ادرین با عشق به کاگامی لبخند می زد. فکر کردم حتما اونا با هم خوشبخت می شن بهتره من مضاحمشون نشم. تا رسیدم به خونه هزار جور فکر کردم وقتی رفتم تو خونه

یه نفرو دیدم

این داستان ادامه دارد......

به نظرتون مرینت کیو دیده که این همه هیجانی شده؟

تولد مصیبت بار پارت بیست ویکم(L)

خب مقدمه نمی گم

برو بخونش

لوکا:مرینت حالت خوبه؟

من:مگه کوری؟آره کوری یه دختر دیگه کورت کرده حتما

لوکا:مرینت خواهش می کنم من حاضرم تا آخر عمر از زبون تو تحقیر بشم ولی یه لحظه هم اشک هات رو نبینم

من:چیه؟ من پولی ندارم که به خاطرش با من ازدواج کنی تو هم مثل اون ادرین عوضی و نمک نشناسی

لوکا:مرینت مرینت چرا اینجوری شدی؟ چرا انقدر سنگ دل شدی؟ تو قبلا به همین راحتی دل نمی شکستی ولی حالا

من:حالا کسی رو ندارم  می فهمی؟

لوکا:چرا مادرت پدرت من

من:تو؟ تو کی هستی؟ تو هم دو روز دیگه منو ول می کنی

لوکا:نه مرینت قول می دم

من:چی فکر کردی با خودت من به این راحتی به کسی دل نمی دم حالا برو بیرون بزار تو تنهایی خودم بمیرم

لوکا:اگه تو بمیری منم پشت سرت

من:بببررررررووو ببببیییییررررررووننننننننن(آرام وحشی بافقی)

لوکا:باشه اگه اینجوری می خوای باشه

شب تا صب گریه می کردم نمی دونستم چه جوری باید دوباره عاشق بشم؟ یاد حرف مامان افتادم گفت حداقل باید یک بار عاشق بشی؟ نمی تونم من یه بار تمام وجودمو سپردم دست ان عوضی دیگه نمی تونم. باید ازش انتقام بگیرم. ولی به خاطر من اینجوری شد. خدایا چی کار کنم؟

این داستان ادامه دارد.....

دیگه به خدا بیشتر نمی تونم گوشی شارژ نداره

نظر سنجی در مورد تولد مصیبت بار(L)

اصلا فکر نمی کردم تا پارت بیست و یک پیش برم

خب اول یه نظر سنجی همینجا میزارم جواب بده

1- لوکا با مرینت ازدواج کنه

2-آدرین با کاگامی ازدواج کنه

3-مرینت بمیره

4-لوکا از ادرین انتقام بگیره

5(خواستنی تر از همه)حافظه آدرین برگرده

خب ادامه داستان با خودتونه فعلا پارت بیست و یک رو نمیذارم تا ببینم چه جوری باید ادامش بدم

تولد مصیبت بار پارت بیستم(L)

اینم از مزخرف ترین پارت و اعصاب خورد کن ترین پارت

برو بخونش

 

ادامه مطلب ...

تولد مصیبت بار پارت نوزدهم(L)

ببخشید یکم دیر شد گفتم که کلاس آنلاین داشتم و خوشبختانه تموم شد

چون این پارت خیلی طولانیه برو ادامه مطلب

برو بخونش

چرا منو نگاه می کنی؟

ای بابا

برو دیگه

وای

باید دعوت نامه بفرستم

برو ادامه 

ادامه مطلب ...

تولد مصیبت بار پارت هجدهم(L)

خب قبول دارم داستانم دیگه شور و هیجانی نداره

نمی دونم چی کار کنم؟

تریشی:-____-

تریشی جان برو تا نیومدم

تریشی:@_@

خب به هر حال برو بخونش


پس

برو ادامه مطلب 

ادامه مطلب ...

تولد مصیبت بار پارت هفدهم(L)

تریشی:همه زورشون به این بدبخت رسیده

من:موافقم

خب برو بخونش

ولی یه نفر دستشو گرفت

مایکل:این کیه؟

من:نم نمی دونم

مایکل:جک بیا مهمون داریم

کت نوار:به به آقایون زورتون به این خانم رسیده؟

جک:بله به شما ربطی هست؟

کت نوار:بله من ابر قهرمانم ناسلامتی نمی تونم بزارم این خانم محترم شکنجه بشه اونم به دست چند تا روانی

کت نوار همشون رو کتک می زنه(حوصله نداشتم بنویسم)

من:مم ممنونم

کت نوار:من اینو ادب می کنم تو برو مادر و پدرت خیلی نگرانت بودن

من:ت تو مادر و پدر منو از کجا می شناسی؟

کت نوار:خب من پرونده تمام کسایی که تو پاریس زندگی می کنن رو دارم

من:خوبه

کت نوار:برو دیگه

با سرعت جت رفتم همینجور تو مسیر می دویدم و می دویدم

مامان:دخترم دخترم چرا انقدر دیر اومدی؟ یه نفر به ما گفت اون جک عوضی گرفتت درسته ؟

من:مامان خیلی ترسیده بودم دوباره منو کتک زد

بابا:خودم گردنشو قطع می کنم عزیزم نگران نباش

من:نه بابا کت نوار هست داره ادبشون می کنه نمی دونم چه جوری

زییییییینگ زیییییییییینگ(زنگ در خونه)

من:باز می کنم ها

آدرین:مرینت؟

من:آدرین

همونجا داشتم می رفتم تو بغلش که متوجه نگاه های مادر و پدرم شدم

آدرین:سلام خانم دوپنچنگ سلام آقای دوپنچنگ

من:ما میریم بالا

من و آدرین رفتیم تو اتاق من

من:برو

آدرین:چی؟

من:برو اگه پدرت بفهمه اینجایی بد می شه به من گفتن نباید با تو کاری داشته باشم

آدرین:بله پدرم گفت اگه می خوای پیش مرینت باشی من نه ارث بهت می دم نه پول حالا من خونه هم ندارم می شه اینجا بمونم؟

من:اممممم تو اتاق من؟

آدرین:نه نه نه

من:آره بالا یه تراس کوچیک دارم که فکر کنم ازش خوشت بیاد آخرین بار با کت نوار اومدم این بالا

آدرین:اوه

من:خب اینجا رو برات درست می کنم همینجا بمون

آدرین:ممنون مرینت ممنون

ببخشید این پارت کم بود

قبول دارم داستانم افتضاحه ولی من به امید همین داستا زنده ام

یه نفر تو نظرسنجی به افتضاح رای داده بود لطفا توی نظرات بگه چرا داستانم افتضاحه خواهش می کنم

تولد مصیبت بار پارت شانزدهم(L)

درد سرتاسر وجودم رو پر کرد همون موقع می خواستم جیغ بکشم که آدرین گفت:چی می خوای پول؟

جک:نه من مری خانوم رو می خوام

من:آدرین برو تا سرتو نبریدن

آدرین:من بدون تو نمی تونم زندگی کنم مرینت پس هرکاری بتونم برات می کنم

جک:اوه اوه رمانتیکش کردی جوجه

من:خواهش می کنم بزار برم اگه هنوز دوسم داری نباید به من صدمه بزنی

جک:صدمه نمی بینی ولی پدرت تقاص کارت رو پس می ده

من:نه نه با پدر و مادرم کاری نداشته باش

جک:پس می برمت انبار و عکس کتک خورده تو رو برای اونا می فرستم

من:(گریه گریه) خواهش می کنم نه نه

جک:هی نفله

دنیل:بله قربان؟

جک:بیا اینو بنداز تو ماشین چشما و دهنشم ببند من با جوجه کار دارم

آدرین:مرینت مرینت نه نه

من:آدرین آدرین آدرین نه کمک کمک

جک:می زارم بری ولی اگه یه بار دیگه تو کار من دخالت کنی بدجوری دستات رو از دست می دی جوجه

آدرین:من انتقام می گیرم ازت

منو بردن به یه انبار متروکه و بستنم به صندلی

من:ا اینجا ا ان انباره؟

جک:هنوزم خوشگلی هنوزم دوست دارم هنوزم عاشقتم

من:پ پس

جک:برای چی ترکم کردی؟

من:......

جک:چرا هیچی نمی گی؟(خیلی عصبانی اون بالاها آروم بود)

من:من من

جک:پس می خوای به راه های بد متوصل بشی ها؟

من:نه ن نه (گریه گریه)

جک:کمربند منو بیارین

(این ایرانیه یا فرانسوی معمولا ایرانیا از جمله کمربند منو بیارین استفاده می کنن تریشی:اون شیلنگ منو بیاریه من:ممنون)

من:نه جک جک خواهش می کنم نه

جک:چرا چرا

من:جک جک

و ضربه محمکی به به دستم زد

من:(گریه گریه گریه)

(الان می دونم انتظار داشتین بگم دلش به رحم اومد و آروم کنارش نشست و ازش معذرت خواهی کرد ولی بعدشو ببینین)

من:جک ج جک جک

جک:تو روحمو زدی منو جسمتو می زنم

من:خ خوا خواهش می کنم جک نزن منو نزن

جک:گریه نکن التماس هم نکن

فردی در جمع آنها به نام مایکل وجود داشت

من:جک خواهش می کنم نه

و ضربه محمک دیگه ای به سرم زد

دیگه طاقت نیاوردم بی هوش شدم

منو بردن به یکی از اتاقای اون انبار و مایکل رو به عنوان نگهبان برام گذاشتن

من:گریه گریه گریه

مایکل:هی دخی

من:گریه گریه گریه

مایکل:با تو ام

من:گریه گریه

سرمو انداخته بودم پایین و عین ابر بهار گریه می کردم. مایکل با یک دستش سرمو آورد بالا و اشکام رو پاک کرد

من:چی کارم داری؟گفته شکنجم کنی؟

مایکل:نچ

من:چی کارم داری پس؟

مایکل:تو کی جکی؟

من:دختر عموش

مایکل:آهان پس رابطه خانوادگیه

من:چیه بهت گفته ازم حرف بکشی؟

مایکل:من فقط نگهبانتم که فرار نکنی

من:اسمت چیه؟

مایکل:مایکلم و تو مری؟

من:مرینت

مایکل:لباست؟

اینم عکس لباسم

من:لباسم چی؟

مایکل:خوشگله

(زدم تو پرتون ها)

من:گریه گریه

ناخودآگاه اشکام و پاک کرد و گفت:گریه نکن عزیزم

(یا خدا من تاحالا یه بارم کسی عاشقم نشده حالا این سه بار)

من:عزیزم؟

مایکل:ببخشید

من:مشکلی نیست همه به من بدجور نگا می کنن

مایکل:چون خوشگلی نه چیز امممم

من:عادت دارم به نگاه بد مردا

مایکل:خودم جرشون می دم بد نگات کنن

من:برا چی؟

مایکل:خب امممم

من:عاشقم شدی؟

مایکل:نه چیز

من:شدی

مایکل:ای بابا یه بار دیگه اینو بگی می زنم تو دهنت و دستشو آورد تا بزنه تو صورتم

این داستان ادامه دارد.....

پارت بعدی فردا جون خودم

تولد مصیبت بار پارت پانزدهم(L)

اینم پارتی که منتظرش بودید

برو بخونش

آدرین:مرینت من دوست دارم لطفا رابطمون رو خراب نکن

مرینت:تو فقط به خاطر مادر به من علاقه داری چون وقتی با منی یاد مادرت میفتی

آدرین:نه من هم بهت علاقه دارم و هم از تو یاد مادرم میفتم لطفا نرو

مرینت برمی گرده و روبه روی آدرین می شینه:ببخشید یکم خل بازی در آوردم

آدرین:یکم آره؟

مرینت:خب خیلی

آدرین:هیچکس یه پسر بی مادر رو درک نمی کنه از تو هم توقعی نداشتم

مرینت:معذرت می خوام آدرین من نباید اون حرفارو به تو می زدم ولی بعد از اینکه فهمیدم دروغی با کاگامی نامزد کرده بودی خیلی خوشحال بودم

آدرین:از اینکه رابطه من با کاگامی خراب شد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

مرینت:بیا به هم قول بدیم از حرف های هم بد برداشت نکنیم باشه؟

آدرین:باشه عزیزم

گابریل:فکر می کنم حرف هاتون رو زدید

آدرین:پدر برای چی این ملاقات رو ترتیب دادی؟

گابریل:برای اینکه پسرم به عشقش برسه

آدرین:ع عش عشقم؟

گابریل:ما تمام حرکات تو مرینت و دخترای اطرافتو زیر نظر داشتیم و رفتار های مرینت خیلی بیشتر از بقیه به تو میاد منم این ملاقات رو ترتیب دادم

مرینت:م من برم دیگه آدرین نه؟

آدرین:برسونمت عزیزم؟

گابریل:آدرین شما برو تو اتاقت من با خانم دوپنچنگ کار دارم

آدرین:پدر من که دیگه بچه نیستم

گابریل:ولی هنوز پسر منی

مرینت:ب بله آقای آگراست با من کار دارین؟

گابریل:دخترم می دونم تو هم به پسر من علاقه زیادی داری ولی باید بهت بگم که

مرینت:چی؟

گابریل:باید پاتو از زندگی پسر من بکشی بیرون

مرینت همونجا غش می کنه(تریشی:اه اه این مرینتم استاد در غش کردنه خب کلاس چگونه غش کنیم بزار ما هم فیض ببریم من:تریشی برو تا نیومدم)

آدرین:پدر مرینت مرینت مرینت چی شده چه اتفاقی افتاده؟

گابریل:ناتالی بگو بیان این دختر رو ببرن توی یکی از اتاقا

آدرین:پدر بهش چی گفتی؟ تو واقعا می خوای زندگی منو داغون کنی؟ مرینت

و مرینت رو بغل می کنه و می بره می زاره روی تخت و خودشم کنار می شینه و انقدر گریه می کنه تا مرینت به هوش میاد

مرینت:ا ا ادرین

آدرین:عزیزم بیدار شدی؟

مرینت:چ چه ا ات اتفاقی افتاده؟

آدرین:نمی دونم پدرم بهت چی گفت ولی تو غش کردی منم آوردمت اینجا

مرینت بلند می شه و موهاشو بالای سرش جمع می کنه

مرینت:من می رم خونه

آدرین:بزار برسونمت

مرینت:ممنون ولی می خوام یکم تنها باشم تا با یه موضوعی کنار بیام

آدرین:باشه

مرینت می ره و آدرین در حالی که توی قلبش آتیش روشن کردن به سمت اتاق پدرش راهی می شه

گابریل:پسرم بالاخره رفت؟

آدرین:بهش چی گفتی پدر؟

گابریل:بهش گفتم پاشو از زندگی تو بکشه بیرون

آدرین:پدر

گابریل:اگه ناراحتی می تونی بری پیشش ولی خبری از ارث نیست منم هیچگونه کمک مالی ای بهت نمی کنم پسرم برو با خانواده اون بدبخت زندگی کن

مرینت:

شب بود ساعت نمی دونم چند بود ولی خیابونی که توش داشتم راه می رفتم خیلی خلوت بود. یهو دیدم چند تا پسر لات دارن میان سمتم

آدرین:

رفتم دنبالش نمی تونستم بزارم تو این وقت شب تنهایی بره

مرینت:

فقط یک راه به ذهنم رسید فرار کنم ولی دیگه دیر بود یکی از اون لات ها هلم داد عقب منم خوردم زمین که خواستم فرار کنم ولی دورم حلقه زدن

من:خ خدای من کمکم کن

یکی از اونا خواست که موهامو بگیره و بکشه و بلندم کنه ولی یهو

آدرین:هی خجالت نمی کشین دختر مردم رو اذیت می کنین

جک یکی از اون لات ها:به تو چه ناموسشی؟ و موهامو کشید و منو بغل کرد طوری که پشت من بهش بود و یک چاقو گذاشت زیر گلوم

من:آ آد آدرین ک کم کمکم کن

جک:مری خانوم اون موقع که من عاشقت بودم تو به من بی محلی کردی حالا برا من ادرین ادرین می کنی؟

آدرین:ولش کن عوضی و یک قدم اومد جلو  ولی اون پسره چاقو رو یکم تو گلوم فرو کرد ولی پوستم پاره نشد

(تریشی چی شده غش نکرده غشی خانوم من:شما برین ادامش من حساب این تریشی رو می رسم)

آدرین:چی می خوای؟

من:منو

جک:مری خانوم خوب منو می شناسی

(جک پسر عموی مرینته که قبلا خیلی مرینت رو دوست داشته ولی به خاطر لاتی بودنش مرینت ازش بدش میومده)

آدرین:محاله

جک:اه اوه غیرتی شد جوجمون و موهامو یکیشون کشید

این داستان ادامه دارد......

تولد مصیبت بار پارت چهاردهم(L)

خب اینم از پارت چهارده

برو بخونش

پدر آدرین:آدرین با خانوم دوپنچنگ آشنا شو البته می دونم که هردوی شما توی مدرسه آشنایی کامل رو دارید

آلیا:مرینت با آقای آگراست

مرینت:می دونم

آدرین و مرینت همزمان:برای چی اومدیم اینجا؟

گابریل:بنشینید تا شام بخوریم

مرینت و آدرین پیش هم می شینن(الان تو دل میراکولر ها داره قند آب می شه)

گابریل:خانم دوپنچنگ و آقای آگراست(بابا فهمیدیم تو با کلاسی مرینت:اگه یه بار دیگه وسط داستان پارازیت بدی دستاتو قطه می کنم من:غلط کردم)

مرینت:وای چه تشریفاتی من مری هستم نه خانم دوپنچنگ

گابریل:

آدرین:بله پدر؟

مرینت:بله آقای آگراست؟

گابریل:من متوجه علاقه ای از طرف خانم دوپنچنگ نسبت به پسرم شدم

مرینت:

آدرین:چی؟

گابریل:رابطه شما باید قوی تر بشه

مرینت:ش شم شما

گابریل:بله پسرم هیچ منعی وجود نداره من تنهاتون می زارم تا با هم حرف بزنید

مرینت:امممممم اممممم

آدرین:مرینت

مرینت:آدرین

آدرین:خب بگو

مرینت:نه تو بگو

آدرین:باشه(بی غیرت باید بزاری عشقت اول حرف بزنه مرینت:آدرین بیا بریم فقط اون اره رو سر رات بیا من:غلطیدم)

آدرین:باشه پدرم راست می گه من به تو علاقه دارم

مرینت:نفس نفس خب منم یه جورایی نمیشه گفت علاقه ولی وقتی با تو ام احساس آرامش می کنم

آدرین:ممنون مرینت تو خیلی خوبی

مرینت: ب برای چی؟

آدرین:هر وقت با تو ام یاد مادرم میفتم

مرینت:پس به همین خاطر با منی؟

آدرین:نه نه

مرینت:نمکس نشناس

و بلند می شه می ره

پارت بعدی رو یک ساعت دیگه میزارم

تولو مصیبت بار پارت سیزدهم(L)

با توجه به اینکه می خواستم مشتاقتون کنم تا حدس بزنید برین بخونین پارت رو تا از این کنجکاوی دربیاین

برو بخونش

مرینت:مامان دیروز داشتم به یه چیزی فکر می کردم

مادر مرینت:چی عزیزم؟

مرینت:به اینکه چرا انقدر لوکا به من اهمیت می ده؟

مادر مرینت:خب شاید...

مرینت:نه مامان اینو نگو من به پدر قول دادم که عاشق نشم

مادر مرینت:ولی نمیشه که عزیزم هر نفر باید طعم شیرین عشق رو بچشه

مرینت:ولی من نه

مادر مرینت:میل خودته ولی من می دونم که تو هم لوکا رو دوست داری

سرمو به یه طرف کج کردم و گفتم:مامان نه من اصلا و ابدا لوکا رو دوست ندارم

مادر مرینت:باشه من باید برم بیرون تا مواد ماکارون رو بخرم

مرینت:باشه منم امروز با آلیا و بچه ها قرار دارم می رم پیششون

مادر مرینت:خدافظ عزیزم و پیشونی مرینت رو بوسید

(خب یکم دیگه صبر کنید تا برسید پیش آدرین)

کاگامی:مادر لطفا لطفا من باید از اون بی معرفت خبر بگیرم تا بتونم انتقاممو بگیرم

مادر کاگامی:عزیزم من می دونم زندگی با آدرین چه قدر برات مهم بود ولی من نمیزارم نزدیکش بشی چون نمی خوام به روحت آسیب برسه

کاگامی:مادر من می دونم تشریفات چه قدر برای شما مهمه و می دونم دارم با حرف زدن ازتون وقت می گیرم ولی

مادر کاگامی:تو الان نباید مشغول تمرینت برای کلاس شمشیر بازیت باشی؟

کاگامی:بله مادر

(خب یکم دیگه منتظر باش وجدانم:این تا کل شهر پاریس رودور نزنه ول نمی کنه که)

آلیا:من دارم می رم بیرون شیطونی نکنین ها

خواهران کوچولو:باشه خواهر جون

آلیا:ممنون خانم وینیکس که از این دو تا کوچولوی شیطون مراقبت می کنین

خانم وینیکس(پرستار خواهرای آلیا):عزیزم اینا مثل بچه های منن حالا برو دیگه

آلیا می ره دنبال مرینت

مرینت:هی سلام آلیا

آلیا:خب سلام خانوم خانوما چرا من باید اینقدر دم در منتظر توعه *** باشم؟

مرینت:خب ببخشید بیا بریم رستوران دیگه

آلیا:ما رستوران نمی ریم

مرینت:پس کجا میریم؟

آلیا:می ریم خودت می فهمی

(خب می خواستم پیش نینو هم برم ولی گفتم بیشتر از این حرصتون ندم بالاخره رسیدی پیش آآآلیانه بابا پیش آدرین)

آدرین:ناتالی من غذام رو تموم کردم

ناتالی:آدرین لطفا برو و یکی از بهترین لباساتو بپوش

آدرین:برای چی؟

ناتالی:برو بعدا می فهمی

(من دقیقا نمی دونم الان راهنماها آلیا و ناتالین؟؟؟؟؟ مرینت:پارازیت؟آدرین:هی خانوم تازه داریم می رسیم پیش هم

مرینت:آدرین جونم من:اوه اوه این الان آدرین بدبخت رو می کشه از بس بوسش می کنه برو ادامه داستان)

مرینت و آلیا می رن توی یه باغ خیلی بزرگ و قشنگ

آلیا:دختر چرا اینجوری نیگا می کنی؟

مرینت:تا حالا همچین باغ قشنگی ندیدم

آلیا:خب منم ندیدم ولی مث تو ندید بدید بازی در نمیارم خواهر گلم-_-

مرینت:باشه داداش گلم:)

آلیا:

آدرین:ناتالی این باغ مال پدرمه؟

ناتالی:یک نفر منتظر شماست برید

آلیا:برو روی اون میز بشین یه نفر قراره ببینت

آدرین:مرینت؟

مرینت:آدرین؟

این داستان ادامه دارد....

خب به نظرتون برای چی پدر آدرین ترتیب قرار مرینت با آدرین رو داده بگید تا پارت بعدی رو بزارم

کلی خبر جدید(v)


سلام دوستان عزیز و طرفداران میراکلس



من وقتی که تازه وب رو ساختم یه عالمه خبر از فصل جدید میراکلس گذاشتم ولی اون موقع بازدیدها خیلی کم بود اما الان که طرفداران وب زیادن میخوام همه ی اون خبرها رو که هر کدوم تو یه پست بود ، یه دفعه همه شون رو تو همین پست بزارم



اینم بگم چند تا از مطالب رو از یه وب دیگه آورده بودم تو وب خودم ولی مدیر اون وب اجازه داده بود با ذکر منبع کپی بشه


 خب چون خیلی طولانیه بپرید ادامه مطلب


ادامه مطلب ...

تولد مصیبت بار پارت دوازدهم(L)

مادر کاگامی:عزیزم کاگامی اون پسره ی شارلاتان ارزش غصه خوردن رو نداره تو بالاخره یه روزی ازش انتقام می گیری

کاگامی:مامان این چه احساسیه؟ که فکر کنی هیچکس توی دنیا دوست نداره؟

مادر کاگامی:مهم نیست جک اومده دیدنت بگم بیاد تو؟

کاگامی:بگو بیاد تو ولی من جنازشو تحویلت می دم مامان

مادر کاگامی:جک جان برو و یه روز دیگه بیا کاگامی  خیلی درس داره

جک:خانوم لطفا بزارین برم تو براش از آدرین خبر دارم

جک می ره تو اتاق کاگامی و با چهره پریشونش رو به رو می شه

کاگامی:هی عوضی برا چی اومدی؟ من بهت پول می دم نه امضا حالا گمشو از اتاقم بیرون مفت خور

جک:بهتره با هام اینجوری حرف نزنی من برات از شوالیت خبر دارم

کاگامی از رو مبلش بلند می شه و جلوی جک وای میسته

کاگامی:آدرین؟

جک:بله

کاگامی:بگو تا جنازتو برای خانودات نفرستادم

جک:خب من اطلاعات رو به قیمت 100 هزار دلار می فروشم

کاگامی:چی؟ تو داری از من باج می گیری؟

جک:تو فکر کن این باج گیریه ولی در واقع این یه معامله برد برده برای من و برای تو

کاگامی:خب باید بگی اطلاعاتت به مرینت دوپنچنگ هم مربوط می شه یا نه؟

جک:بله چه جورم

کاگامی:مامان مامان بیا اینجا

مادر کاگامی:بله دخترم؟

کاگامی:برام 100 هزار دلار بیار

مادر کاگامی:نه

کاگامی:ولی مامان

مادر کاگامی:انقدر پولاتو الکی به خاطر اون پسره ی احمق خرج کردی که به این روز افتادی من دیگه پول نمی دم

و مادر کاگامی میره بیرون

جک:خب معاملمون نشد می رم اطلاعات رو به خود آدرین بفروشم

کاگامی:نه یک هفته بهم فرصت بده پولتو جور می کنم و بالاخره انتقامم رو ازش می گیرم

آدرین و پدرش در حال شام خوردن

آدرین:پدر می شه فردا با دوستام برم رستوران؟

گابریل:نه

آدرین:برای چی پدر؟

گابریل:دفعه پیش که رفتی رستوران زدی کاگامی رو افسرده کردی دیگه نمیشه بری رستوران البته با من می شه

آدرین:تقصیر خودش بود

گابریل:نه نمیشه من غذام تمومه ناتالی غذای آدرین که تموم شد راهنماییش کن به جایی که بهت گفتم

ناتالی:بله قربان

خب دفعه بعد من به این راحتی پارت بعدی رو نمی زارم فقط می خوام بدونم شما فکر می کنین ناتالی قراره آدرین رو ببره کجا؟

خب این داستان ادامه دارد.....

لطفا جواب بدید(v)


سلام دوستان


وانیا هستم


یه مدت بود کم فعالیت بودم چون مطلب جدیدی پیدا نمیکردم و میخواستم وسط رمان تولد مصیبت بار فاصله نیفته البته اینم بگم که میخواستم رمان بزارم ولی گفتم زیاد خوشتون نمیاد 


یه نظرسنجی و سوال ازتون داشتم


نظرسنجی اینه: 

فکر میکنید من چه جور آدمی هستم؟ اخلاقم خوبه یا نه؟


  1. باهوش و دقیق 
  2. بی دقت و بیخیال
  3. پررو و بداخلاق
  4. خوش حال و احساسی
  5. بی ادب و افاده ای
  6. خوش اخلاق و دلخوش
  7. یا هر چیز دیگه ای که به ذهنتون میرسه


لطفا لطفا نظر بدید   میخوام بدونم دیگران راجع به من چی فکر میکنن  (همینجوری)

البته 2 تا گزینه یا حتی 3 تا هم میشه یا اگه چیز دیگه ای فکر میکنید که تو گزینه ها نیست

هم میتونید عددشو بگید هم میشه اخلاق رو بنویسید



یه سوال دیگه: 


از مطالب ، عکس ، رمان و... که من میزارم خوشتون میاد؟ اصلا منو دوست دارید؟


خب اینم جوابش با خودتونه 

هم میتونید بله و خیر بنویسید هم دلیل و توضیحات (اگه دلیلشو بگید بهتره)



خواهشا خجالت نکشید و بهم بگید  من ناراحت نمیشم



بای


تولد مصیبت بار پارت یازدهم(L)

دوستان پارت یازدهم رو زودتر می زامرچون از ساعت یک تا فردا دیگه نه تو بلاگفا می رم نه میام اینجا این پارت از بقیه پارت ها یکم طولانی تره

برو بخونش

مرینت:تیکی تو حتما به مرینت عزیزت می گی که صاحب قبلیت کی بوده مگه نه؟

تیکی:مرینت این یه رازه نمی تونم بگم

مرینت:باشه تیکی اشکالی نداره

استاد فو:من باید برم

استاد فو با هزار بدبختی تبدیل می شه و می ره

مرینت:اوه تیکی خیلی خوشحالم بالاخره برگشتی

تیکی:منم همینطور مرینت

مرینت:یه هدیه برات دارم

و دستش رو می کنه توی کشوی میزش

و یه جعبه ماکارون در میاره

تیکی:وای مرینت ممنون من عاشق ماکارون های تو ام

مرینت:صاحب قبلیت بهت ماکارون می داد؟

تیکی:نه اون فقط بهم از اون بستنی های بدمزه می داد

مرینت:تیکی

کاگامی و آدرین در حالی که توی رستوران نشستن و دارم غذا می خورن

کاگامی:این گوشت کبابی واقعا خوشمزس

آدرین:هممم

آدرین در حال فکر کردن به مرینته

کاگامی:آدرین

آدرین:......

کاگامی:ادرین آدرین حواست کجاست؟

آدرین:همینجا

کاگامی:نکنه حواست پیش مرینته

آدرین:نه نه

کاگامی:این نه نه یعنی دقیقا حواست پیش مرینته

آدرین:اوه کاگامی نه مرینت اونقدرا که فکر می کنی برای من مهم نیست

کاگامی:از گوشت دودی خوشت نمیاد؟خب من گوشت کبابی برای خودم گرفتم چون  اممم امممممم به دود حساسیت دارم

آدرین:پدرم بهم پیام داده باید برم خونه

کاگامی:گوشیتو ببینم

آدرین:امممم

کاگامی دستش رو دراز می کنه تا آدرین گوشی رو بزاره تو دستش

کاگامی:گوشی رو بده

آدرین:وسیله شخصیه

کاگامی:خب از اونجا که دو تا شریک تمام وسایل خصوصیشون به هم ربط داره باید گوشیتو بدی به من

آدرین:پدر من با مادر تو شریکه من که با تو شریک نیستم

کاگامی با یک حرکت ناگهانی گوشی آدرین رو برمی داره ولی

کاگامی:پدرت هیچ پیامی به تو نداده بود

آدرین:پس حتما پشیمون شده من می مونم

کاگامی:داشتی می رفتی پیش مرینت؟

آدرین:نه

کاگامی:من نمی خوام تو عاشق مرینت باشی تو مجبوری عاشق من باشی مجبوری

آدرین:کاگامی داری زیاده روی می کنی

کاگامی:درسته مرینت به خاطر حرف من سکته کرد ولی تو نباید به خاطر اینکه منو زجر بدی همچین کاری بکنی

آدرین:اوه کاگامی من نمی رفتم پیش مرینت فقط می خواستم یکم تنها باشم

کاگامی:با مرینت؟ باشه برو ولی زود برگرد من همینجام

آدرین:فکر می کنم اگه یه مدت از هم جدا باشیم قدر همو بیشتر بدونیم موافقی؟

کاگامی:برو پیش مرینت

آدرین:باشه آره آره من از تو بدم میاد من فقط مرینت رو دوست دارم

کاگامی: باشه رابطه بین من و تو تمومه فکر کردی من فقط با تو دوستم؟ نه خیر جک دنیل جو همه دوستا و طرفدار های منن من هیچ نیازی به تو ندارم

کاگامی افسردگی می گیرد

این داستان ادامه دارد

تولد مصیبت بار پارت دهم(L)

بفرمایین اینم پارت دهم که منتظرش بودین

برو بخونش

لوکا می ره پشت شیشه

لوکا:مرینت مرینت(اینارو آروم می گه)

پرستار:وقت تمومه

لوکا:یکم دیگه الان میام بیرون

پرستار:آقا وقت تمومه

لوکا میره بیرون

یک هفته بعد:(سریع رفتم جلو چون یک هفته همون آش و همون کاسس)

مرینت در حالی که روی تختش دراز کشیده:ممنون لوکا

لوکا:تو همش به خاطر اون روز از من تشکر می کنی

مرینت:لوکا اگه تو نبودی من امید به زندگی ای نداشتم دیدم که چه قدر نگران من بودی و از آدرین شنیدم تو آکوماتیز شدی درسته؟

لوکا:اسمش رو جلوی من نیار

مرینت:لوکا

لوکا:اون دو تا سبب سکته یه دختر جوون شدن

مرینت:مهم نیست آدرین تقصیری نداشت کاگامی تقصیر کار بود

لوکا:آره

استاد فو یه محل رو توی پارک تعیین می کنه و به کاگامی می گه که بره به اون محل و یک نفر رو می فرسته تا میراکلس لیدی باگ رو از کاگامی بگیره

کاگامی:هنوز اون مرد به من اعتماد نداره؟

ناشناس:خیر

کاگامی:اینم میراکلس

ناشناس:ممنون

کاگامی:این انصاف نیست منم باید یک میراکلس مخصوص خودم داشته باشم

ناشناس:فقط افراد لایق و دل پاک صاحب اصلی میراکلس ها می شن

کاگامی:بله

وقتی لوکا می ره استاد فو می ره پیش مرینت(مخفیانه)

مرینت:اوه استاد فو ببخشید من هنوز یکم مشکل دارم دکتر به من گفته نباید زیاد راه برم تا قلبم به این فنر عادت کنه

استاد فو:مرینت اینم میراکلس لیدی باگ

مرینت:اوه تیکی عزیزم

تیکی:مرینت خیلی خوشحالم که دوباره می بینمت من صاحب قبلیم رو اصلا دوست نداشتم

مرینت:مگه صاحب قبلیت کی بود؟

تیکی:نمی تونم بگم مرینت

این داستان ادامه دارد.....


تولد مصیبت بار پارت نهم(L)

فکر نمی کردم تا پارت نهم پیش برم

خب برو بخونش

دکتر:اکسیژن کم آورد دستگاه اکسیژن بهش وصل کنین

پرستار:بدو بدو

دستگاه اکسیژن به مرینت وصل کردنو نفسش برگشت

دکتر:خب اینم از فنر

پرستار می ره بیرون تا بهشون خبر بده مرینت خوبه

لوکا:خانم خانم

پرستار:همراه خانم مرینت دوپنچنگ هستید؟

لوکا:بله بله

پرستار:تبریک می گم عملشون انجام شد الان میارنشون بیرون تا دو روز نباید کسی بره پیششون امروز رو می رن آی سی یو تا فردا اگه حالشون بهتر شد می رن بخش اورژانس

و پرستار رفت لوکا داشت از خوشحالی بال در میاورد

آدرین:خدا رو شکر که حالش خوبه

کاگامی:اون سخت جون تر از اینیه که سر عمل بمیره(تو دلش):ای نمرد راحت شیم

آدرین:کاگامی من نمی فهمم که چرا مرینت برات یه دشمنه؟

کاگامی:اون دزده

آدرین:یعنی چی؟

کاگامی:ممکنه هر لحظه تو رو از من بدزده

لوکا:برو کاگامی خانم با اون آدرین جونت مرینت دیگه نمیزارم بیاد سمت شما

کاگامی:آدرین مرینت جون که یک مدافع داره ما اینجا چه کاره ایم بیا بریم

آدرین:ولی مرینت به ما نیاز داره من نمی تونم تنهاش بزارم تو می خوای بری برو ولی من تنهاش نمیزارم

بعد از چند ساعت مرینت به هوش میاد

پرستار:مریضتون به هوش اومد از پشت شیشه می تونید ببینیدش

لوکا:ممنون

این داستان ادامه دارد.....

دوستان در پارت های بعدی میراکلس لیدی باگ به دست مرینت میافته پس نگران نباشید

تولد مصیبت بار پارت هشتم(L)

کت نوار:بانوی من حالا چی کار کنیم؟

لیدی باگ:باید مثل خودش رفتار کنیم نباید بزاریم قدرتش بر ما قلبه کنه

کت نوار:فهمیدم بانوی من

لیدی باگ:باید کاری کنیم احساساتش مثبت بشه

برگرداننده:لیدی باگ کت نویر

لیدی باگ:برگرداننده مرینت از اینکه تو شرور شدی ناراحته

برگرداننده:ولی من باید کاگامی رو به دست بیارم و شما این کارو برام انجام می دین

کت نویر:خب حالا چی بانوی من؟

لیدی باگ:آکوما توی دستبندیه که مرینت بهش داده

کت نویر:باید دستبندشو از بین ببریم

لیدی باگ:آره گردونه خوش شانسی!!

کت نویر:خب حالا می خوای ببریش دور دور با این سوییچ ماشین؟

لیدی باگ:کت اون ماشین

کت نویر:خب

لیدی باگ:اون ماشین یه سوراخ دقیقا اندازه دست من داره

کت نویر:اون ماشین جزو ماشین هایی که باید اوراق بشن نمی تونیم ببریمش

لیدی باگ:چرا با کمک مرینت

لیدی باگ می رود و به مرینت می گوید که بشینه توی اون ماشین

مرینت:برگرداننده کمکم کن

برگرداننده:مرینت

برگرداننده می ره تو ماشین و لیدی باگ با سوییچی که داره برگردانندرو توی ماشین حبس می کنه بعد دستشو از توی سوراخ می بره تو و دستبند رو از دستش می کشه بیرون و دستبند رو پاره می کنه و آکوما رو خنثی می کنه اما مرینت هنوز هم در آی سیوهه

لوکا:مرینت من مرینت من

لیدی باگ:حالش خوب می شه من از دکتر پرسیدم الان می خوان عملش کنن بهتره پیشش باشی

سر عمل مرینت اکسیژن کم میاره

این داستان ادامه دارد

تولد مصیبت بار پارت هفتم(L)

یک روز قبل

مرینت:آدرین من با کاگامی یه کار دخترونه دارم که برای پسرا درد روحی داره تنهامون می زاری؟

آدرین:ب ب بله

کاگامی:دیدی آدرین ناراحت شد خانم خوشگله حالا چی کار داری؟

مرینت:تو باید از آدرین جدا بشی آدرین مال منه

کاگامی:چی میگی مرینت؟

مرینت:کاگامی خودت رو به اون راه زدی یا وقعا  نمی فهمی دارم چی می گم؟ من اون روز دیدم تو و آدرین رو که داشتین در مورد مراسم نامزدیتون حرف می زدین

کاگامی:اوه مرینت تو حرف های ما رو گوش می دی؟

مرینت:بحثو عوض نکن

کاگامی:اون مراسم، مراسم نامزدی خواهر من بود و مادر من از پدر آدرین خواسته بود برای نامزد خواهرم یک لباس خوب طراحی کنه همش همین بود

مرینت:نخیر تو این داستان رو سر هم کردی تا دخترای دور و بر آدرین رو قانع کنی یعنی تو تمام مدتی که با آدرین می گردی به خاطر مراسم نامزدی خواهرته؟

کاگامی:بله من تمام مدتی که با آدرین می گردم در مورد مراسم خواهرمه حالا می خوای باور کن می خوای باور نکن

مرینت:آدرین بیا اینجا

آدرین:چی شده؟

من:تو مراسم نامزدی داری؟

آدرین:اممممممممممم امممممممم

که یهو برگرداننده می ره پیش مرینت

برگرداننده:مرینت اونا دروغ می گن تو تا چند دقیقه دیگه سکته می کنی باید از اینجا بری

مرینت:چی؟برم ؟ باید معلوم بشه این کاگامی خانوم نامزد آدرین هست یا نه؟

برگرداننده:من از آینده میام و بهت می گم با هم نامزد نکردن چرا باور نمی کنی مرینت من می خوام آسیبی بهت نرسه

مرینت بغض می کنه و می گه:باشه ولی کاگامی یادت نره چه جوری منو زیر پاهات له کردی

کاگامی:ههه خب کار یه دختر خوب در مقابل با یک دختر بدبخت همینه دیگه

آدرین:کاگامی تو به مرینت گفتی من و تو نامزد کردیم؟

کاگامی:خب آره

آدرین:برای چی؟

کاگامی:خب برای اینکه دخترای دیگه تو رو اذیت نکنن

مرینت و برگرداننده می رن به گوشه حیاط

مرینت در حال گریه کردن:فکر می کردم آدرین آدرین

برگرداننده:مهم نیست نباید زیاد خودتو آزار بدی اونا نامزد نکردن گوش کن

و صدای آدرین و کاگامی در حالی که با هم سر دروغی که کاگامی گفت پخش شد

مرینت:یعنی اونا نامزد نکردن؟

برگرداننده:نه عزیزم

گونه های مرینت سرخ شد و گفت:تو کی هستی؟

برگرداننده:من برگرداننده هستم

مرینت:چی؟

برگرداننده:ماموریتم نجات تو و به دست آوردن معجزه گر لیدی باگ و کت نواره

مرینت:یعنی تو یه شروری؟

برگرداننده:هاکماث ارباب منه

مرینت:وای

برگرداننده:من باید برم به زمان خودم تا جایی که می تونی خودتو خوشحال نگه دار و از اون دو تا هم دوری کن

برگرداننده به زمان خودش بر می گرده دیگه مرینت توی بیمارستان بستری نیست

برگرداننده:حالا برم سراغ لیدی باگ و کت نوار

لیدی باگ:لوکا آروم باش

کت نوار:آروم باش و به احساساتت مسلط باش

برگرداننده:من باید اون کاگامیه ***** رو پیدا کنم عامل سکته مرینت اونه

لیدی باگ:شاید کاگامی این کار رو به خاطر آدرین انجام داده

برگرداننده:نه اون بدجنسه فکر کرده که دنیا دستشه نشونش می دم

این داستان ادامه دارد

آیا آدرین سنتی مانستره؟؟؟؟(v)

سلام دوستان عزیز 


چند روز پیش داشتم تو یه وب میراکلسی چرخ میزدم بعد یکی از کامنت ها خیلی توجه ام رو جلب کرد؛


یه نفر یه متن طولانی درباره ی سنتی مانستر(هیولای آموکی)بودن آدرین تو نظرات گذاشته بود که من واقعا باور نکردم ولی وقتی دیدم کلی مدرک گذاشته واقعا تعجب کردم. یه عالمه نظریه و فرضیه درباره ی سنتی مانستر بودن آدرین نوشته بودن که مدرک هم داشت و منطقی بود. اون یه آدم ناشناس بود و اول خواستم متنش رو کپی کنم و بزارم تو وب و بگم که از کجا پیداش کردم ولی فکر کردم شاید کار درستی نباشه پس میخوام یه خلاصه ای از اون رو بگم   


خب....



قضیه از این قراره که...


 یادتونه تو یه قسمت از فصل3 (اون قسمتی که مرینت میخواست شرو  بشه) وقتی ناتالی حالش بد شده بود آدرین گفت : مادر منم یه همچین سرفه ها و سرگیجه هایی داشت اما پدرم به حرف هام گوش نمیکرد.

      خب نتیجه میگیریم امیلی هم مثل ناتالی از معجزه گر طاووس استفاده کرده

 

(ادامه اش فرضیه های من نیست و اونی که نظر داده بود همچین چیزایی گفت)



اما چرا؟


میگن چون میخواسته یه سنتی مانستر از آدرین بسازه 


و....


در واقع اون طور که من فهمیدم خانواده ی آگرست تو دره ای که استاد فو معجزه گرهای پروانه و طاووس رو گم کرده  بود نمیدونم چیکار میکردن که اون معجزه گرها رو پیدا کردن و آدرین واقعی افتاده تو دره و مادر و پدرش میخواستن خاطراتش رو زنده کنن و یه سنتی مانستر از آدرین ساختن   این هم میگن که چرا 19 تا معجزه گر داریم؟ چرا روند نیستن؟   پس ممکنه یه معجزه گر دیگه تو اون دره باشه و آدرین واقعی ازش استفاده کنه و بیاد بیرون یا حتی اون معجزه گر قدرت بیشتر یا قدرت هر19 معجزه گر رو داشته باشه


گابریل چطور میتونه با پسرش اونقدر سرد و بد اخلاق باشه؟

فقط یه چیز ممکنه   اینکه اون پسر جون و احساس و روح و... داشته باشه ولی پسر اصلیش نباشه


احتمال داره که آدرین واقعی وقتی از اون دره خلاص شد و دوباره به خونه زندگیش برگشت عاشق مرینت بشه 




خب تمومید



لایک و نظر فراموش نشه طرفدارهای عزیزم




راستی من که نمیدونم شما چی میخواید! 

لطفا بگید تا بدونم چی بزارم بیشتر خوشتون میاد


دوست دارید عکس بزارم؟ آدرینتی و لیدی نویری؟

دوست دارید فیلم از فستیوال ها و پشت صحنه ها و... میراکلس بزارم؟

خبر بزارم؟

مطلب های سرگرم کننده؟

رمان و داستان؟


نظرتون رو بدید تا بیشتر از وب راضی باشید


پیشنهاد و انتقادی هم داشتید مودبانه بگید


بای بای




تولد مصیبت بار پارت ششم(L)

بفرمایید اینم پارت ششم دلم نیومد دیر تر از این بزارم

خب برو بخونش

لوکا:چی شده مرینت مرینت م مرده؟

دکتر:نه ولی حالشون خیلی بد تر از قبل شده

لوکا:خدای من چه قدر دووم میاره؟

دکتر:خب همین الان باید منتقل آی سی یو بشن تا بعد ببینیم چه کاری می شه براشون کرد؟

لوکا خیلی نا امید می شه از غم می ره تو دسشویی و گریه می کنه

هاکماث:یه نفر که نمی خواد عزیزش رو از دست بده ولی بعضی ها هستن که به عزیز ترین کسش اهمیت نمی دن چه طعمه خوبی برای آکومای من پرواز آکوما کوچولوی من و اون عاشق دلخسترو شرورش کن

برگرداننده(لوکا شرور شده):بله هاکماث؟

هاکماث:برگرداننده من به تو قدرتی می دهم که بتونی هر چیزی رو که می خوای به حالت اول برگردونی ولی در عوض من معجزه گر  لیدی باگ و کت نویر رو می خوام(لیدی باگ کاگامیه)

برگرداننده:بله هاکماث

اون یه لباس سبز خال خالی با یک شلوار خیلی خوشگل و چوب دستی میاد بیرون.

آدرین:لوکا چه بلایی سرت اومده؟

برگرداننده:من دیگه لوکا نیستم من حالا برگرداننده هستم و می خوام با قدرتی که دارم مرینت رو به حال اولش برگردونم

کاگامی:امممم من برم کمک بیارم

کاگامی می رود و تبدیل می شود

آدرین:من برم کت نویر رو خبر کنم

آدرین هم می رود و تبدیل می شود

لیدی باگ:هی کت چرا انقدر دیر اومدی؟

کت نویر:معذرت می خوام

لیدی باگ:آکوما باید توی دستبندی که مرینت بهش داده بود باشه اون به خاطر مرینت غمگین بوده

برگرداننده:هه هه ببینین کیا اینجان لیدی باگ و کت نویر حالا هم هویت مخفیتون رو می فهمم هم معجزه گر هاتون مال من می شه

و با چوب دستی اش زمان رو به عقب برگردوند

این داستان ادامه دارد....

تولد مصیبت بار پارت پنجم(L)

به در خواست پارت پنجم رو میزارم ولی قول بدید نظر بدید تا پارت ششم رو جذاب کنم خب برو بخونش

لوکا:بله مرینت من؟

من:دکتر چی گفت من چی کارم شده؟

لوکا:خب تو باید یه مدت توی بیمارستان بمونی تا حالت بهتر بشه مرینت

من:چ چی برای چی؟

لوکا:اممم خب آدرین بیا برای مرینت توضیح بده

من:ن نه تو برام ب بگو

لوکا:خب یه مشکل کوچیک توی قلبت به وجود اومده

من:ی یعنی چ چه م مشکلی؟

لوکا:یه سکته ریز قلبی

من:س سک سکته؟

لوکا:زود خوب می شی فردا هم میایم  پیشت استراحت کن

من:ن نه من باید برم خ خونه

و سعی کردم خودم رو از روی تخت خواب توی بیمارستان بلند کنم ولی انگار آمپول بی حسی به تمام بدنم زده بودن نمی دونستم باید چی کار کنم که حرکت کنم لوکا داشت عصبانی می شد

لوکا:مرینت حالت بده تو نیاز به جراحی داری

من:ج جرا جراحی؟

دنیا رو سرم می چرخید اما بعد یه مدت کوتاه حالم مثل قبل شد هنوز تو شوک بودم من و جراحی؟مادر که میگفت من سالم ترین دختر توی پاریسم!پس چی شد؟من باید جراحی بشم/همش تقصیر کاگامیه!!! اگه اون نبود هنوز این لقب مال من بود

من:چ چه جور جراحی ای باید بکنم؟

لوکا:خب باید بدون تحمل شنیدنشو داری یا نه؟

من:بگو دارم جون می دم

لوکا:خب یه تیکه خون توی یک قسمت از رگ قلبت لخته شده دکتر اون قسمت از رگ رو می بره و به جاش فنر می زاره

دیگه باید سکته مغزی می کردم وای پوستم رو پاره می کردن رگم رو می بردین و یه فنر می زاشتن توی قلبم دیگه تحمل نداشتم باید اونقدر جیغ می زدم ا لخته خونه دمشو بزاره رو کولشو بره

من:ک کی عم عملم م می کنن؟

لوکا:شاید هفته دیگه

من:ب بگو م ما مادرم بیاد

لوکا:نباید ایشون بفهمن اگه بفهمن بد می شه

من:ب باید م مادرم پیشم ب باشه

لوکا:استراحت کن مرینت نباید زیاد به خودت فشار بیاری

همون موقع از حال رفتم. مادرم نمی دونست من سکته قلبی کردم نبایدم می فهمید لوکا راست می گفت اگه مادرم می فهمید می مرد.

دکتر اومد بالا سرم و گفت:متاسفم

این داستان ادامه دارد

تولد مصیبت بار پارت چهارم(L)

خب اینم پارت چهارم که منتظرش بودید ببخشید دیر شد چون امتحان و کلاس آنلاین داشتم برو بخونش

من:آدرین تو با کاگامی نامزد کردی؟

آدرین:اممممممممممم اممممممممم

کاگامی:آدرین تو ساکت باش بزار من جواب این خانم پر رو فوضول رو بدم

من:خب بده خانم مدعی

کاگامی:مرینت دوپنچنگ دیوونه بله ما نامزد کردیم حالا به تو چه ربطی داره؟

یهو سرم گیج رفت زانو هام سست شدن و نزدیک بود بخورم زمین که لوکا منو گرفت.

لوکا:مرینت مرینت حالت خوبه چی شده؟

آدرین:مرینت چی شد حالت خوبه؟

کاگامی:بریم آدرین

آدرین:ولی مرینت حالش بده نمی تونم تنهاش بزارم

لوکا:مرینت بلند شو

من تو بغل لوکا بودم بیهوش شدم وای خدا آدرین با کاگامی نامزد کرده بود. دیگه انگیزه ای برای ادامه زندگی نداشتم تنها کسی که برام ارزش داشت حالا دیگه برام مهم نیست شاید کاگامی به من دروغ گفت کم کم چشمامو باز کردم بوی الکل میومد.

لوکا:مرینت مرینت مرینت صدای منو می شنوی؟

آدرین:مرینت مرینت حالت خوبه؟

من:امم اممم چ چی ش ...شده؟

لوکا:نمی دونم این دو نفر بهت چی گفتن که تو یهو غش کردی

من:ا... این....اینجا ک....کجاست؟

آدرین:آوردیمت بیمارستان

کاگامی:لوس خانم پاشو همه مارو از کار و زندگی انداختی

صدای کاگامی بود این صدای نحس رو باید از بین ببرم. باید کنارش بزنم قبل از اینکه با آدرین ازدواج کنه!!!!

من:من خ....خوبم ش....شما م....می .....تونید برید

یهو سرم تیر کشید قلبمم درد گرفت

من:آی آی

لوکا:مرینت حالت خوبه؟

آدرین:لوکا برو بگو پرستار بیاد

لوکا رفت و دکتر و پرستار رو آورد.

دکتر:ایشون سکته قلبی کردن

لوکا:چییییییییییییییی؟به این جوونی سکتته قلبی؟

آدرین:کاگامی چرا به دروغ به مرینت گفتی منو تو نامزد کردی؟

کاگامی:اگه نمی گفتم کل روز پیله ما بود

لوکا:خودش می دونه؟

دکتر:اگه بفهمه حالش بد تر می شه تا موقعی که ما عمل کنیمش باید توی بیمارستان بمونه

لوکا:عمل؟

آدرین:برای چی؟

دکتر:سکته قلبی یعنی لخته شدن کمی خون در یکی از رگ های قلب(فکر کنم) ما باید لخته خون رو از رگ قلبشون در بیاریم و یک فنر به جای رگ بریده شده بزاریم

من:لوکا لوکا بیا

این داستان ادامه دارد

تولد مصیبت بار پارت سوم(L)

خب اینم پارت بعدی تولد مصیبت بار

برو بخونش

من:چیییییییییییییییییییییی؟

لوکا:چی شده مرینت چرا انقدر عصبانی شدی؟صورتت رنگ گوجه شده

من:گوجه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

لوکا:باشه من فقط اسم کاگامی رو پرسیدم

من:باشه برو سر کلاست منم می رم سر کلاسم وقتی داشتم می رفتم سر کلاسم تو دلم فکر کردم:بیا این لوکای احمق هم رفت عاشق کاگامی شد من بدبخت چی کار کردم که یه دونه .... ولش کن این پسرای احمق چی تو کاگامی می بینن که همه پشت سرش غش می کنن؟ سر کلاس اصلا حواسم به درس نبود فقط به کاگامی و آدرین و لوکا فکر می کردم باید یه جوری کاگامی رو کنار می زدم.

زیییییینگ زییییییییییییینگ(زنگ تفریح)

زنگ که خورد رفتم پیش آدرین و کاگامی

من:آدرین من با کاگامی یه کار دخترونه دارم که برای پسرا درد روحی داره تنهامون می زاری؟

آدرین:ب ب بله

کاگامی:دیدی آدرین ناراحت شد خانم خوشگله حالا چی کار داری؟

من:تو باید از آدرین جدا بشی آدرین مال منه

کاگامی:چی میگی مرینت؟

من:کاگامی خودت رو به اون راه زدی یا وقعا  نمی فهمی دارم چی می گم؟ من اون روز دیدم تو و آدرین رو که داشتین در مورد مراسم نامزدیتون حرف می زدین

کاگامی:اوه مرینت تو حرف های ما رو گوش می دی؟

من:بحثو عوض نکن

کاگامی:اون مراسم، مراسم نامزدی خواهر من بود و مادر من از پدر آدرین خواسته بود برای نامزد خواهرم یک لباس خوب طراحی کنه همش همین بود

من:نخیر تو این داستان رو سر هم کردی تا دخترای دور و بر آدرین رو قانع کنی یعنی تو تمام مدتی که با آدرین می گردی به خاطر مراسم نامزدی خواهرته؟

کاگامی:بله من تمام مدتی که با آدرین می گردم در مورد مراسم خواهرمه حالا می خوای باور کن می خوای باور نکن

من:آدرین بیا اینجا

آدرین:چی شده؟

من:تو مراسم نامزدی داری؟

آدرین:اممممممممممم امممممممم

این داستان ادامه دارد

مادر آدرین مرده؟ نه نمرده!(v)


سلام عزیزان


تازگی ها بازدید وب خیلی کم شده و هیچ کامنتی هم وجود نداره

کلا وب سوت و کوره

منم هرچی باشه از بازدیدها و نظرات شما انگیزه میگرفتم دیگه

ولی چند روزی بود که پست نمیزاشتم

چون هیچ انگیزه و هدفی نداشتم


خب....  یه سوال

شما میدونید چرا مادر آدرین مرده؟

اصلا مرده؟

اون که جوان بود

آخه چرا؟

بیچاره؟


خب  من الان بهتون توضیح میدم که واقعا مرده یا نه؟


دوستان 

مادر آدرین زنده هستش

یعنی یه جورایی تو کماست

یعنی هنوز تپش قلب داره


اما حالا چرا 


خب مادر آدرین از معجزه گر طاووس استفاده کرده (به دلیلی نامعلوم)

هرچی باشه معجزه گر طاووس شکسته و برای اینکه قدرت بگیره باید از روح صاحب معجزه گر کمک بگیره

(یه جورایی انگار از روح تغذیه میکنه تا شکستگی رو در واقع ترمیم کنه)

به همین خاطر هم مادر آدرین علائم حیات رو داره ولی هیچ چیزی نمیبینه، نمیشنوه، حرف نمیزنه و کاری انجام نمیده


اما اگه توضیحات بیشتری میخواید و دوست دارید بدونید از کجا اینقدر مطمئنم

باید کامنت بزارید







تولد مصیبت بار پارت دوم(L)

اینم پارت دوم برو بخون

برگشتم و دسدم آلیا دستشو گذاشته رو شونم

من:هی هی هی هی چرا اینجوری می کنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟داشتم سکته می کردم

آلیا و همه بچه ها از جمله آدرین:تولدت مبارککککککککککککککککک!!!!!!!!!!!

من:وای بچه ها ممنونم

مامان:عمه جسی و مادربزرگ امسال نیومدن و من هم از بچه ها خواستم تولدتو اینجا بگیرن

من:ممنون مامان ممنون بچه ها

آلیا:این کادوی من و نینویه

من:وای خدای من یک آلبوم کامل از جگد استون ممنون آلیا ممنون نینو

رز و جولیکا اومدن جلو

رز:این هم کادوی ما برای بهترین و مهربون ترین دختر مدرسه

من:وای رز وای جولیکا این یه پوستر از منه ممنونم این خیلی قشنگه

بعد پوستر رو به دیوار اتاقم چسبوندم

آدرین:بیا مرینت گفتم حالا که من طلسم خوش شانسی مرینت رو دارم چرا مرینت طلسم خوش شانسی آدرین رو نداشته باشه؟!

من:آ آ آدرین این یه طلسم خوش شانسیه اونم برای من؟

آدرین:بله مرینت من باید برم محافظم منتظرمه گفتم بیام و تولدت رو بهت تبریک بگم و هدیه ای که با جون دل درست کردم رو بهت بدم

من:اوه خدای من

آدرین:خدافظ

من:خدافظ

اون شب بهترین شب زندگیم بود آدرین یک طلسم خوش شانسی مخصوص من درست کرده باید این موضوع رو جشن بگیرم.

مامان:دخترم بیداری؟

من:بله مامان جون چی کارم داری؟

مامان:دخترم یک نفر می خواد تو رو ببینه منتظرته بگم بیاد بالا؟

من:کیه؟

مامان:بفرمایین بالا دخترم بالاس

اون فرد لوکا بود.

لوکا:سلام مرینت

من:ل ل لوکا مو یعنی تو تینجا چی کار می کنی؟

لوکا:ببخشید جولیکا یادش رفت هدیه من رو بیاره گفتم خودم بیارم تولدت مبارک مرینت

من:ممنون لوکا

لوکا:خب از کیکت به من نمی دی؟

من:اوه چرا حتما بیا اینم دو تا تیکه کیک خوشمزه با دستور پخت ماکارون خودم مامان درستش کرده!!

لوکا:چه خوشمزس خب من دیگه برم

من:نه کجا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

لوکا:چیزی گفتی؟

من:نه فقط گفتم خدافظ

لوکا:خدافظ

وقتی لوکا رفت تیکی اومد بیرون و گفت:هی مرینت چند چندی؟لوکا آدرین یا کت نویر؟

من:تیکی کت نویر فقط همکار منه

تیکی:خب لوکا یا آدرین؟

من:اوه نمی دونم لوکا نه آدرین

تیکی:بازم از اون کیک با دستور پخت ماکارون داری؟

من:ای تیکی بیا این رو برای تو نگه داشته بودم

تیکی:ممنون مرینت

من:تیکی تو بهترینی

فردا وقتی رفتم مدرسه با یه صحنه خیلی غم انگیز مواجه شدم. کاگامی هم تو مدرسه ما بود؟؟؟؟؟؟؟کاگامی کنار آدرین نشسته بود و داشتن با هم آبمیوه می خوردن

من تو دلم:این دختره اینجا چی کار می کنه؟ آدرین مال منه شایدم باید بزارم اونا به هم برسن؟؟؟

لوکا:سلام مرینت

من:اوه لوکا تو هم میای مدرسه؟

لوکا:اون دختره که نشسته کنار اون پسر موطلاییه کیه؟

من:کاگامی

لوکا:خوشگله

این داستان ادامه دارد....

رمان قلب شیشه ای (پارت1)(v)

 

سلام


اینم رمان قلب شیشه ای


امیدوارم خوشتون بیاد


ادامه مطلب ...

تولد مصیبت بار پارت اول(L)

سلوم سلوم منم لیدی مون

براتون آوردم چند تا داستان

البته فقط یه دونه داستانه

خیلی

چون قراره دوست عزیزم وانیا جون یه رمان خوشمل بزاره

شخصیت ها:وایپرین، مرینت و کت نوار و آدرین

سلام من مرینتم یه دختر معمولی مثل آلیا رز یا جولیکا ولی من یه رازی دارم که هیچکس ازش خبر نداره من لیدی باگ هستم امروز اولین روز 15 سالگیمه وای بازم مجبورم یه شب تموم رو با عمه جسی و مادربزرگ بگذرونم و باز هم نمی تونم به مهمونی ای که دوستام برام ترتیب دادن برم خب باید بهشون بگم یا باید صبر کنم تا شب بشه و ببینم مادربزرگ و عمه میان یا نه؟ اصلا دوستام برام مهمونی می گیرن؟ ولش کن ساعت 8:00 صبح بود ساعتم شروع کرد به زنگ زدن اعصابم خورد شد محکم کوبودنم روی ساعتم ولی بازم زنگ می زد دیگه ناچار شدم بیدار بشم لباس صورتی کالباسی با جلیقه سورمه ایم رو پوشیدم و رفتم تا از مامان و بابام خداحافظی کنم و برم مدرسه. از پله ها رفتم پایین این دفعه خیلی احتیاط کردم که با مخ نخورم زمین ولی بازم پام گیر کرد به پله شکسته و با مخ خوردم زمین مامانم بدو بدو اومد و دست منو گرفت و بلندم کرد و یک ماکارون داد بهم و گفت امروز صبحونه نداریم بدو برو مدرسه نمی دونم چرا نذاشت برم تو آشپزخونه؟؟

ولش کن

من:بابا منو نمی رسونی؟

بابای مرینت:دخترم سفارش یک کیک گنده دارم نمی تونم با تاکسی یا پیاده برو

من:اوه اوف باشه بابا خدافظ مامان خدافظ بابا

بازم مثل همیشه باید نصف پول توجیبیمو بدم به تاکسی رفتم و سوار تاکسی شدم و رفتم به مدرسه آلیا و نینو داشتن دم در مدرسه پچ پچ می کردن وقتی رفتم سمتشون حرفشون رو قطع کردن

من:سلام آلیا سلام نینو

نینو:اوه سلام مرینت

آلیا:سلام

من:چی می گفتین؟

آلیا:اممممم

نینو:ما داشتیم درمورد درمورد اینکه شب کجا شام بخوریم حرف می زدیم

من:اوه مضاحمتون نمی شم

وقتی رفتم توی مدرسه رز و جولیکا داشتن عکس منو می کشیدن

رز:اوه سلام مرینت نقاشیت قشن...

جولیکا با آرنجش زد به رز و گفت:اوه مرینت ندیدیمت سلام

من:سلام چی کار می کردین؟

رز:داشتیم برای تو .......

جولیکا:ما داشتیم برای تولد مادر من نقاشی می کشیدیم

من:اوه باشه موفق باشید

رفتم و سر کلاس نشستم و شروع کردم به طراحی کلاهی که برای خودم می خواستم

آدرین:سلام مرینت

من:اوه آ آ آدرین سلاک یعنی سلام

آدرین:چی می کشی

من:تقاشی نه مقاشی ببخشید نقاشی نه بابا طراحی کلاه

آدرین:باشه من برم دیگه

من:وای خانم بوستیه اومد

آلیا:سلام خانم بوستیه

مدرسه هم تموم شد و من برگشتم خونه تا خواستم برم تو آشپزخونه مامانم گفت اوه دخترم عمه جسی بالا منتظرته منتظرشون نزار

من:ولی مامان.....

مامان:دخترم برو دیگه تو که نمی خوای اتفاق سه سالگیت تکرار بشه؟

من:اوه باشه

رفتم طبقه بالا هیچکس نبود یهو یکی از پشت دستشو گذاشت رو شونم.....


عکس های جذاب و جدید(v)

 سلام


چند تا عکس زیبا از ابرقهرمان ها آوردم


این عکس رو بهترین دوستن بهم فرستاد


اتاق مینیاتوری مرینت (خیلی قشنگه)


WoW


چند عکس باحال و خوشگل


مرینت در ظاهرهای مختلف



اگر پست های قبلی من رو خونده باشید میبینید راجع به انیمیشن lady bug and cat noir awaking  که قراره در سال 2021 منتشر بشه گفته بودم. 


بنر انیمیشن




دوست دارم شما با لایک ها و کامنت هاتون ما رو خوشحال کنید


فعلا








بنر لوگوی وب


سلام دوستان


این هم بنر لوگوی وب هستش


اگه تو وب های دیگه کپی کنید وقتی روش کلیک میکنی وارد وب من میشی




من که خودم خیلی ازش خوشم اومد 

قشنگه؟



وبلاگ جدید من(v)



سلام


همونطور که قبلا هم گفته بودم من یه وب میراکلسی دیگه در بلاگفا درست کردم.

شاید میشه گفت به خاطر اینکه یه وبلاگ متفاوت با قالب و طرح میراکلس داشته باشم. (آخه تو بلاگ اسکای نمیشه قالب گذاشت)

منم کلا عاشق میراکلسم  گفتم بزار بازدیدها و نظرات بیشتر بشن. (البته منظورم اینه که چند نفر این وب رو بازدید کنن و کامنت بزارن و بعضی ها اون یکی وب رو)


خب باید بگم من مطالب این وب رو به وب جدید هم انتقال میدم و در هرکدوم پست های متفاوت و جدید میزارم


واسه ی رفتن به اون یکی وب میراکلس من روی آدرس زیر کلیک کنید

آدرس: 

Miraculous ladybug and cat noir

(بزنین روش باز میشه)

بای

چند تا عکس جدید(v)

 دوباره سلام


وای من امروز چقدر زیاد حرف زدم


 اینم یه ویدیو که از عکس های جدید فصل4 میراکلسه




خب 

کامنت یادتون نره

میکس اسلایدشو من از میراکلس(v)


سلام عزیزان


من عکس های زیبای میراکلس رو تو یه فیلم اسلایدشو کردم تاشما هم ببینید



دوستان چند تا از عکس ها مربوط به فصل های جدیده

به نظرتون از این به بعد به جای عکس فیلم اسلایدشو بزارم؟

لایک و کامنت فراموش نشه


باگ اوت
Bug out

سلام من لیدی مون هستم

سلوم دوستای خوشمل من

من لیدی مون هستم

13 ساله

از مشهد

خیلی خوشحالم دارم تو این وب نازنین می نویسم

فکر می کنم دیگه گفتنی ها رو گفتم امیدوارم مفید باشم

فعلا

تبدیل قهرمان های جدید(v)





سلامی دوباره


امروز فیلم تبدیل تک تک ابرقهرمان های فصل4 رو آوردم







من با کامنت های شما زنده ام

رمان انتخاب کنین(v)

سلامی دوباره


من میخوام یه خلاصه ای از پنج تا رمان بزارم و شما هم باید بگید از کدوم بیشتر خوشتون میاد که اون رو ادامه بدم



رمان اول (1)


یه اتفاقات بدی میفته و آدرین میمیره 

ممکنه هویتش رو کشف کنن 

و زنده اش کنن


رمان دوم (2)


وقتی آدرین/کت نوار میبینه لیدی باگ یه پسر دیگه رو دوست داره

تصمیم میگیره سعی کنه از لیدی دست بکشه و

عاشق یه دختر دیگه باشه

اون دختر میتونه کاگامی،مرینت یا حتی کلویی باشه


رمان سوم (3)

مرینت تلاش میکنه به آدرین نزدیکتر بشه
اما آدرین هنوزم عاشق لیدی باگه
و مرینت فقط یه دوست معمولیه
اما مرینت سعی داره به اون بگه که دوستش داره 


رمان چهارم (4)

کاگامی سعی میکنه از مرینت دور باشه و آدرین رو برای خودش نگه داره
حرص کلویی درمیاد
مرینت ناراحت میشه
ولی هنوز نا امید نشده


رمان پنجم (5)


مرینت فکر میکنه آدرین اون رو فقط یه دوست معمولی میدونه

اما آلیا سعی میکنه به دوستش بفهمونه که نباید به این زودی نا امید بشه

مرینت تصمیم میگیره به لوکا نزدیکتر بشه

لوکا هم که مرینت رو دوست داره



خب دوستان من خودم از رمان اولی خوشم نمیاد اما دیگه گذاشتم

فکر کنم شما هم زیاد خوشتون نیاد اول داستان آدرین بمیره




شماره ی رمانی رو که بیشتر از همه دوست داشتید حتما تو کامنت ها بگید


ایشالا یه اسم خوب و مناسب هم برای رمانی که بیشتر از همه رای آورد انتخاب میکنم

یعنی دلت میخواد بری گربه سیاه رو بخوری(c)






  


































وایییییییییییییییییییییییییییی خیلی خوشملننننننننننننننننن اگه دوست داشتی یه لایک بزننن

عکس و خبرهای جدید(v)



سلام بر دوستداران میراکلس


امروز چند تا عکس جذاب و خبرهای جدیدی آماده کردم.



مرینت دوپن چنگ


آدرین آگرست


نینو   مرینت    آلیا


آدرینت (آدرین-مرینت)



حالا میریم سراغ عکس های جدیدتر و خبرها (به احتمال زیاد)


مرینت با لباس های جدید


کوامی های جدید و پرقدرت


مرینت در حال دیدن کوامی جدید(برای اولین بار)



کوامی ها و معجزه گرهای فصل جدید (احتمالی)




راستی فکر کنم بهتون نگفته بودم که قرارنیست هیچ کس قسمت ویژه ی افسانه ی چینی(chinese legend) شرور بشه پس به احتمال زیاد سه تا از شخصیت های خوب و اصلی کارتون ghostforce که ساخته ی جرمی هستش در اون قسمت باشن و...  (ببینیم چی میشه)


البته اینم بگم جرمی و همکارانش درحال ساخت کارتونی به نام پیکسی گرل (pixie girl) هستند. پیکسی گرل دختری است که قدرت خود را از طبیعت به دست آورده و احتمالا در قسمت میراکلس نیویورک پیکسی گرل قهرمان نیویورک باشه و به لیدی باگ و کت نوار برای جنگیدن با شروری سرسخت کمک کنه.



سوال یا درخواستی داشتید حتما بگید


با کامنت هاتون ما رو خوشحال کنید



وانیا



تیتراژ میراکلس جدید (فصل4)(v)



سلام



به نظرتون این میتونه واقعی باشه؟

فکر کنم اوایل تیتراژ ادیته ولی بیشترش واقعیه





خوشتون اومد؟

لایک و کامنت فراموش نشه