Miraculous lady bug and cat noir

Miraculous lady bug and cat noir

خبرهای جالب و جدید از فصل های جدید میراکلس . عکس و فیلم های جذاب از میراکلس . مطلب ها و خبرهای مهم از میراکلس
Miraculous lady bug and cat noir

Miraculous lady bug and cat noir

خبرهای جالب و جدید از فصل های جدید میراکلس . عکس و فیلم های جذاب از میراکلس . مطلب ها و خبرهای مهم از میراکلس

تولد مصیبت بار پارت پنجم(L)

به در خواست پارت پنجم رو میزارم ولی قول بدید نظر بدید تا پارت ششم رو جذاب کنم خب برو بخونش

لوکا:بله مرینت من؟

من:دکتر چی گفت من چی کارم شده؟

لوکا:خب تو باید یه مدت توی بیمارستان بمونی تا حالت بهتر بشه مرینت

من:چ چی برای چی؟

لوکا:اممم خب آدرین بیا برای مرینت توضیح بده

من:ن نه تو برام ب بگو

لوکا:خب یه مشکل کوچیک توی قلبت به وجود اومده

من:ی یعنی چ چه م مشکلی؟

لوکا:یه سکته ریز قلبی

من:س سک سکته؟

لوکا:زود خوب می شی فردا هم میایم  پیشت استراحت کن

من:ن نه من باید برم خ خونه

و سعی کردم خودم رو از روی تخت خواب توی بیمارستان بلند کنم ولی انگار آمپول بی حسی به تمام بدنم زده بودن نمی دونستم باید چی کار کنم که حرکت کنم لوکا داشت عصبانی می شد

لوکا:مرینت حالت بده تو نیاز به جراحی داری

من:ج جرا جراحی؟

دنیا رو سرم می چرخید اما بعد یه مدت کوتاه حالم مثل قبل شد هنوز تو شوک بودم من و جراحی؟مادر که میگفت من سالم ترین دختر توی پاریسم!پس چی شد؟من باید جراحی بشم/همش تقصیر کاگامیه!!! اگه اون نبود هنوز این لقب مال من بود

من:چ چه جور جراحی ای باید بکنم؟

لوکا:خب باید بدون تحمل شنیدنشو داری یا نه؟

من:بگو دارم جون می دم

لوکا:خب یه تیکه خون توی یک قسمت از رگ قلبت لخته شده دکتر اون قسمت از رگ رو می بره و به جاش فنر می زاره

دیگه باید سکته مغزی می کردم وای پوستم رو پاره می کردن رگم رو می بردین و یه فنر می زاشتن توی قلبم دیگه تحمل نداشتم باید اونقدر جیغ می زدم ا لخته خونه دمشو بزاره رو کولشو بره

من:ک کی عم عملم م می کنن؟

لوکا:شاید هفته دیگه

من:ب بگو م ما مادرم بیاد

لوکا:نباید ایشون بفهمن اگه بفهمن بد می شه

من:ب باید م مادرم پیشم ب باشه

لوکا:استراحت کن مرینت نباید زیاد به خودت فشار بیاری

همون موقع از حال رفتم. مادرم نمی دونست من سکته قلبی کردم نبایدم می فهمید لوکا راست می گفت اگه مادرم می فهمید می مرد.

دکتر اومد بالا سرم و گفت:متاسفم

این داستان ادامه دارد

نظرات 5 + ارسال نظر
سپیده شنبه 20 اردیبهشت 1399 ساعت 10:46

چرا ولی خیلی دیر به دیر میذارین ولی
عاشق رمان هایتون هستم

ممنون

سپیده شنبه 20 اردیبهشت 1399 ساعت 10:08

خب یک متن دیگه بذار تا حوصلمون سر نره
من عاشق وب تون هستم ولی خیلی کم فعالیت هستین
چون از دیشب تا الان هیچی گذاشتین
تا بقیه بخونم
ولی من عاشق وب تون هستم

چشم از رمان خوشتون نمیاد؟

سپیده شنبه 20 اردیبهشت 1399 ساعت 09:49

گفتی که دیشب ساعت ۸ میاد ولی من تا ۱۰ امروز صبح صبر کردم و هنوز نیومده

من مدیرم و نمیدونم . لیدی مون درس داره و سرش شلوغه ببخشید

سپیده جمعه 19 اردیبهشت 1399 ساعت 20:05

بزار دیگه من منتظرم

باید صبر کنید

سپیده جمعه 19 اردیبهشت 1399 ساعت 14:55

توی پارت بعدی یکی شروره دیگه
عالی بود پارت ششم میشه امشب بیاد

بله امشب ساعت 8 پارت ششمش میاد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد