ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
یک روز قبل
مرینت:آدرین من با کاگامی یه کار دخترونه دارم که برای پسرا درد روحی داره تنهامون می زاری؟
آدرین:ب ب بله
کاگامی:دیدی آدرین ناراحت شد خانم خوشگله حالا چی کار داری؟
مرینت:تو باید از آدرین جدا بشی آدرین مال منه
کاگامی:چی میگی مرینت؟
مرینت:کاگامی خودت رو به اون راه زدی یا وقعا نمی فهمی دارم چی می گم؟ من اون روز دیدم تو و آدرین رو که داشتین در مورد مراسم نامزدیتون حرف می زدین
کاگامی:اوه مرینت تو حرف های ما رو گوش می دی؟
مرینت:بحثو عوض نکن
کاگامی:اون مراسم، مراسم نامزدی خواهر من بود و مادر من از پدر آدرین خواسته بود برای نامزد خواهرم یک لباس خوب طراحی کنه همش همین بود
مرینت:نخیر تو این داستان رو سر هم کردی تا دخترای دور و بر آدرین رو قانع کنی یعنی تو تمام مدتی که با آدرین می گردی به خاطر مراسم نامزدی خواهرته؟
کاگامی:بله من تمام مدتی که با آدرین می گردم در مورد مراسم خواهرمه حالا می خوای باور کن می خوای باور نکن
مرینت:آدرین بیا اینجا
آدرین:چی شده؟
من:تو مراسم نامزدی داری؟
آدرین:اممممممممممم امممممممم
که یهو برگرداننده می ره پیش مرینت
برگرداننده:مرینت اونا دروغ می گن تو تا چند دقیقه دیگه سکته می کنی باید از اینجا بری
مرینت:چی؟برم ؟ باید معلوم بشه این کاگامی خانوم نامزد آدرین هست یا نه؟
برگرداننده:من از آینده میام و بهت می گم با هم نامزد نکردن چرا باور نمی کنی مرینت من می خوام آسیبی بهت نرسه
مرینت بغض می کنه و می گه:باشه ولی کاگامی یادت نره چه جوری منو زیر پاهات له کردی
کاگامی:ههه خب کار یه دختر خوب در مقابل با یک دختر بدبخت همینه دیگه
آدرین:کاگامی تو به مرینت گفتی من و تو نامزد کردیم؟
کاگامی:خب آره
آدرین:برای چی؟
کاگامی:خب برای اینکه دخترای دیگه تو رو اذیت نکنن
مرینت و برگرداننده می رن به گوشه حیاط
مرینت در حال گریه کردن:فکر می کردم آدرین آدرین
برگرداننده:مهم نیست نباید زیاد خودتو آزار بدی اونا نامزد نکردن گوش کن
و صدای آدرین و کاگامی در حالی که با هم سر دروغی که کاگامی گفت پخش شد
مرینت:یعنی اونا نامزد نکردن؟
برگرداننده:نه عزیزم
گونه های مرینت سرخ شد و گفت:تو کی هستی؟
برگرداننده:من برگرداننده هستم
مرینت:چی؟
برگرداننده:ماموریتم نجات تو و به دست آوردن معجزه گر لیدی باگ و کت نواره
مرینت:یعنی تو یه شروری؟
برگرداننده:هاکماث ارباب منه
مرینت:وای
برگرداننده:من باید برم به زمان خودم تا جایی که می تونی خودتو خوشحال نگه دار و از اون دو تا هم دوری کن
برگرداننده به زمان خودش بر می گرده دیگه مرینت توی بیمارستان بستری نیست
برگرداننده:حالا برم سراغ لیدی باگ و کت نوار
لیدی باگ:لوکا آروم باش
کت نوار:آروم باش و به احساساتت مسلط باش
برگرداننده:من باید اون کاگامیه ***** رو پیدا کنم عامل سکته مرینت اونه
لیدی باگ:شاید کاگامی این کار رو به خاطر آدرین انجام داده
برگرداننده:نه اون بدجنسه فکر کرده که دنیا دستشه نشونش می دم
این داستان ادامه دارد
عالی بود بقیشم بزار
این رمان تا سی پارت نوشته شده. بعدش دیگه ادامه ای نداره
میشه الان بزاری
دارم می نویسمش
عه سپیده تو نظراتم میری وبلاگ بقیه؟
خخخ جالبه
پارت ۸ چی شد قول داده بودی امشب بزاری
ببخشید تا همین صبحی نت نداشتم
پارت ۶ رو نذاشتین
خیلی جالب بود
چرا لیدی مون گذاشته فقط تو پست های پایین تره