Miraculous lady bug and cat noir

Miraculous lady bug and cat noir

خبرهای جالب و جدید از فصل های جدید میراکلس . عکس و فیلم های جذاب از میراکلس . مطلب ها و خبرهای مهم از میراکلس
Miraculous lady bug and cat noir

Miraculous lady bug and cat noir

خبرهای جالب و جدید از فصل های جدید میراکلس . عکس و فیلم های جذاب از میراکلس . مطلب ها و خبرهای مهم از میراکلس

سورپرایزی که گفته بودم(z)

سلام به همه امروز صبح گفته بودم که سورپرایز دارم و تا شب می زارمش

سورپرایزم یه دو تا عکس فتوشاپی کاملا ساخت دست خودمه 

بفرمایید 





چطوره؟؟؟؟  خوب در اومده؟؟؟؟ مخصوص واسه شما میراکلسی های عزیز




خب پس کیتی نواری ها چی؟؟؟    مگه میشه شخصیت مورد علاقمو فراموش کنم؟؟؟؟ الان پیشی رو هم می رازم


به به 
خدایی خوشگل شده ها 

راستی فرمت این عکس ها کاغذ آچار هست و برای چاپ پوستر و اینها مناسبه . اگه خواستین چاپش کنین به صاحب کافینتی بگین که اندازش آچاره تا سردرگم نشه 

در ضمن کپی کاملا حرامه  همین الان گفتم بهتون ها


نظر یادتون نره 

منتظرم 

فعلا بای

یه سورپرایز(z)

سلام به همگی 

خواستم بگم امشب منتظر باشین یه سورپرایز کوچولو براتون دارم 

خدایی بیایین ها می خوام خوشحالتون کنم

پس امشب منتظر پست جدید من باشین 

عکس های جالب از پست های جرمی(z)

هلو اوری بادی 

رفتم پست های قدیمی جرمی رو نگاه مردک چه عکسایی بودن . آدم دلش غنچ می رفت . با این که از پست های قدیمی بودن ولی هیچ جای دیگه ای ندیده بودمشون. یه جورایی یه منبع مخفی رو تیغ زدم براتون

خب بریم عکسا رو ببینیم


حدس می زنین این کیه؟؟؟؟؟؟؟ 

این عکس پیکسی گرله  الان عکس ابر قهرمانیشم می زارم



چقدر خوشگله واقعا دوست داشتنیه


یه کیوتی از لیدی باگ خیلی نازه جو جووووووووو



اینم کیوتی از پیکسی گرله 


اینم از قهرمان مرموز ما 

هنوز اسمشو نمی دونم اگه کسی می دونه تو قسمت نظرات منو مطلع کنه



اینم یکی دیگه 

خوشگله نه        مثل این که قدرتش اینه که موهای جادوییش رو به حرکت در بیاره



اینم با دوربین عکاسی از یکی از پوشتر های روی دیوار عکس گرفته شده



اینم یه نقاشی دیجیتالی از پیکسی گرل




اینم یه رمانتیک از شیپ آدرینت     (اینو جرمی زیرش نوشته بود ولنتاین مبارک)



یه پوستر از لیدی باگ که فکر کنم این یکی تکراریه




قبلا وانیا در باره این دختر صحبت کرده بود و پست گذاشته بود 



ببخشید این یکی رو نتونستم دانلود کنم مجبور شدم اسکرین شات بگیرم 

داشتم می گفتم خلاصه که این دختر قراره بیاد و یه ابر شرور جدید باشه




خب ممنون که پست منو دیدین  و اینکه نظر یادتون نره 

خدایی چرا نظر نمی دین ؟؟؟؟؟

نظر هاتونم فقط به کارهای وانیاست پس من چی؟؟؟؟؟ 

پس من منتظرم 

فعلا 

تئوری میراکلس شانگهای (قفل شده رمزو بزن تا باز شه)(z)

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

یه تئوری آتشین درباره میراکلس شانگهای (شایدم واقعیت داشته باشه)(z)

سلام دوستان 

امروز داشتم نظراتتون رو جواب می دادم که یکی از نظرات خیلی به چشمم اومد الان عکسشو می زارم








ها چیه؟؟؟ فکر کردین همین طوری می زارم نگاهش کنین این گنج با ارزشو؟؟

راستش این بار می خوام ببینم چقدر برای پست های من هیجان زده میشین می خوام این مطلب رو اتوی یه پست قفل کنم. هر کی رمز رو می خواد بیاد توی هر پستی که راحت بود توی قسمت نظردهی یا گفتینو بگه که رمز پست جدیدو می خواد و منم بهش میدم



 

پست آدرینتی در پیج جرمی زگ(z)

سلام دوستای میراکلسی . امیدوارم یلدا به همگیتون خوش گذشته باشه. منامروز رفتم پست های جدید جرمی رو دیدم و این دو تا عکس خوشمل رو پیدا کردم. برای طرفدار های شیپ آدرینتی      




اینم از مرینت 

چطورن؟؟؟؟؟ من که خیلی ازشون خوشم اومد ولی آدرین قیافش انگار یکم بچه شده نظر شما چیه؟؟؟؟؟؟؟؟


منتظر نظرات و لایک هاتون هستم 

فعلا

کپی امکان پذیره ولی تقلب نه(z)

کیا این تصویر یادشونه؟  

یادتونه گفتم  خودم درستش کردم؟ 

گفتم کپی به شرط ذکر منبع امکان پذیره 

من چند روز پیش توی یه مسابقه ادیت یلذایی شرکت کردم. امروز رفتم کار ها رو ببینم  دیدم یه نفر این عکس رو به اسم  خودش توی مسابقه شرکت داده. 

 

خانم هارلی کویین. کار شما دقیقا دزدیه . من گفتم با ذکر منبع. یعنی توی وبلاگتون با هدف پست جدید قرارش بدین با اسم من و وبلاگم. شما به اسم خودت توی مسابقه شرکتش دادی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!! تازه این عکس به موضوع چالش هم ربطی نداشت . 


ببینید دوستان من ...........نه فقط من حتی خود شما هم اگر مطلب یا یکی از چیزایی که متعلق به خودتونه رو یکی بدون اجازه کپی کنه ناراحت میشید. چه برسه به این که روش دو  روز یا بیشتر هم کار کرده باشید. پس دیگه این کارو نکنید. باید قبل از هر کاری اجازع بگیرید . یا اطلاع بدید. 

ممنون که درد و دل منو خوندین. 

پست جدید جرمی(z)

سلام به همه 

با اینکه امروز باید درس می خوندم چون فردا یه پرسش خیلی مهم دارم ولی یه گردش توی وبلاگ های رقیب داشتم که دیدم درباره پست جدید جرمی به وبلاگشون پست اضاف  کردن. منم رفتم پیج جرمی و دیدم ای دل غافل. بله ما عقب موندیم . برای همین سریع عکس رو آپلود کردم و الان براتون میزارم


بله دیگه  جرمی زیرش نوشته بود: چه خبر شده؟ 

به نظر شما چه خبر شده؟


در ضمن یکی از بازدید کننده ها گفته بود که عکس از اتاق مرینت می خواد.  با اینکه قبلا یدونه از پست های جرمی که مربوط به اتاق مرینت بود گذاشته بودم ولی بازم می زارمش

بفرمایید. 




امیدوارم از این فعالیت هام راضی باشید . من خیلی تلاش می کنم آمار وبلاگ رو بیارم بالا ولی نظرات کمن و چنگی به دل نمی زنن. با این حال از اون دوستایی که نظر میدن خیلی ممنونم. 

در ضمن عکس های بالای 18 سال در خواست نکنین که نمی زارم. تا حد بوس بوس اگه بخواید پیدا می کنم میزارم براتون ولی بالا تر از ااین نخواید لطفا. 



خب امیدوارم خوشتون اومده باشه. 

تا پست بعدی 

منتظر نظراتتون هستم 


بابای تا بعد

پارت سوم رمان اعجاز(z)

 سلام سلام. بعد از کلی جون به سر کردن بالاخره پارت سوم رو آوردم . امیدوارم خوشتون بیاد. این قسمت شاید یکم رو مخ باشه.

امیدوارم خوشتون بیاد. این رمان رو دیر به دیر می زارم چون وقت نمی کنم هر روز پارت بنویسم.  و ممکنه این رمان فقط ده قسمت یا کمتر طول بکشه



3 قسمت

ساشا دستش را روی مو های خواهرش کشید : آره آره خواب بوده . نترس خواهرم من اینجام . بگو ببینم چی شده بوده؟؟؟؟؟؟

شارل خودش را بیشتر در آغوش برادرش پنهان کرد .

شارل : یهیه جعبه به ماه بنفش با خط های زرد . درش و که باز کردم معجزه گر های گربه و کفشدوزک رو دیدم  . به هم نزدیک و با هم ترکیب شدن ولی یهو حاله ای سیاه دورشونو گرفت . سیاهی...................

دیگر نتوانست ادامه دهد.

ساشا : خب خیلی هم بد نبوده که ؟؟؟!؟!؟!؟!؟!؟!

شارل نگاهی پر از خشم به  ساشا کرد : اگه فلوت ریناروژ دستم بود بهت نشونش می دادم . حالا تا جلسه بعدمون باید صبر کنی . البته مطمئنم خیلی دور نیست . با اوضاعی که جدیدا برامون پیش اومده .

کل روز را در خانه مانده بودند . امروز نتوانسته بودند به گردش بروند . ذهنشان آنقدر درگیر بود که حتی گرسنهشان هم نمی شد . خواهر برادری که هر روز با هم دعوا های بامزه داشتند و کلی خوراکی می خوردند امروز خیلی آرام به نظر می رسیدند . حتی خدمتکار ها هم به کار این خواهر برادر مشکوک شده بودند .

رانا : خانم مشکلی پیش اومده ؟

ولی شارل همچنان سرش پایین بود.

رانا : خانم ! خانم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟

شارل با جیغی که خدمتکارش کشید وحشت زده در جا زد : چرا اینجوری می کنی رانا ؟

رانا با خجالت سرش را پایین انداخت : آخه حالتون عادی به نظر نمی رسید . شما و آقا هر روز کلی با هم شوخی می کردین ولی امروز................مشکلی پیش اومده خانم ؟

شارل نشست و به یکی از خدمتکار ها در خواست کوکی و ماکارون داد . به رانا اشاره کرد که بنشیند : ببینم رانا ! اگه کسی هیچ احساسی نداشته باشه چطوری میشه به قلبش نفوذ کرد .

رانا : خب...امکان نداره کسی احساس نداشته باشه . غیر از این که ربات باشه یا تا به حال به کسی ابراز علاقه نکرده باشه . ولی عشق ، کلید هر در احساسییه . ببینم خانم نکنه عاشق شدین؟

شارل با خشم سرش را بالا آورد : به من متفکر می خوره عاشق شده باشم؟ پاتو از حد خودت اونطرف تر نزار رانا و گرنه دیگه نه من نه تو . مراقب حرف زدنتم باش . اینو هم بدون من فکرم در گیر تر از اون چیزیه که بخوام عاشق بشم پس بهتره همین حالا حرفتو پس بگیری .

رانا: ببخشید خانم تکرار نمیشه!!!!!!

بلند شد و ظرف خوراکی ها را برداشت و به اتاق برادرش رفت . همانطور که غر میزد در را هم می بست: ِه ِه ِه دختره پر رو به من میگه عاشق شدی؟ اگه دست خودم بود همونجا می گرفتمش زیر بار کتک . ساشا که در حال طراحی چهره خواهرش بود از جایش بلند شد و روی مبل های اتاق رو به روی خواهرش نشست . تکه ای ماکارون به سمت دهانش برد و گفت : نیاز نیست بگی خودم همه حرفاتونو شنیدم .

شارل : من دارم به این فکر می کنم که چطوری مرده رو شکست بدیم خانم خانما به من میگه (دهانش را کج کرد) ببینم عاشق شدی؟ واقعا چه فکری با خودش کرده .

ساشا هم به ادا های خواهرش می خندید .

دیگر ظهر شده بود . بعد از خوردن غذا هر دو به باغ مخفی رفتند . باغی که حتی پدرشان هم از آن بی اطلاع بود . آن را با جادو ساخته بودند . منطقه ای که با گیاه های شمشاد و گل های رنگارنگ احاطه شده بود . در جادویی آن فقط بر افرادی که جادو داشته باشند باز می شد .

بعد از وارد شدن شارل در جا فلوت رینا روژ را کنار دهانش قرار داد .

ساشا تصویری را که شارل در خواب دیده بود مشاهده می کرد . دهانش از تعجب باز مانده بود .

ساشا : این خیلی............خیلی!!!!!!!!!!!!!!!

شارل : حالا فهمیدی چی می گفتم؟؟؟؟؟؟؟؟؟

ساشا : ولی این دقیقا چه منظوری داره؟؟؟؟؟

شارل چشمانش را ریز کرد و مشکوکانه نگاهش را گرداند: نمی دونم احتمالا یه اخطاره .

راستی تو هم با من به نیویورک میای دیگه نه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

ساشا نگاهی مهربان به خواهرش انداخت : معلومه که میام . منم...........

بقیه حرفش را خورد .

شارل مشکوکانه به ساشا نگاه کرد . او داشت مخفیکاری می کرد : ساشا! مخفی کاری نداشتیما!!!!!

ساشا : فعلا باید مخفی بمونه تا بعد . می خوای یکم تمرین کنیم؟

شارل پوزخندی زد : تو در مقابل من هیچ شانسی نداری .

ساشا شانه ای بالا انداخت : بهتره طرز فکرتو عوض کنی . چون امروز من می برم . بریم بیرون جنگ و شروع کنیم .

شارل با بی خیالی دستانش را پشت سرش قفل کرد : امیدوارم مثل همیشه نتیجه نشه مساوی .

به حیاط رفتند و آماده مبارزه شدند . حرکات هیچکدامشان باعث شکست نمی شد تا وقتی که هر دو بی حال روی زمین ولو شدند .

شارل : هوی سوشی؟

ساشا : هان چته؟

شارل : می گم چند ساعت داشتیم مبارزه می کردیم؟

ساشا :فکر کنم چهار ساعتی بشه چون خورشید داره غروب می کنه .

شارل سر جایش سیخ شد : چی گفتی ؟؟؟؟؟ غروب ؟؟؟ پاشو بریم غروبو تماشا کنیم!!!!!

هر دو دست در دست به تماشای غروب آفتاب پرداختند . آنهم بالای پشت بام خانه .

ناگهان شارل لرزشی را در دستانش حس کرد .

-: ساشا ! چرا من دارم اینجوری میشم؟

دستان شارل به طرز غیر عادی می لرزیدند . دندان هایش به هم می خوردند و صدای تق تقشان شنونده را از شکستنشان می ترساند .

ساشا : شارل !! شارل !! طاقت بیار . حتما کار اونه ! داره از قدرتت استفاده می کنه ! الان بقیه رو خبر می کنم .

شارل روی زمین زانو زد و از لرز به خود پیچید . دیگر داشت بیهوش میشد . سرما داشت او را از پا در می آورد .

شارل با آخرین ذره از قدرت در بدنش برادرش را صدا زد .

ساشا : وای...........نه نه نه تو نباید بیهوش بشی . مقاومت کن . خواهر به خاطر من !

: ( من نباید ببازم . اون مرد شاید بیشتر از من قدرت داشته باشه ولی من تازه پاهام رو به دست آوردم . هیچ وقت حاظر نیستم به خاطر یه جادوگر خبیث نیروی خوبی رو تقدیم کنم . من تسلیم نمی شم . به خاطر برادرم و تمام کسانی که دوسشون دارم . من شکست نمی خورم)

ساشا شاهد بسته شدن چشم های خواهرش بود . اشک دیدش را تار کرده بود ؛ ولی از پشت همان اشک ها درهم گره خوردن ابروهای خواهرش را دید . شارل لب هایش را از هم باز کرد .

ساشا خواست خواهرش را از روی زمین بلند کند ولی با موجی از جادو که از بدن شارل متصاعد شد به عقب پرت شد . حاله های انرژی دور تا دور شارل در گردش بودند . شارل در هوا معلق بود و دست و پاهش هر از گاهی حرکت های عصبی می کردند . ساشا متوجه جنگ بین دو جادوگر شد.

-: (با صدای خبیث) ای وااااای ! یه دختر بچه نیروی ارواح رو کنترل می کنه؟ واقعا خجالت آوره . پس اون ملکه احمق تو رو انتخاب کرده اره؟

شارل چشمانش را باز کرد . جایی که نه سیاهی بود و نه سفیدی . در هوا معلق بود و توان تکان خوردن نداشت .

شارل : با من چی کار کردی؟

-: اوه نگران نباش کوچولو . بعد از اینکه کارم باهات تموم شد می تونی بری پیش مامان جونت . همون مامانی که توی بهشت داره انتظار می کشه تا تو زود تر بری پیشش .

شارل : تو از کجا میدونی مادر من مرده؟

-: تو واقعا منو دست کم گرفتی . من از همون موقع تولدتون می دونستم که قراره روزی چیزی رو به ارث ببرید که متعلق به منه . فکر می کنی توی جاده ای که خلوت ترین جاده نیویورکه تصادفی به اون شدت رخ میده؟

شارل با ناباوری به مرد رو به رویش چشم دوخت: تو باعث اون تصادف بودی؟

-:اوخ ببخشید ناراحتت کردم ؟

دستانش را به طرف شارل گرفت: الان همه درد و غم هاتو ازت می گیرم . چند دقیقه بیشتر طول نمی کشه .

شارل دستانش را مشت کرد : عمرا اگه بزارم قدرتمو ازم بگیری .

-: بهش حس مالکیت نداشته باش از الان اونو برای من بدون . تنها یه تشکر بهت بدهکارم که اونم به خاطر امانت داریته . راستی ممنون که به همراه جادوت روحتم به من میدی .

شارل تصمیمش را گرفته بود . او می خواست از مردی که باعث و بانی مرگ مادرش بود انتقام بگیرد .






چطور بود؟ امیدوارم ازش راضی باشین. منتظر نظراتتون هستم. بهم بگید چطوری جذاب تر میشه. 

تا بعد 

پارت دوم رمان اعجاز(z)

سلام پارت دومو آوردم براتون . امیدوارم ارزش خوندن داشته باشه


2 قسمت

وا شارل برای چی زنگ زده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

ظرفا رو توی جا ظرفی چیدم و رفتم طبقه بالا . درو بستم و به شارل زنگ زدم . صدای مضطربش(فکر کنم اشتباه نوشتمش) حاکی از اتفاق بدی بود: الو مرینت کجایی . دارم از نگرانی می میرم .

-: شارل آروم باش بگو چی شده !!!!!!!!!!!!

شارل : احساس بدی دارم .  انگار موج منفیه اما خیلی دوره . یه طوریم . انگار منو هم درگیر کرده. راستش ساشا هم همین طوری شده . من دارم حس می کنم . چیزی نمی گه ولی لرزش بدنش مشخصه .

-: آروم باش فعلا بهش فکر نکن . بعدا همه چی معلوم میشه . رفتم تا تیکی رو از جعبه جادویی در بیارم . در های جعبه رو باز کردم . ولی خیلی غیر عادی بود . انگار معجزه گر های داخلش داشتن تکون می خوردن .

سریع معجزه گر کفشدوزک رو در آوردم و در جعبه رو بستم و گذاشتمش توی کمد . حق با شارل بود یه اتفاقایی در حال وقوعه .

باید ببینم تیکی چیز غیر عادی توی جعبه معجزه آسا ها دیده یا نه .

سریع گوشواره ها رو به گوشم زدم . تیکی اومد بیرون ولی به معطلی شروع کرد به حرف زدن: مرینت کوامی ها چیزای عجیبی حس می کردن . نورو و دوزو حالشون خوب نیست . داره یه اتفاقایی می افته . 

-: راستش می ترسم در آوردن جواهرا خطرناک باشه . آخه داشتن می لرزیدن . تکون می خوردن توی جاشون . تیکی باید بریم با بقیه در میون بزاریم .

عروسکمو توی تخت خواب گذاشتم و تبدیل شدم . رفتم خونه آدرین . اونم تا منو دید تبدیل شدو اومد بیرون . بدون ذره ای دیده شدن به خونه شارل و ساشا رفتیم . شارل رو دیدیم و بهش علامت دادیم . شارل هم بعد از تبدیل پیش ما اومد با قدرتش ساشا رو از تخت در آورد و آوردش روی پشت بوم خونه .

وقتی اونم تبدیل شد همه با هم به برج ایفل رفتیم .

-: بی معطلی می رم سر اصل مطلب . از غروب تا حالا اتفاقای عجیبی افتاده و همتونم می دونید . درسته !!!!!!!!

همه تایید کردن .

کت نوار : آره . راستش وقتی برای پلگ پنیر آوردم گفت گشنش نیست . وقتی ازش پرسیدم گفت حالم خوب نیست . امکان نداره من برای پلگ کممبر بیارم و اون بگه نمی خوام اولین بارشه

وقتی همه اتفاقایی که براشون افتاده بود رو تعریف کردن سرمو انداختم پایین : هر چی هست به معجزه گر ها ربط داره . فکر می کنی کی خبر داره؟ کی میتونه توی این وضعیت کمکمون کنه .

همون لحظه متوجه حرکت عجیبی از طرف شارل و ساشا شدم . داشتن به طرف بالا حرکت می کردن . چشماشونم بسته بود . کنار هم قرار گرفتن .

منم دست کت نوارو گرفتم و منتظر شدم ببینم چه اتفاقی قراره بیفته .

یهو نور زیادی ازشون متصاعد شد و ناپدید شدن .

 

 

                                                                            (دانای کل)

خواهر و برادر جاودان به دنیای بین دنیا ها وارد شدند . در حال برسی اطرافشان بودند که با دیدن زوجی که به طرفشان می آمدند به همان جا متمرکز شدند . بانزدیک شدن آن دو، خواهر و برادر فهمیدند آنها کسانی جز ملکه وشاه معجزه آسا ها نیستند .

ملکه : خوش آمدید ابر قهرمانان من  به دنیای بین دنیا ها شما به کمک ما احتیاج داشتید درسته؟

آترنا تعظیم می کنه : بله بانوی من . اتفاقات عجیبی در حال وقوعه . نگهبان معجزه آسا ها به من گزارش داده که معجزه گر ها حرکت های عجیبی دارن و کوامی های ربوده شده هم حال مساعدی ندارن .

ملکه با نگرانی و چهره ای وحشت زده به شاه نگاه کرد : نکنه..............

شاه بلا فاصله میان حرف ملکه پرید : امکان نداره ما شکستش دادیم .

دلین : شما دارین چی رو از ما مخفی می کنید؟

آترنا : شما کی رو شکست دادین؟

ملکه آهی کشید و گفت : سالهای خیلی قبل . خیلی خیلی قبل از نگهبان شدن فو ، فردی نگهبان معجزه گر ها بود که دارنده معجزه گر پروانه بود .

اون به خیلی چیز ها در مورد معجزه گر ها پی برده بود . حتی به راز جاودانگی ما معجزه ساز ها . فرد باهوش و غیر قابل کنترلی بود . اون داشت خیلی سریع به اتفاقاتی که برای ما می افتاد پی می برد که ما فهمیدیم اون برای این کار مناسب نیست . هیچ راهی هم برای شکست دادنش وجود نداشت .

من و شاه مجبور به ساخت یک معجزه گر شدیم . شارل ! تو عزیزم اون معجزه گری که تو در دست داشتی رو ما ساختیم تا با استفاده از قدرت خود  اون مرد شکستش بدیم .

قدرتش رو ازش گرفتیم ولی..............

دلین(نام ابر قهرمانی ساشا) حرف ملکه رو قطع کرد : شارل !!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟ تو شارلی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟

تازه ملکه فهمید چه شده است : شارل تو بهش نگفتی کی هستی؟

آترنا سر به زیر انداخت : شما در جریان اتفاقات ما نبودید .  ارباب شرار سابق میونه من و خانوادم رو خراب کرد . من برای امنیت خودم و خانوادم مجبور به این کار شدم .

شاه با تعجب پرسید : پس چرا بعدش بهش نگفتی؟

با رفتار هایی که ساشا به آترنا نشون می داد واقعا نمی تونستم براش توضیح بدم . نگهش داشته بودم برای همچین موقعی . من متأسفم . ساشا با حالتی که تا به حال از خود سراغ نداشت دور خود می چرخید . برایش سخت بود که عاشق خواهرش باشد و خودش نداند .

ملکه نگاهی گذرا به دلین انداخت و ادامه داد : داشتم می گفتم . اون مرد شکست خورد . ولی حافظه ای نتونستیم ازش پاک کنیم.

سال ها گذشته ولی اون مرد هنوز زندست . اون به قدرت همه معجزه گر ها مسلطه . باید هر چه زود تر برای همه معجزه گر ها صاحب پیدا کنید و گرنه معجزه گر ها به تسلط اون در میان .

اون یه شیطان به تمام معناست . مردی که هیچ احساسی نداره و طمع چشماشو کور کرده . شرارت تمام دنیا در دستای اونه .

یادتون باشه بهتون چی گفتم...................

ناگهان خواهر و برادر خودشان را روی دستان زوج ابر قهرمان یافتند .

شارل : چی شده؟ ما..........

همه چیز به مغزش هجوم آورد .

کفشدوزک : اولین دیدار تون بوده ذهنتون خسته شده شاید ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

کت نوار : ببینم چی دیدین ؟ کجا رفتین چه اتفاقی براتون افتاد ؟

شارل همه چیز را تعریف کرد ولی ساشا حسابی در فکر فرو رفته بود . از دست خواهرش ناراحت بود .

کت نوار : خب اگه اینطور با شه ما باید هر چه سریع تر برای معجزه گر ها صاحب پیدا کنیم .

کفشدوزک : نصفشون صاحب دارن برای بقیه هم می تونیم از بچه های همکلاسی استفاده کنیم . من توانایی های اونها رو دیدم . فقط باید درست تشخیصشون بدیم .

کت نوار : درسته . ولی با چه بهونه ای ؟

کفشدوزک : فعلا هیچی...........زمان همه چیز رو درست می کنه .

کت و لیدی خدا حافظی کردند و رفتند .

ساشا : خب خواهر بد جنس من نمیای بریم خونه؟

شارل سر به زیر انداخت : بریم .

از برج پایین آمدند ولی دلین خیلی سریع می رفت : جا نمونی!!!!!!!!!!!!

شارل او را نگه داشت : میشه رفتارتو درست کنی؟

ساشا : نمی شد تو زود تر به من می گفتی؟

شارل : همون موقع هم بهت می گفتم رفتارت همین بود .

حق با شارل بود . ساشا داشت زیاده روی می کرد ولی یه تنبیه کوچولو برای شارل ضرری نداشت.

پس رویش را برگرداند و رفت . شارل نفسش را با فوت بیرون داد و پشت سر دلین راهی خانه شد .

در تمام شب به این موضوع فکر می کرد که چگونه می توان این مرد خبیث تاریخ را شکست داد . در آخر هم خواب او را به آغوش کشید و ذهنش را به رؤیایی بی پایان برد .

ولی چیزی که در خواب به سراغ او آمد کابوسی بیش نبود . با صدای ساشا برادرش به خودش آمد . با دیدن برادرش بی معطلی به آغوشش پناه برد : ساشا بگو خواب بوده . تو رو خدا بگو خواب بوده..........................................






چطور ب

سلام به همه امروز یه فیلم فتوشاپ آوردم(z)

سلام امیدوارم حالتون خوب باشه 

یه لینک براتون آماده کردم از استر باگ(لیدی باگ پروازی)که مطابق با فیلم میراکلس نیویورک درست شده و من واقعیتشو تضمین می کنم

https://www.aparat.com/v/3aZ8y

برید حالشو ببرید. 

راستی نظر یادتون نره ها

شیپ جدید چطوری باشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟(z)

سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام. 

با اجازتون من دارم رمان اعجاز رو کم کم پیش می برم. موردی هست که دوست دارم خودتون انتخاب کنید. توی داستان یه شیپ جدید قراره شکل بگیرهدوست دارین چطوری باشه؟ توی نظرات بهم بگین

توضیحات

قراره یه زوج ابر قهرمان بیان . یکی دختر و یکی پسر. می خواد چطوری باشه؟ برای مثال ما برای لیدی باگ و کت نوار می گفتیم لیدی نواری و اینا. حالا شما می خواید از کدوم چهار شکل استفاده بشه؟


1-لیدی نوار

2-لیدی آدرینی

3-مرینت آدرین

4-مرینت کت نوار

البته نوع اسم ها مثاله از لحاظ ابرقهرمان بودن یا نبودنشون باید رای بدین

من منتظرتون می مونم

رمان اعجاز پارت اول(z)

سللام به همگی بنظر میاد خیلی ها رمان اعجاز رو می خوان برای همین می خوام پارت یک رو بزارم برای اونهایی که خیلی دوست دارن بخوننش


در ضمن یه مطلب دیگه رو هم باید بگم. می خوام برای وبلاگ یه هدر خوشگل درست کنم (منظورش همون آبیست که اون بالا ظاهر میشه) اگر دوباره وارد شدید و دیدید تغییر کرده فکر نکنین اشتباهی اومدین و این حرفا

خب بریم سراغ رمان  



اعجاز پارت 1

از زبان مرینت :

دیگه داره تموم میشه . بله! یه مدل خیلی خوجل برای آدرین جونم . به به !!!

گبریل : مرینت !!!!! بیا نگاهی به این طرح بنداز .

-: اومدم آقای آگرست .

از پشت میز بلند شدم و به سمت اسکرین آقای آگرست رفتم . روبه روی صفحه قرار گرفتم . مدل لباس یه دکلته قرمز خال خالی بود به سبک کفشدوزک که یه شنل توری از قسمت اتصال کمر و کتف شروع می شد و ارتفاعش تا زمین می رسید . اما یقش کار نشده بود . پس می خواد من یقه رو نظر بدم .

-: یه یقه نون خامه ای لباستون رو کامل می کنه .

گبریل : باز از اصطلاحات خودت استفاده کردی؟

-: ببخشید قربان . ترکیب یقه دالبر و دلبر بهترین انتخاب برای این لباسه .

گبریل : درسته ایده خودمم همین بود . تبریک می گم توی تناسب بندی لباس ها خیلی وارد شدی.

داشتم می رفتم سمت میزم که گفت : راستی قرارداد هنوز فکس نشده؟

-: نه قربان . هنوز آماده نشده .

وای خدایا . بازم کاگامی . باورم نمیشه! چرا باید خانواده سوروگی یه کارخونه پارچه داشته باشن تا آقای آگرست باهاشون قرارداد ببنده . اون طوری هر چند وقت یک بار کاگامی رو هم میبینم . در واقع اون من رو با آدرین میبینه . می ترسم از دستم ناراحت بشه .

راستی یادم رفت از اتفاقات این چند وقته براتون بگم : حدودا دو ماه از دستگیری لایلا و فیلیکس میگذره . من و گربه سیاه یا بهتره بگم آدرین بعضی اوقات با هم بیرون میریم و اگه کسی نیاز به کمک داشت کمکش می کنیم . تا اینکه آدرین بهم خبر داد که برای یکی از قراراش نمیتونه بیاد . گفت : دستیار پدرش ناتالی مریض شده و باید امروز دکتر خانوادگیمون ببیندش . ناتالی یه بیماری قوی گرفته بود که باید یک ماه کامل استراحت می کرد .

آقای آگرست هم دربه در دنبال کسی می گشت که کاراشو بندازه رو دوشش خب متاسفانه یا خوشبختانه نمیدونم آدرین منو به باباش معرفی کرد . آقای آگرست هم چون کار های منو دیده بود گفت یه سری از مسئولیت ها رو به من میده تا من اونجا فعلا به صورت دستیار کار کنم تا بعدا بیارتم جای طراح . الانم که دیگه آخرای کارم بود . بعد از اجرای برنامه هفته آینده ناتالی برمیگرده سر جاش و من پست اصلیم رو می گیرم . باورم نمیشه از نوجوونی دارم توی آیندم پیشرفت می کنم .

پشت میز نشستم وروی ریزه کاری های طرح کار کردم . تا کارم تموم شد فکس قرارداد انجام شد . کاغذ قرارداد رو روی کلیپ برد تنظیم کردم و خودکار مخصوص آقای آگرست رو برداشتم: آقا بفرمایید . قرارداد رسید آماده امضاء شماست .

قرارداد رو تنظیم کرد و کاغذ رو به من داد : راستی مرینت ! خانم سوروگی از من خواست تا برای دخترشون کاگامی سان یه جای خوب توی کارمون باز کنم .

وای نه !!!!! تنها جایی که برای یه دختر میشه باز کرد که آبرومندانه هم باشه ، همراهی آدرینه . نهههههههههههههههههه !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

گبریل : و فکر کنم اگه به عنوان همراه آدرین بهش جا بدیم خوب باشه .

زانو هام رو حس نمی کردم . کافی بود کاگامی بیاد کنار آدرین تا ما از هم جدا بشیم .

گبریل : خب من می خوام کمی استراحت کنم می تونی بری طرح ها رو به آدرین نشون بدی تا منم یه کم استراحت کنم .

اجازه گرفتم و از دفترش خارج شدم .

با پا های لرزون به سمت اتاقش رفتم . هر چی نزدیک تر می رفتم صدای پیانو بلند تر میشید . به بادیگارد علامت دادم تا بره کنار . درو باز کردم و آروم رفتم تو . چشماشو بسته بود و داشت با ریتم سرشو تکون می کرد .

رفتم و پشت سرش قرار گرفتم . آهنگ که تموم شد دستامو دور گردنش حلقه کردم .

سرشو به دستام تکیه داد و گفت : می دونستم اینجایی ها !!!

-: الکی نگو  !!!!!نمی دونستی .

بلند شد و رو به روم ایستاد . دستاشو دور کمرم حلقه کرد و منم گردنشو گرفتم . داشت به من نگاه می کرد که با گذاشتن لبام روی لباش غافلگیرش کردم . منو محکم تر به خودش فشرد . برای چند لحظه از فکر کاگامی خلاص شدم و به دنیای رویاهام رفتم .

پیشونیشو به پیشونیم تکیه داد و گفت : از این کارا نمی کردی ؟ خبریه؟

تا گفت خبریه نیشم بسته شد . یادم اومد به حرفای آقای آگرست . رفتیم و روی مبل جلوی تلویزیونش نشستیم : آدرین بابات با مامان کاگامی قرارداد بسته . کاگامی هم درخواست شرکت توی برنامت رو داده . بابات هم گفت نقش همراه تو رو بازی کنه .

آدرین لبخند قشنگی زد: نگران چی هستی؟ فوقش اون و من با هم نقش بازی می کنیم . خودت که بهتر می دونی من فقط دختر کفشدوزکی رو دوست دارم .

-: آره می دونم . ولی اون می خواد تا آخر قرار داد یکسالش با تو کار کنه . اگه منو تو رو با هم ببینه چی؟

آدرین : یه حسی بهم میگه همه چی درست میشه نگران نباش . حالا طرحا رو بده نگاهشون کنم ببینم!!!!

طرحا رو دید و چند جاشو با هم درست کردیم(به سلیقه اون) . بعدشم اون رفت تا یه جلسه عکاسی بره به علاوه دادن طرح به خیاط حرفه ایش .

وقتی رفتم پایین آقای آگرست گفت مهمون داره و من مقدمات رو آماده کنم .

بعد از چیدن چند نوع تنقلات با آقای آگرست جلوی در ایستادیم .

     : اوه گبریل . چقدر از دیدنت خوشحالم مرد...........

گبریل : سلام هارل عزیز . منم از دیدنت خوشحالم .

با هم به سمت اتاقشون رفتن ولی من با صدایی که از کنار گوشم شنیدم دو متر رفتم هوا .

شارل : سلام دستیار ، مرینت!!!!!!!!

-: شارل تویی ؟ چرا آدمو زهره ترک می کنی؟ بیا تو

بعد از خوردن قهوه آقای آگرست شروع کرد به صحبت : خوب هارل برای چی به اینجا اومدی؟

هارل : راستش همونطور که میدونی شارل تازه دروس مدلینگشو تموم کرده . گفت می خواد توی برند شما کار کنه . من هم آوردمش واسه پارتی بازی . می خواد توی فشن شوی چند روز آیندت توی نیو یورک شرکت کنه .

گبریل : خب راستش ما تازه برای مدلینگ همراه آدرین بحث کردیم . قرار بر این شده که دختر خانم سوروگی به عنوان همراه آدرین شرکت کنه .

شارل فنجون قهوه رو روی میز گذاشت و شروع کرد به صحبت کردن اون قدر با ابهت صحبت کرد که منم به جای آقای آگرست بودم قبول می کردم  : حرف شما درسته آقای آگرست ولی فکر نمی کنید یه دختری که هیچ آموزشی ندیده برای اصلی ترین قسمت برنامه زیادی مبتدیه؟؟؟   فکر کنم اگه اون رو برای یک برنامه تک انتخاب بشه بهتر بتونه خودشو نشون بده.

گبریل چونشو متفکرانه مالید : مرینت نظر تو چیه ؟

منم که از خدام بود کاگامی رو از آدرین جدا کنم : بله حق با خانم مگنته . ایشون به جنبه درستی از برنامه اشاره کردن .

گبریل : خب پس فرم رو به شارل بده و با خانم سوروگی تماس بگیر و بگو دخترشون رو در بخش دوم شرکت می دیم . هنوز بهشون خبر ندادم .

با خوشحالی به سمت میز رفتم و هر دو تا کارو انجام دادم .

دو ساعت بعد مهمونامون عزم رفتن کردن . وقتی شارل داشت از کنارم رد می شد گفت : دیدی چطور کاگامی رو دک کردم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ از این به بعد هم کاری داشتی به خودم بگو.

نیشخندی زد و همراه پدرش از خونه خارج شد . یعنی این همش نقشه شارل بود تا کاگامی رو از دور خارج کنه؟ بابا دمت گرم که انقدر هوامونو داری!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

بعد از رفتن مهمونا یه کم دیگه روی طرح هامون کار کردیم تا شب که آدرین اومد خونه و منم بعد از دیدنش رفتم خونه .

 

 

در راه پله اتاقم رو بستم تا تیکی بیاد بیرون : تیکی بیا بیرون !!!!!!!!!!!!!

تیکی با خستگی روی تخت راحتیم ولو شد : وااااااااای . چرا من باید تمام مدت توی کُت تو پنهان بشم؟ وای . از صبح هم که چیزی بهم ندادی .

با تعجب به تیکی نگاه کردم . کم پیش می اومد که انقدر غر بزنه :ببینم تیکی مشکلی پیش اومده؟؟؟؟؟ نکنه دلت برای دوستات تنگ شده؟؟؟؟؟

یهو چهرش خندون شد .

-: پس بزار بزارمت توی جعبه آرزو ها .

جواهرشو از گوشم جدا کردم و گذاشتم توی جعبه آرزو ها تا با دوستاش خوش بگذرونه هر وقت هم لازم شد در جا درش بیارم .

رفتم پایین پیش مادر پدرم تا باقی مونده روز رو با اونها باشم . همونجور که داشتم تلویزیون میدیدم و ظرفا رو می شستم تلفنم زنگ خورد . بادیدن شماره شارل حسابی تعجب کردم . (عذر خواهی بابت غلط غلوط های املایی)

 


خب خب خب .............چطور بود؟ نقد و بررسیتون رو توی نظرات برای من بنویسید تا ببینم چطوری دوست دارین 


امیدوارم خوشتون اودمه باشه منتظر نظراتتون هستم 

تا بعد به وبلاگ متصل بمونین

کمیک آذر ماه(z)

یه کمیک خیلی باحال ولی کوتاه براتون آوردم. هم رنگ آمیزی و هم ترجمش رو خودم انجام دادم با برنامه فتوشاپ رنگ آمیزیش کردم خدمت شماست . بفرمایین ببینید ، بخونید ، لذت ببرید


 این کمیک ادامه همون کمیکیه که دفعه قبل براتون ترجمه کردم و گذاشتم

یه کمیک باحااااااااااااااااااااال

این لینک قسمت اول این مجموعه کمیک هستش. اگر ندیدیدش باید از اون شروع کنین


یک قسمت امتحانی از رمان اعجاز(z)

سلام به همگی کسانی که دارن این پست رو در وبلاک میراکلسی ما می خونن

توی قسمت نظر سنجی بیشترتون گفتین که رمان می خواید .برای همین من یه قسمت امتحانی از ادامه رمان یک ابر کپی کار می زارم . اسم فصل دوم (اعجاز هست)

تعداد نظرات شما برای من خیلی مهم خواهد بود.

خب بریم سراغ یه تیکه کوتاه از داستان

وای خدایا . بازم کاگامی . باورم نمیشه! چرا باید خانواده سوروگی یه کارخونه پارچه داشته باشن تا آقای آگرست باهاشون قرارداد ببنده . اون طوری هر چند وقت یک بار کاگامی رو هم میبینم . در واقع اون من رو با آدرین میبینه . می ترسم از دستم ناراحت بشه .

راستی یادم رفت از اتفاقات این چند وقته براتون بگم : حدودا دو ماه از دستگیری لایلا و فیلیکس میگذره . من و گربه سیاه یا بهتره بگم آدرین بعضی اوقات با هم بیرون میریم و اگه کسی نیاز به کمک داشت کمکش می کنیم . 



چطوره؟ بنظرتون ارزش داره ادامشو بخونین؟

منتظر نظراتتون هستم 

یک تئوری بسیار جذاب(z)

سلام به تمام دوستان میراکلسی امروز از یک تئوری بسیار جذاب که از قسمت ویژه نیویورک براتون پیدا کردم صحبت می کنم.

اول اینکه ریشه این تئوری کجاست یعنی اینکه من کی برای پیدا کردن یک پرسش این تئوری را ساختم: یک شب دختر عموم که اون هم میراکلس رو دوست داشت به خونه ما اومد اما اطلاعاتش خیلی کامل نبود برای همین از من پرسید چرا فقط ارباب شرارت و مایورا قدرت های تاریک و منفی دارند من اون موقع جواب این سوال رو نمیدونستم همانطور که داشتیم باهم قسمت ویژه نیویورک رو نگاه می کردیم به این قسمت رسیدیم که ارباب شرارت کوامی معجزه گر عقاب رو آزاد کرد . اسم کوامی لیری بود توضیح داد که قدرتش اینکه هر انسانی رو از ترس هاش آزاد کنه تا به پتانسیل نهاییش برسه. وقتی که ارباب شرارت معجزه گر عقاب و لیری رو به تکنولایزر داد بهش گفت که برای به دست آوردن قدرتش باید بگه (لیری بال های شکاری) اما وقتی که لیری به دست (جس) افتاد بهش گفت که برای به دست آوردن قدرتش باید بگه (لیری بالهای آزادی) شاید متوجه شده باشید که بین کلمات رمز، تضادی وجود داره.

 

بعد از خودم پرسیدم چرا فقط ارباب شرارت باید بگه (نورا ، بال های تاریکی برخیزید یا برخیزان) ولی ابر قهرمان های ما ، همچین کلمات منفی مانند تاریکی را نمی گویند. به این نتیجه رسیدم که اگر یک شخص بخواهد از معجزه آسا استفاده منفی بکند باید از کلماتی مانند تاریکی و کلمات منفی و خبیثانه استفاده کند برای مثال اگر دختر کفشدوزکی بخواهد از حالت تاریک معجزه آسایش استفاده کند باید بگوید تیکی خال های تاریک روشن یعنی نوع کلمات استفاده شده برای تبدیل شدن باعث به وجود آمدن یک کاستوم(لباس) خاص می شود برای همین ممکن است هنگامی که معجزه آسای پروانه به دست دختر کفشدوزکی بیفتد بتواند از حالت روشن آن استفاده کند و با استفاده از پروانه های جادویی اش قدرتی را به افراد بدهد که برای زندگی مفید باشد امکان کپی این مطلب منحصر به وبلاگmiraculousladyblog.blogsky.com است و و کپی برداری به شرط ذکر منبع و اجازه گرفتن حلال است.


امیدوارم از این تئوری باحال لذت برده باشید. منتظر نظرات انرژی زا و انتقادی تون هستم . 

اخبار اینستایی (z)

سلام به همه علاقه مندان به میراکلس و دوستای میراکلسیم که به طور متداوم به وبلاگ سر می زنن

امروز من به پیج اینستای جرمی رفتم و کلی چیز هایی جذاب دیدم که می خوام براتون بزارم اینجا تا ببینین


جرمی این عکس خوشمل رو توی پیجش گذاشته بود و زیرش نوشته بود: ما نمی تونیم برای به اشتراک گذاری این فیلم با دنیا صبر کنیم


نوشته جرمی: بامزه نیست؟



جرمی چیز خیلی مهمی در باره این عکی گفته که الان براتون ترجمشو می نویسم: آنها کوامی نیستند بلکه رنلینگ هستند ، می توانند شما را به یک حیوان وحشی تبدیل کنند که باید کنترلشون کنید. صاحب آنها یک شخص بسیار خاص است که لیدی باگ و کت نوآر در شانگهای با او دیدار می کنند!

خیلی زود پیش شما می آییم.



این شما و این ابر قهرمان جدیدی که توی پیج جرمی در موردش عکس گذاشته شد و خودمم با دیدنش جا خوردم

نوشته جرمی: لیدی لئون، سلطان جنگل، خیلی دوسش دارم

دقت کردین جرمی عاشف تمام شخصیت های دختری که می سازه میشه؟



اینم یکی دیگه . واقعا با ابهته




خب عکسا تموم شد . چیزای مهم بیشتری دربازه لیدی باگ نزاشته بود . بیشتر عکس از جوایزی گذاشته بودن که فیلم لیدی باگ کسب کرده بود و ابرقهرمانانی که ربطی به میراکلس نداشت

اگه درباره هر چیزی عکس خواستین توی نظرات بهم بگید تا بگردم. اگر پیدا کردم براتون میزارم تا ببینین و لذت ببرین
تا بعد

بعد از دو ماه سلام به همه (تمام متن پست رو بخونید چیز های مهمی در مورد وبلاگ هست که باید بدونید)

سلام به همه دوستای میراکلسیم از هر جایی از ایران که هستن . زهرا هستم . با یه خبر خوب شروع می کنم. امروز امتحانات مستمر من به اتمام رسید و من بالاخره تونستم یه نفسی بکشم . و حالا خبر بد : همونطور که می دونید معصومه جان ، بانوی معجزه ، کت نوار از ما  جدا شدن و من واقعا از رفتنشون ناراحت شدم . 


امروز بعد از مدت ها به وبلاگ سر زدم. انقدر از دفعه قبلی که اومده بودم میگذشت که حتی رمزمم یادم نبود ولی به هر حال تونستم رمزمو عوض کنم و وارد بخش مدیریت وبلاگ بشم . 


تمام نظرات رو جواب دادم(90 تا نظر بود . باورتون میشه؟) و باز هم عذر می خوام از بازدید کنندگانی که می خواستن ادامه رمان های کسانی رو بخونن که الان دیگه در کنار ما نیستن. 


چون پست دوستان رفته ما خیلی آزارم می داد همشونو پاک کردم .  سعی می کنم در آذر ماه بیشتر به وبلاگ برسم و طبق برنامه در سی همه مدرسه ها دی ماه رو که امتحانات نوبت اول هست دوباره فعالیتم کم میشه ولی امیدوارم قطع نشه.


در قسمت نظرات این پست هر چی می خواید به وبلاگ اضافه بشه رو بنویسید تا من کم کم اظاف کنم


و در مورد رمان یک ابر کپی کار:من فصل دوم این رمان  رو تا 5 قسمت ادامه دادم و اسمشو به اعجاز تغییر دادم. و کلی اتفاق باحال رو توش جا دادم. اگر دوست دارین این رمان که البته نصفه هست رو بخونید در قسمت نظرات همین پست بهم بگید . اگر دیدم کسی چیزی نگفت نظر سنجی هم میزارم ببینم چقدر موافقین


به وبلاگ ما متصل بمونین 

تا بعد


اینم یه تصویر خوشمل برای دوستان عزیزم

پس من منتطر نظراتتون هستم 

میراکیلس قسمت نیویورک کامل!!

اینم قسمن نیویورک:)

لذت ببرین^^



خوش بگذره بهتون*^*
نظر یادتون نره ها^^

تیزر میراکلس نیویورک(v)


هایییییییی


دوتا تیزر از میراکلس نیویورک منتشر شده 


لینک اولی: http://uupload.ir/view/jli2_ccc549ce2d3a4cf81a8149037a69508125369961-480p.mp4/


لینک دومی: http://uupload.ir/view/0que_3a9326400937fe3f89c003d96a65687925369900-480p.mp4/


روی لینکا کلیک کنید و ببخشید دیگه تو بلاگ اسکای نمیشه لینک کرد (شایدم میشه ولی برا من نمیشه :/)


خبببببببببببببب فقط 4 روز دیگه مونده تا قسمت جدیدددددد عررررررر (منو نگاه نکنید انقدر سرد حرف میزنم خیلی هیجان زدم @_@)

سلام به طرفداران رمان یک ابر کپی کار(z)

 با سلام خدمت تمام دوستان ، بازدید کنندگان و دنبال کنندگان رمان یک ابر کپی کار . 

من ادامه داستان یعنی فصل دوم رو تا یه جاهایی ادامه دادم . 

تقریبا پنج قسمتش آمادست . اما ممکنه بقیش رو نزارم . 

بخاطر همین خواستم ببینم آیا مایلیدمن  این داستان نصفه رو  با نام اعجاز ،  پست کنم تا بخونید یا نه ؟ 

اگه می خواید بزارمش و با یه داستان نصفه موافقید توی نظرات به من اعلام کنید . 

نظر دهی در سرویس بلاگ اسکای کاملا رایگانه  و ایمیل نمی خواد پس با خیال راحت نظر بدید 

من باید بدونم شما رمان کامل نشده اعجاز رو می خوایدیا نه 

منتظر نظراتتون هستم 

تا بعد همه شما رو به دختر کفشدوزکی می سپارم 

میراکلس نیویورک ⊙_⊙(v)


هلو


ببخشید چند وقت نبودم چون واقعا نه تئوری ای بود نه قسمت جدیدی هیچی


اومدم بگم 25 سپتامبر که 4 مهر قسمت ویژه ی نیویورک منتشر میشه


البته قبلا گفته بودن  26 سپتامبر منتشر میشه اما الان عوض شد


و اینم یه عکس از یکی از صحنه هاش که جرمی یکم پیش منتشر کرد



منم سعی میکنم هر وقت پیدا کردم بزارمش تو وب 


بای


ادیت من از لیدی باگ(z)

سلام به همه میراکلسی ها . من هم ادیتم رو از لیدی باگ اینجا قرار میدم تا شما هم ببینید . اجازه کپی با ذکر منبع کاملا امکان پذیره . 

امیدوارم ازش خوشتون بیاد . 

نظر هم بدید ممنون میشم . 


تا بعد..................

یه کمیک باحااااااااااااااااااااال(z)

سلام به همه دوستای خوبم . 

از دیشب تا حالا دارم روی یه کمیک کار می کنم که خیلی واسم گرون تموم شد . مجبور شدم ترجمشو با فتوشاپ بهش وطل کنم که دقیقا سه ساعت و بیست دقیقه طول کشید . 

امیدوارم خوشتون بیاد ازش . 


و آنها تا ابد با خوبی و خوشی زندگی کردند 

اگه غلط املایی یا چیزی داشت دیگه به بزرگی خودتون ببخشید بار اولم لود که این کارو می کردم

نظو بادتون نره 
بای بای

یادش بخیر(z)

وانیا جون کجایی که یادش بخیر 

یادته اوایلی که من اومده بودم یه پست گذاشتی  5000 تا بازدیدمون مبارک؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

حالا من د ارم میرم و وبلاگ 30/000 تایی شده . 





شوخی کردم نمی خوام برم . دیدم اینجوری متن قشنگ تر میشه گفتم اینجوری بنویسمش . 


راستی من دیروز وارد نظرات که شدم دیدم دختر خانمی به اسم ترلان به رمان یک ابر کپی کار (رمان من ) 26 تا نظر داده (هر پارت یک نظر)



قشنگ لیست نظراتو پکوندی عزیزم

خواستم ازت  تشکر کنم و بهت بگم که کلی انرژی گرفتم از این همه هیجانش 

تمام سعیم رو می کنم که یه داستان خوب برای فصل دوم پیدا کنم و سریعا بنویسمش . 


تا بعد..............................


یک تئوری درباره قدرت میراکل کویین (آخرین شرور فصل 3 کلویی)(z)

سلام دوستای میراکلسی با چند تا تئوری درباره میراکل کویین اومدم پیشتون . 

خب داستان از اونجا شروع میشه که کلویی به خاطر خودخواهیش احساسات منفی رو به خودش راه میده . ارباب شرارت از این موضوع سوء استفاده می کنه و کلویی رو به سمت خودش میکشه و آکوماییش میکنه . 

نوع قدرت میراکل کویین ترکیبی از قدرت های شرورانه پدر و مادرش بود . 

اگه دقیق دیده باشید به سبک استایل کویین وارد صحنه میشه و می تونه به همه دستور بده مثل قدرت پدرش . 



خب این هم از تئوری که می خواستم بهتون انتقال بده . امیدوارم از حجم کم مطالبی که بهتون میدم ناراحت نشید .

در ضمن جدیدا دیگه هیچ مطلبی نممونده که توضیح نداده باشم . میشه گفت کل میراکلس رو براتون تشریح کردم . و  دیگه چیزی تا فصل ها و قسمت های جدید نمونده برای همین مطلبی نیست که ما براتون بزاریم .



نظر بدید منتظرتون هستم بای بای........

عکس های جالب و خنده دار..

سلاااام...خب..یکم عکس اوردم برید ادامههههههه 


 


میگه شیپ های میراکلس.اونی که به درخت مثه کنه افتاده ادرینه که میگه مری ایز جاست فرند-_-





کدوم یکی توی کلاس هستید؟؟ ویژگی ها زیر هر کدوم هست...


:/ خدایا


:||


بی توضیحححح-__-


بلی همه دارن به سمت شیپ مریکت حمله ور میشن


خانم ها و اقایان معرفی میکنم این شما و این ...














نینو:|



خخخخخ خدایی این حالت هم باحاله.انقد دیدیم اینارو تو لباس های ابرقهرمانی که....هیچ ولش


:||||| بعله..این میراکلس سوتی های بسیاری دارع.اینم یکی--_--


وای اینو خیلی دوست داشتم....

ادرین میگه دروغ میگی؟

بعد فاندوم: اوه خدای من! باشه...داره اتفاق میوفته...( :| انگار میخواد بچه به دنیا بیاد ) -_-

بعد دوباره فاندوم: همه ارامش خود رو حفظ کنن.همه ارامش خودرو حفظ کنن :/



خب....تموم شد و دستم چلاقید ...نظر ندی میزنم تو دهنت-_- نه شوخی کردم نظر بدید ممنان و پایان



نامگذاری آکوما(z)

سلام به همه میراکلس دوستا

امیدوارم همگی حالتون خوب باشه و کرونا ازتون دور

توی این پست می خوام براتون در باره نام گذاری پروانه های شرور شده بگم 


توی چند روز اخیر با چند واژه ژاپنی برخورد کردم که از قضا معنی یکی از اونها آکوما به معنای شیطان بود . 

میشه اینجوری گفت : آکوما یک کلمه ژاپنی به معنای شیطانه . دلیل نامگذاریش هم شرور بودن اون پروانه هاست 

ولی هنوز واژه درستی برای آماک پیدا نکردم ولی جستجو می کنم تا ببینم به چیز درستی بر می خورم با نه . 


خب بای بای تا بعد

cold water.پارت۴.فصل۱

سلام! قسمت جدید....لطفا نظر بدید تا ادامه بدم...  ادامه مطلب ...

اقاببخشید

من شایدکم بیام دارم وبلاگ بلاگفام روبازسازی میکنم

اینم ادرس

Asal-blog.blogfa.com

نام؛روزمرگی هاوانیمیشن ها

اسمشم بزنی میادبه هرحال من شایدکم بیام ولی به خداقسم کامنت ندیدحلالتون نمیکنم 

کامنت ببدید

باییییی 

cold water.پارت3.فصل۱

سلام....ببخشید خییلیییی دیر گذاشتم..نظر بدید لطفا..مرسی!...خب برید ادامه مطلب:)  ادامه مطلب ...

سوالات متداول خوانندگان

شلام دیدم هم توی وبلاگ های دیگه که توشونم هم که توشون نیستم خیلی سوال هست به همین پست سوالاتتونوبگیدمن زودجواب میدم

حالابیشترین سوالات؟:

رزصاحب معجزه گرخوک میشه

فصل۵ساخته داره میشه 

فصل۳به احتمال زیاداگه دوبله بشه دوبله فارسی بازیرنویس میشه(اگه فرانسوی یاانگلیسیتون فوله راحته اگه خواستیددوبله بلدم(انگلیسی)))

❤️من دیدم این سوالات بیشتراز۲۰۰۰۰بارپرسیده وجواب داده نشده گفتم ایناروبنویسم

زمان اومدن میراکلس نیویورک(v)


هلو فرندز


اینو میخواستم بگم که قسمت ویژه ی میراکلس نیویورک 26 سپتامبر ساعت 9:20 به وقت فرانسه میاد و تو دیزنی چنل فرانسه نشون داده میشه


یعنی به وقت ما 5 مهر ماه ساعت 11:50 


عاقا ما چه گناهی کردیم فرانسوی ها خودشون زودتر ببینن ما بریم کلی تو اینترنت دنبالش بگردیم آخر هم میبینی نصفش پیدا میشه


نه حالا شوخی کردم مطمئنا در لحظه تو یوتیوب و اینا میاد منم اگه بتونم میزارمش تو وبلاگ فقط دانلود و آپلودش احتمالا طول بکشه 


آخه من چی دارم میگم فکر کن کلی مونده تا اومدنش ایش جرمی خر



عکس شرور جدید(v)


سلااام


یوهوووو


جرمی بعد از یه قرن عکس از فصل جدید منتشر کرد


اینا واقعینا


راستی برای نویسنده ی جدیدمون هم عسل دعا کردم امیدوارم زودتر خوب بشی گلم





اینا در واقع واسه قسمتای ویژن دیگه

چون قراره پیکسی گرل و شخصیتای اصلی گاست فورس تو قسمت ویژه ی نیویورک باشن


من برم دیگه


بابای

قلب شیشه ای(پارت 9)(v)


هلو گایز


میدونم خیلی افتضاح مینویسم و شاید ادامه ندم


آخه یه رمان جدید شروع کردم که امیدوارم بهتر از این بشه


با اینکه کوتاهه امیدوارم خوشتون بیاد


ببخشید که اینقدر بد همه چی رو توصیف میکنم



بپر ادامه


کامنت فراموش نشه



 

ادامه مطلب ...

سلام عشقای من(z)

براتون عکس آوردم . امیدوارم دوسشون داشته باشید . به همراه عکسا چند تا هم فیلم آماده کردم . 

راستی داشتم دنبال عکس و کمیک لیدی باگ می گشتم چند تا چیز کیوت پیدا کردم که به میراکلس ربطی نداره ولی عجیب زیبان . 

اول میریم سروقت مرینتباگ (منظورش اینه که در باره مرینت و دختر کفشدوزکیه)



قربان تو بشه گربت..................




دستا بالا و بکش سمت عقب.یک دو سه چهار.حالا بیا جلو . یک دو سه چهار...




طرف چه حالی داشته بالا تا پایین مرینتو عکاسی کرده..............................




اگه حدس زدین این کدوم قسمته؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


دو تا عکس از وسایل مرینت دارم الان می زارم





وسایل مرینت خیلی خوشگلن نه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!




خب بریم سراغ کمیک ها...................




به نظرتون اگه این اتفاق واقعا بیفته چی میشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟//




خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ

می دونم حالتون چه طوریه




لوکا و این کارا!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!




البته این ادامه هم داره فکر کنم چون لیدی باگ کادوی کت رو نداده







خب دوستای خوبم امیدوارم از عکسا لذت برده باشید . در باره این هایی هم که گفتم میراکلسی نیستن اگه ازشون می خواید کامنت و لایک (منظورش اینه که نظر بدین تا براتون بزارم)

تا بعد بوس بای


۵خبرواقعی وقطعی فصل۴

۱:کلویی دیگه کویین بی نیست یه دختربرزیلی میادکویین بی میشه!

۲:شخصیت شروردیگه ای میاد که یه مرد قوی هیکل وچینیه که قبل ازاستادفونگهبان مجزه گرا بوده توفصل۴میادودنبال همه ی مجزه گرا میگرده ومخصوصاًکوامی نورو که مال خودش بوده!

۳:هاک ماث لباس جدیدی داره !

۴:لوکا،کاگامی،کلویی،درفصل۴اکومایزمیشن ولی یه شخصیت قوی تری دارن

۵:مرینت یاهمون لیدی باگ میره صفردوردنیاتاکوامی های گمشده روپیداکنه وقوانینی که باید یه نگهبان مجزه گر داشته باشه روبفهمه 


این خبرا واقعیت دارند لطفاً به اونایی که علاقه دارند بگین

باییی تاهاییییییی

ابراقهرمان های جدید لندنی(v)


هلو گایز


عکس این دوتا قهرمان جدید رو آوردم


بنگرید:

 


باحالنا




خب فکر کنم این دوتا دوستن و یکیشون از یه جای دیگه به شهر یکی دیگه شون اومده و تو فرودگاه همدیگه رو دیدن




چه جالبه



بعله دیگه همونطور که بهتون گفتم قراره مرینت به جاهای زیادی سفر کنه که یکیش لندنه و تو اونجا قراره با این قهرمانا آشنا بشن



خب دوستان هر درخواستی داشتید بگید چون من واقعا نمیدونم از چی پست بزارم


پوک شدم



حالا وللش 


بای



چند تا عکس باحال و چند تا کمیک یه صفحه ای آوردم(z)

خب دیدم خیلی وقته پست نزاشتم برای همین کلی اینترنتو گشتم تا عکسایی رو پیدا کنم که هم قشنگ باشن هم خنده دار . 

که البته موفق هم بودم 

خب برین سراغ عکسا................


اگه توضیحات ینگ و یانگ رو خونده باشید میدونید که منظور این چیه



تو فصل اول فاصله خیلی کمه

توی فصل دوم بیشتر 

و توی فصل 3 به بیشترین حد خودش میرسه

واقعا ناراحت کنندست



به اینجور عکسا می گن تشابه رفتاری



اینم از بستنی محبوب آدرین



کوامی هامون خوابشون می آد



ابر شرورا دورشون کردن 



انواع کیت کات با سبک گربه سیاه



اینم از فکر بانیکس وقتی می خواست جواب کت نوارو بده



این یکی مال آدرینم داشت گفتم اینم بزارم



تشابه رفتاری تا چه حد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟



پدر و پسر عین همن



بگین لیدیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی




خیلی از قیافش خوشم می آد




وقتی پلگ گبریل رو آذیت می کنه............کاملا منطقیه.....خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ





دستا بالا یک دو سه ..............حالا پا ها یک دو سه ..........دمتو آزاد کن یک دو سه

یه شکار لحظه عالی




یه مجموعه چشم............قشنگن ها!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!1




وقتی ارباب شرارت مثل بچه آدم مشکلشو برای ابر قهرمانا توضیح میده . 




چشمارو برم 

جاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااان







خب دوستای خوبم امیدوارم از عکسا لذت برده باشید 

من میرم به بقیه کارام برسم 
مخصوصا الان که دارم ربان فرانسه یاد میگیرم (خیلی سخت و زمان بره)

منتظر نظراتتون هستم بای

عکس های کمیاب و والپیپر (از فصل جدید هم هست)(v)



هلو گایز


خوبین؟



راستش تازگیا عقلم واقعا نمیرسه چی بزارم ماشالا تو تبلت منم که 1000 تا عکس از میراکلس هست پس اونا رو میزارم

اوه اوه   الان حتما دارید میگید رمانمو بزارم اما باید واسش خیلی وقت بزارم مخصوصا اینکه پارت ویژه ست

آخه میدونید خودم پی بردم که رمان نویسیم خوب نیست و صحنه ها رو افتضاح توصیف میکنم   پس باید یکم دیر بدم تا خوب و با کیفیت باشه

فوش نده خودتی


خب بریم سراغ عکس ها


اول از همه واسه فصل جدید


راستی اگه بازم کسی بخواد گیر بده که این فتوشاپه فلانه بساره اعصابم خورد میشه

آقا دیگه عکسی که خود جرمی داره میگه قطعیه فتوشاپ نیستش که


اینم یه عکس دیگه از قهرمان جدید


بله بله   لیدی دراگون



اینم یه عکس دیگه از اون قهرمانای لندنی


اون دوتایی که قبلا هم گفته بودما   لباساشون حالت کاراگاهی داره و رنگ مال یکیشون صورتی و اون یکی آبیه


خب حتما میگید تو این عکس هیچی معلوم نیست اما اگه کامنت بدید میخوام عکس و... هم از اونا بزارم



و اینک... هیچی

شوخی کردم


اینو توماس تو پیجش گذاشته بود   زیرش به انگلیسی نوشته بود: یه هدیه برای قرنطینه    حدس بزنید کیه


میگم واقعا معلومه مرینته اما مثل اینکه اون نیست


آها فهمیدم    ببینید گفته بودم قراره بریجیت که کازین مرینته تو یه قسمت که به احتمال زیاد ویژه ست حضور داشته باشه و احتمالا قراره شرور بشه    شاید اونه که شرور شده   راستی کازین به معنی دختر دایی ، پسر عمو ، پسر خاله و... هستش   ایشالا منظورمو فهمیدید دیگه؟   خو بسه دیگه زیاد زر زدم   به احتمال زیاد دخترخاله ی مرینته و از اونجایی که تو این عکس دختره خیلی شبیه مریه شاید بریجیت باشه


بازم میگم لطفا نگید فتوشاپه و اینجور چیزا   خود توماس گذاشته به من چه   البته از اونا بعید نیست بازم ما رو سر کار بزارن




اینم یه والپیپر خوشمل   


و یه والپیپر خفن دیگه


واو!   خیلی قشنگه



این سه تا والپیپر رو یکی از دوستام واسم فرستاد   قشنگ بودن گفتم بزارمشون 


و اینکه کپی از همه ی عکس ها ممنوعه خیلی کمیابن




آخی    کت نوار قربونت برم

لیدی باگو رو ببینید چه ناراحته




ژوووون!  مریکت زیر بارون


فقط لطفا نگید بد آموزی داره و اینا

   چون  خیلی هم قشنگه



و اینم یه عکس کمیاب و باحال دیگه

آنتی باگ و کت بلنس



خب تموم شدن


کپی %100 ممنوع



راستی اگه از سبک آخرین عکس خوشتون اومده بگید  بازم پیدا میکنم میزارم



اگه از این واپیپرا و اینا استفاده کردی یه کامنت بده بگو دل منم شاد بشه



نظر یادت نره



گود بای





رمان یک ابر کپی کار پارت 26 (قسمت آخر)(z)

 بله دیگه هر داستانی یه شروع داره و یه پایان . الان هم روز پایان فصل اول رمان یک ابر کپی کاره . 

در ضمن من برای نوشتن  فصل بعد نیاز به هدف درست و انگیزه مناسب دارم . وقتی هر دو رو به دست آوزدم براتون نوشتن رو شروع می کنم . 

خب بریم سر اصل مطلب....................


ملکه : امشب همه شما در بالای برج ایفل میهمان من خواهید بود . برای هرکدام از شما یک آرزو برآورده خواهم کرد .

دلین : هر چی باشه؟

ملکه : هر چی باشه .  راستی؟ دختر کفشدوزکی و گربه سیاه امشب قراره هویت همدیگه رو بفهمن ها ؟ امیدوارم پیشی کوچولومون تا شب زنده بمونه .

همه با خنده از یکدیگر جدا شدند . بی خبر از اتفاقاتی که پس این نسیم آرامش بخش در حال به وجود آمدن بود .

 

مأموران پلیس بی معطلی لایلا و فیلیکس را دستگیر کردند . این خواست همه مردم پاریس بود . آنها برای همیشه در 



ادامه مطلب ...

چند تا عکس جدید (درباره ی حضور داشتن مجستیا تو میراکلس نیویورک)(v)


سلاااام



ببخشید کم فعالیت بودم تازگیا گشادیم میگیره پست بزارم


البته اگه شما درخواستاتون رو بگید راحت تر اینکارو میکنم



خب حالا بریم سراغ شخصیت مجستیا (Majestia) که قراره تو قسمت ویژه ی نیویورک حضور داشته باشه


حتما بعضی از شماها اون شخصیت رو تو فیلمی چیزی دیدید


ببینید اینو توماس آستروک هم تایید کرده


و اینکه یه آثری از مجستیا تا الان هم تو میراکلس بوده  مثلا عکسش که تو قسمت اول آلیا به مرینت نشون داد




خب حالا یه چیز دیگه


یادتونه تو قسمت 12 فصل3 بانیکس چند تا از شرورای آینده رو نام برد؟


گفتیم که یکیشون خواهرهای دوقلوی آلیا هستن که قراره در آینده شرور بشن اما دو نفر دیگه میمونه


یکی از اون دو نفر دیگه مجستیا هستش که قراره شرور بشه 



مدل موهاش و لباسش و... هم شبیهه نه؟



حالا زوم کنید...





اما نفر سوم معلوم نیست کیه


عکسش:



بعله دیگه



راستی یه عکس دیگه هم از لیدی باگ و کت نوار فضایی منتشر شده     گفتم بزارمش



واو!


فقط قیافشون کامل نیست



فعلا من زحمتو کم میکنم


خخخخ


بای





رمان یک ابر کپی کار پارت 25(z)

با پارت غمگین داستان اومدم . این پارت از اون پارتای خیلی احساسیه ولی خب امیدوارم گریتون در نیاد . 



با دادی که پدر سر دو نو جوان ترسیده کشید هر دو در جا سیخ شدند .

پدر در درگاه ظاهر شد . لبخندی به ساشا زد و نگاهی ترسناک به شارل کرد و نگاهی که تا بحال به دختر زیبا و مهربانش نکرده بود . ولی حالا او این دختر را مسئول گم کردن فرزندش میدانست .

هارل (پدر) : بشینید باهاتون حرف دارم . ساشا تو کنار من و شارل تو روی مبل روبه روی من بشین .

هر دو با تعجب و ترس نشستند . هارل نفسی عمیق کشید و شروع به گفتن داستان زندگیش کرد : در تمام سال ها فکر می کردم مُردی همراه مادرت . میبینم دوستم خوب غرورتو خریده 





ادامه مطلب ...

کی دلش گفتگوی آنلاین می خواد؟(z)

سلام میراکلسی ها !!!!!


من جدیدا گفتینوم ر. فعال کردم . اگه کسی دوست داشت با من در تماس باشه ، سوال کنه یا انتقاد کنه می تونه از این هم استفاده کنه . 


goftino.com/c/d9Bp44 


لینک رو توی یه صفحه دیگه کپی کنید تا بیاید پیش من . 


امیدوارم بتونید ازش استفاده کنید . فعلا خیلی توی نصبش وارد نیستم . شایدم توی بلاگ اسکای بالا نیاد . حالا تا ببینیم چی میشه .


منتظرتونم بای

رمان یک ابر کپی کار پارت 24(z)

سلام دوستای میراکلسی !!!!! امروز پارت 24 رو براتون آوردم ! این  پارت بیشتر جنبه کمّی داره !!! یعنی داخلش نسبت عشق کفشدوزک و گربه سیاه رو داخلش توضیح دادم و آماده سازی برای اتفاق وحشتناکی که قراره برای شارل و ساشا بیفته . 

این پارت رو به هیچ وجه از دست ندید . 






از زبان مرینت : دو روز از رفتن ساشا به خونه شارل اینا می گذشت . شارل حسابی با ساشا جور شده بود . به پدرش گفته بود ساشا رو به عنوان یه دوست هم سنش توی خونه بپذیره . حالا فقط خدا میدونه شارل با چه دوز و کلکی پدرشو  پر کرده که به ساشا اعتماد صد در صد پیدا کرده . دیگه شارل همه جا با ساشا میره ولی شارل به ساشا گفته از دوست پسر و اینا بدش میاد و به هیچ وجه حاضر نیست این خواستشو بپذیره ولی باهاش دوست می مونه .

(امیدوارم متوجه قضیه باشید . . توی خارج از کشور اسلامی دوستی دختر و پسر یه رسمه نامزدیه . یعنی دیگه پسری نباید برای ازدواج دست روی اون دختر بزاره تا وقتی که دوست پسر داره برای همین نینو به خونه آلیا اینا دعوت بود تا خوانوادش اونو ببینن )

                                                                            بگذریم .

رابطه من با گربه سیاه خیلی بهتر از قبل شده . درسته من خیلی بروز نمیدم تا به روابط کاریمون لطمه وارد نشه ولی واقعا حسش توی قلبم ریشه کرده . نمی دونم برای چی به وجود اومده شاید به خاطر اینکه تنهام یا شایدم............... واقعا خودشو دوست دارم . ولی خدایی خیلی باحال بود همه روی آدرین دست می زارن مثل : کلویی ، لایلا  ،  کاگامی  ،   ولی اون روز گربه سیاه بهش حسودی کرد . خخخخخخخخخخخخخخ

ولی از هرچی بگذرم از فدا کاری هاش نمی تونم بگذرم . من اون رو بهترین دوستم می دونم مثل رابطه ساشا  و شارل .

سابین : دخترم یکی از همکلاسی هات اومده دنبالت .

وا!!!!!!!!!!!!!!! یعنی کی می تونه باشه؟

داشتم فکر می کردم که یهو پس گردنی خوردم . با چشای ور قلمبیده برگشتم عقب که یهو چشمای طلایی شارل درست رو به روی چشمام ظاهر شد .  یه صدای عجیب از خودم در آوردم و از روی صندلی پرت شدپایین .

شارل همونجور که می خندید تیکی رو صدا میزد : تیکی ! تیکی بیا بیرون . منم ملکه کوامی ها

رفتم جلو دهنشو گرفتم : هییییییییییییسسسسسسسسسسس !!!!!!!!!!!! الان مامانم میاد سوال پیچم می کنه .

دستمو پس زد و تیکی رو توی دست گرفت : نترس مامامی و ددی گرام دارن کیک می پزن . توی نونوایی تونن . میگم مری جونم !!!! چند تا ماکارون و کیک بیسکوییت نون خلاصه هر چی دارین توی نونوایی تون می پزین بده می خوام ازتون یه عالمه خرید کنم .

تیکی : فقط برای خرید اومدی؟

شارل برایش کمی جادوی قوت ریخت : نخیر اومدم تیکی جونمو هم ببینم . تیکی هم سریع شروع به خوردن پودر های جادویی کرد .

با شارل رفتیم طبقه پایین . از هر چیزی که بابام می گفت یه بسته براش آماده کردیم .

همونطور که بابان حساب می کرد ازش پرسیدم : راستی شارل جون !!!! نگفتی چه خبره؟

شارل هیجان زده گفت : بابام از ساشا خیلی خوشش اومده گفت برین امشب کلی خوراکی بخرین تا با هم فیلم نگاه کنیم . خیلی عجیبه . بابام از موقعی که ساشا اومده یه طور عجیبی شده مدام ازش سوالای عجیب غریب می پرسه . یه حسی بهم میگه قرار اتفاقای باحالی بیفته .

باخوشحالی گفت : شابد باورت نشه ولی من دلشوره دارم !!!!!!!!!!!!

این چرا اینجوریه؟    با تمام عقلی که خدا بهم داده می تونم تشخیص بدم که شارل یه موجود عادی نیست . آخه کدوم آدمی وقتی دلشوره داره خوشحاله .

شارل : من !!!!

-: چی ؟

شارل : گفتی کی وقتی دلشوره داره خوشحاله منم جوابتو دادم .          و یه لبخند گنده نشوند رو دهنش . جوری که دندونای ردیفو خوشگلش نمایان شد .

بابا : بفرمایید !!!!! اینم از سفارشاتون . امبدوارم از طعمشون هم راضی باشین .

شارل با شیرین زبونی گفت : بابای مرینت هر چی درست کنه خوشمزه میشه .

بابا : چطور

بشارل هم با طعنه زدن به من گفت : از خوش شانسیشه که دختر به این خوبی داره .

نامرد . داشت نا محسوس می گفت من دختر کفشدوزکیم .

بابا : خب خودت می تونی اینا رو ببری دیگه ؟

شارل با قلدری کیسه رو برداشت . اولش براش سنگین بود ولی بعد اوردش بالا .

اگه نمی دونستم جادو داره حتما مثل بابا تعجب می کردم .

بابا : ببینم دوستت مسلبقات وزنه برداری شرکت می کرده ؟

با حرف بابا خنده ای کردم و گفتم : نمی دونم فکر کنم

 

 

 

 

از زبان شارل :

چقدر سنگین بودن . خوبه جادو داشتم و گرنه تا بردنشون و دادنشون به بادیگارد خودمو ساشا باید صد بار می مردم و زنده می شدم .

ساشا توی ماشین نشسته بود و با دستاش سرشو پوشونده بود .

دستمو روی شونش گذاشتم : ساشا چیزی شده ؟

برگشت سمتم . خدایا چرا چشماش اینجوری شده ؟

-: حالت خوبه ؟ میخ وای زود تر بریم خونه . گردش باشه واسه بعد . هری !!!!!!!!

هری : بله خانم ؟

-: برو خونه . ساشا حالش خوب نیست .

راه افتادیم سمت خونه . ساشا حتی یه کلمه هم حرف نمیزد . می ترسیدم بهش نزدیک بشم و کلافش کنم . همیشه از اینکه طرفم از دستم ناراحت بشه بدم می اومد .

رفت توی اتاقش و لی وقتی داشتم از کنار اتاقش رد می شدم که برم دستم و گرفت : شارل بعدا حرف میزنیم . منو ببخش حالم خوب نیست .

لبخند اطمینان بخشی زدم و به سمت اتاقم رفتم تا برای امشب که قرار بود بیدار بمونم استراحت کافی داشته باشم .

 

 

 

 

ساشا :   پاشو !!!!! خانم خانما پاشو کوچولو . می خوای کمکت کنم ؟

-: بزار بخوابم . مگه در قفل نبود؟ خیر سرت خوبه همون اول گفتم از قدرتات درست استفاده کن . برو بزار کپه مو بزارم .

ساشا خنده ای کرد : نه !!!!!!! مثل اینکه اون فیلم ایرانیه خیلی روت تأثیر کذاشته .

یهو دیدم رو هوام : ساشا منو بزار زمین همین الان !!!

فکر کنم اونقدر تحکم تو صدام بود که ولم کنه . ولی دیدم دارم سقوط می کنم .

لحضه آخر خودمو شناور کردم و با خشم به طرف ساشا برگشتم : مگه عقل تو کلت نیست ؟

یهو نیششو بست و سرشو انداخت پایین .

-: حالا نمی خواد ادای آدمای ناراحتو در بیاری که تو این مورد کاملا مثل خودمی .

سرشو بلند کرد : بابت بعد از ظهر متأسفم . راستش یه رؤیای واضح دیدم که گفتنش عواقب خوبی نداره . . ببخشید .

روی زمین فرود اومدم : تو آدم بشو نیستی نه؟ الا باید قیافتو اونجوری بکنی که من دلم به رحم بیا د ؟ بابا بخشیدمت که منو پرت کردی پایین . و به سمت سرویس بهداشتی اتاقم رفتم : تو هم برو برای امشب آماده شو . بابام بد جوری ازت خوشش اومده . برو بدرخش .

درو هم بستم و پشتمو بهش کردم .

دوست نداشتم و ندارم که اشتباهات کسی رو به روش بیارم . حتی وقتی خدمتکارا هم خرابکاری می کنن با مسخره بازی ذهنشونو منحرف می کنم .      برای همینه همه کادر خدمتکارا تا منو میبینن شروع می کنن به خوشحالی و باهام راحتن .

امان از دست این خدمتکارای چموش .

موهامو دوگوشی بالا بستم روی فرق سرم (منظورم مدل باتر فلای گرله) . گیسشون کردم و با جادو همشو محکم کردم .

رفتم و خدمتکارا رو صدا کردم تا خوراکی ها رو بیارن .

وقتی همه چیز چیده شد ساشا هم اومد . داشت یه کوکی ور می داشت که زدم رو دستش و خودم یکی ورداشتم : خانما مقدمن .

خندید و یکی دیگه رو برداشت چشم گردوند : پدرتون کجان ؟

هون طور که لم می دادم به مبل گفتم : خدمتکارا گفتن تماس گرفته گفته ساعت ده میاد ولی با شناختی که من از وقت شناسی پدرم برای خونه اومدن دارم احتمالا چهلو پنج دقیقه تأخیر داره .

ساشا : بابا روانشناس !!!!!!!!!!

جوابشو ندادم . یه نگاه به خدمتکارا کردم : می تونید برید منو ساشا تنها فیلمو میبینیم دیگه ...

همه که رفتن یه نگاه به دورو بر انداختم و بعد با استفاده از جادو برای خودم کلی شیرینی و نون و اینا ریختم تو بشقاب و گذاشتم روی پام و شروع کردم به خوردن : ببین ساشا من امروز یه حس عجیبی بهم میگه قراره اتفاقای باحالی بیفته . امیدوارم آمادگی ضد حالای بابام رو داشته باشی . بابا همیشه یه چیزی بهت میگه که توی شک بزارتت . به خدا نمی دونم چه خبره ولی دلم میگه اتفاقای عجیبی تو راهه .

یهو از دهنم پرید : دوست داری داداش من باشی ؟ بابام بابای هردو تامون باشه؟ من حس عجیبی به تو دارم . می خوام بابام رو راضی کنم که تو هم عضوی از خانواده ما باشی . من همیشه حس خواهرانه خواصی به تو داشتم . از همون اول که دیدمت .

ساشا : خب منم یه همچین حسی رو نسبت به تو دارم . رؤیامم یه چیزی در همین مورد بود .

داشتیم حرف میزدیم که بابا از دور داد کشید : ساشا !!!!!!!! شارل . هر دوتاتون توی پذیرایی !!! حالا . 





به نظرتون چه طور بود؟

فکر می کنید پدر شارل با ساشا و دخترش چی کار داره؟

منتظر جواباتون توی نظرات هستم . 

بوس بای فعلا 

چند تا عکس و کمیک(v)


هلو


امروز چند تا والپیپر و عکس آوردم که بعضی هاش کمیاب بعضی هاش خنده دار و... هستن


بریم ببینیم


معجزه گر کفشدوزک       ساخته شده تو دنیای واقعی


معجزه گر گربه ی سیاه      ساخته شده در دنیای واقعی




حالا بریم سراغ این دوتا عکس باحال   البته همون کمیک خودمون دیگه 


خخخخ    گرفتین چیه؟

سمت راستیه که لیدی باگه  سمت چپیه کلوئی با لباس لیدی باگه که تو قسمت بلبل ترسناک بود 

بعد بالای عکس کلویی نوشته ساخته شده در چین    یعنی اینکه اصل نیست دیگه 

بالای عکس لیدی باگ هم نوشته اورجینال 

این دوتا بر علیه همدیگه 



اه اه اه  مری با کت مهربون باش     بدبخت عاشقته    بعد تو هم اینجوری

(تو اولین عکس کت نوار حرف میزنه و تو دومی و سومی مرینت جوابشو میده)



اینم یه والپیپر آدرینتی عاشقانه



وای خدا   چقدر کیوتن این دوتا



خب تموم شدن


اگه درخواستی داشتید یا عکس مدل خاصی میخواستید بگید بزارم



باگ اوت





رمان یک ابر کپی کار پارت 23(z)

 فکر کنم از دستم ناراحتید که نظر نمیدید . شاید با یه پارت اضافی منو ببخشید 



به مرینت نگاه کردم . اون هم چیزی نمی دونست .

مرینت : توی مدرسه اون فقط تو رو میشناسه . یادت باشه من و گربه سیاه رو بهش معرفی نکنی . البته گربه سیاه رو که فکر نکنم اصلا ببینه . اون که این مدرسه درس نمی خونه .

و سرش رو تکان داد و خانم بوسیه درسشو شروع کرد .

دوست داشتم ببینم چرا ساشا اومده اینجا ولی درسم واجب تر بود .

-: مرینت !!!!! از چند هفته دیگه امتحانای نهایی شروع میشه چی کار کنیم؟

مرینت : تو که جادو داری کارت راحته منو گربه سیاه باید یه فکری برای خودمون بکنیم .

همون موقع خانم بوسیه گفت : بچه ها فردا یه امتحان کتبی از فصل چهار داریم . لطفا خوب بخونید که نمرش روی امتحان اصلیتون تأثیر به  خصوصی داره . 






ادامه مطلب ...

رمان یک ابر کپی کار پارت 22(z)

 بدون معطلی پارت 22 برو بخونش



ساشا : فکر کنی ؟ یعنی انقدر از من بدت میاد که برای یه امر به این مهمی منو اذیت می کنی ؟

شارل با تعجبی که از رفتار ساشا نشأت می گرفت به او خیره شد : چی داری می گی ؟ فکر کردی ساخت یه کوامی انقدر راحته که دست کنم تو جیبم و بگم بیا اینم کوامیت؟ چرا فکر می کنی من به خاطر اینکه ازت بدم میاد دارم می گم باید فکر کنم؟ من از تو بدم نمیاد که ؟ تو چرا انقدر حساسیت نشون میدی ساشا؟

ساشا از حرفش پشیمان شد : ببخشید من باید تنها باشم .

شارل با عصبانیت غرید : نمیشه با این ناراحتیت تنها باشی . آکومایی می شی بد بختمون می کنی .

نفس عمیقی کشید تا آرام شود .

با لبخند رو به کت نواری و لیدی باگی کرد که با تعجب به دعوای آن دو نگاه می کردند و از ترس جنگ جادوییشان دست همدیگر را گرفته بودند . 





ادامه مطلب ...

وب کی پاپ و بلک پینکم(v)


هلو گایز


من چند وقت پیش یه وب زدم که توش همه چی از کی پاپ مخصوصا بلک پینک میزارم


خوشحال میشم بهش سر بزنید   برای کی پاپرها و بلینکا خیلی خوبه


برای ورود به این وبم روی لینک زیر کلیک کن

http://blackpink-kpop.blogfa.com/



عکس و شخصیت های جدید(v)


 سلام دوستان


این عکس شخصیت های جدیدی که گفته بودم که اینکه کی هستن هنوز دقیقا معلوم نیست



خب اینا شخصیت ها بودن ولی این پایینی تئوری هایی که کی میتونن باشن




ببینید اون وسطیه عکسش فقط توی کمیک میراکلسی بوده و از اونجا برداشتن و این دختره که سمت چپه یه عکس دیگه هم ازش دارم که... متاسفانه از شانس افتضاحم نمیتونم الان پیداش کنم




اینم حتما حدس میزنید که یه پوستر دیگه برای قسمت ویژه ی نیویورک باشه اما فکر کنم نیست 

چون اونجا روی لیدی باگ نوشته ادیت شده توسط...... یعنی اینکه خود جرمی و توماس و... اینو منتشر نکردن و فقط ادیته


کاری داشتید بگید


فعلا بای