Miraculous lady bug and cat noir

Miraculous lady bug and cat noir

خبرهای جالب و جدید از فصل های جدید میراکلس . عکس و فیلم های جذاب از میراکلس . مطلب ها و خبرهای مهم از میراکلس
Miraculous lady bug and cat noir

Miraculous lady bug and cat noir

خبرهای جالب و جدید از فصل های جدید میراکلس . عکس و فیلم های جذاب از میراکلس . مطلب ها و خبرهای مهم از میراکلس

رمان اعجاز پارت اول(z)

سللام به همگی بنظر میاد خیلی ها رمان اعجاز رو می خوان برای همین می خوام پارت یک رو بزارم برای اونهایی که خیلی دوست دارن بخوننش


در ضمن یه مطلب دیگه رو هم باید بگم. می خوام برای وبلاگ یه هدر خوشگل درست کنم (منظورش همون آبیست که اون بالا ظاهر میشه) اگر دوباره وارد شدید و دیدید تغییر کرده فکر نکنین اشتباهی اومدین و این حرفا

خب بریم سراغ رمان  



اعجاز پارت 1

از زبان مرینت :

دیگه داره تموم میشه . بله! یه مدل خیلی خوجل برای آدرین جونم . به به !!!

گبریل : مرینت !!!!! بیا نگاهی به این طرح بنداز .

-: اومدم آقای آگرست .

از پشت میز بلند شدم و به سمت اسکرین آقای آگرست رفتم . روبه روی صفحه قرار گرفتم . مدل لباس یه دکلته قرمز خال خالی بود به سبک کفشدوزک که یه شنل توری از قسمت اتصال کمر و کتف شروع می شد و ارتفاعش تا زمین می رسید . اما یقش کار نشده بود . پس می خواد من یقه رو نظر بدم .

-: یه یقه نون خامه ای لباستون رو کامل می کنه .

گبریل : باز از اصطلاحات خودت استفاده کردی؟

-: ببخشید قربان . ترکیب یقه دالبر و دلبر بهترین انتخاب برای این لباسه .

گبریل : درسته ایده خودمم همین بود . تبریک می گم توی تناسب بندی لباس ها خیلی وارد شدی.

داشتم می رفتم سمت میزم که گفت : راستی قرارداد هنوز فکس نشده؟

-: نه قربان . هنوز آماده نشده .

وای خدایا . بازم کاگامی . باورم نمیشه! چرا باید خانواده سوروگی یه کارخونه پارچه داشته باشن تا آقای آگرست باهاشون قرارداد ببنده . اون طوری هر چند وقت یک بار کاگامی رو هم میبینم . در واقع اون من رو با آدرین میبینه . می ترسم از دستم ناراحت بشه .

راستی یادم رفت از اتفاقات این چند وقته براتون بگم : حدودا دو ماه از دستگیری لایلا و فیلیکس میگذره . من و گربه سیاه یا بهتره بگم آدرین بعضی اوقات با هم بیرون میریم و اگه کسی نیاز به کمک داشت کمکش می کنیم . تا اینکه آدرین بهم خبر داد که برای یکی از قراراش نمیتونه بیاد . گفت : دستیار پدرش ناتالی مریض شده و باید امروز دکتر خانوادگیمون ببیندش . ناتالی یه بیماری قوی گرفته بود که باید یک ماه کامل استراحت می کرد .

آقای آگرست هم دربه در دنبال کسی می گشت که کاراشو بندازه رو دوشش خب متاسفانه یا خوشبختانه نمیدونم آدرین منو به باباش معرفی کرد . آقای آگرست هم چون کار های منو دیده بود گفت یه سری از مسئولیت ها رو به من میده تا من اونجا فعلا به صورت دستیار کار کنم تا بعدا بیارتم جای طراح . الانم که دیگه آخرای کارم بود . بعد از اجرای برنامه هفته آینده ناتالی برمیگرده سر جاش و من پست اصلیم رو می گیرم . باورم نمیشه از نوجوونی دارم توی آیندم پیشرفت می کنم .

پشت میز نشستم وروی ریزه کاری های طرح کار کردم . تا کارم تموم شد فکس قرارداد انجام شد . کاغذ قرارداد رو روی کلیپ برد تنظیم کردم و خودکار مخصوص آقای آگرست رو برداشتم: آقا بفرمایید . قرارداد رسید آماده امضاء شماست .

قرارداد رو تنظیم کرد و کاغذ رو به من داد : راستی مرینت ! خانم سوروگی از من خواست تا برای دخترشون کاگامی سان یه جای خوب توی کارمون باز کنم .

وای نه !!!!! تنها جایی که برای یه دختر میشه باز کرد که آبرومندانه هم باشه ، همراهی آدرینه . نهههههههههههههههههه !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

گبریل : و فکر کنم اگه به عنوان همراه آدرین بهش جا بدیم خوب باشه .

زانو هام رو حس نمی کردم . کافی بود کاگامی بیاد کنار آدرین تا ما از هم جدا بشیم .

گبریل : خب من می خوام کمی استراحت کنم می تونی بری طرح ها رو به آدرین نشون بدی تا منم یه کم استراحت کنم .

اجازه گرفتم و از دفترش خارج شدم .

با پا های لرزون به سمت اتاقش رفتم . هر چی نزدیک تر می رفتم صدای پیانو بلند تر میشید . به بادیگارد علامت دادم تا بره کنار . درو باز کردم و آروم رفتم تو . چشماشو بسته بود و داشت با ریتم سرشو تکون می کرد .

رفتم و پشت سرش قرار گرفتم . آهنگ که تموم شد دستامو دور گردنش حلقه کردم .

سرشو به دستام تکیه داد و گفت : می دونستم اینجایی ها !!!

-: الکی نگو  !!!!!نمی دونستی .

بلند شد و رو به روم ایستاد . دستاشو دور کمرم حلقه کرد و منم گردنشو گرفتم . داشت به من نگاه می کرد که با گذاشتن لبام روی لباش غافلگیرش کردم . منو محکم تر به خودش فشرد . برای چند لحظه از فکر کاگامی خلاص شدم و به دنیای رویاهام رفتم .

پیشونیشو به پیشونیم تکیه داد و گفت : از این کارا نمی کردی ؟ خبریه؟

تا گفت خبریه نیشم بسته شد . یادم اومد به حرفای آقای آگرست . رفتیم و روی مبل جلوی تلویزیونش نشستیم : آدرین بابات با مامان کاگامی قرارداد بسته . کاگامی هم درخواست شرکت توی برنامت رو داده . بابات هم گفت نقش همراه تو رو بازی کنه .

آدرین لبخند قشنگی زد: نگران چی هستی؟ فوقش اون و من با هم نقش بازی می کنیم . خودت که بهتر می دونی من فقط دختر کفشدوزکی رو دوست دارم .

-: آره می دونم . ولی اون می خواد تا آخر قرار داد یکسالش با تو کار کنه . اگه منو تو رو با هم ببینه چی؟

آدرین : یه حسی بهم میگه همه چی درست میشه نگران نباش . حالا طرحا رو بده نگاهشون کنم ببینم!!!!

طرحا رو دید و چند جاشو با هم درست کردیم(به سلیقه اون) . بعدشم اون رفت تا یه جلسه عکاسی بره به علاوه دادن طرح به خیاط حرفه ایش .

وقتی رفتم پایین آقای آگرست گفت مهمون داره و من مقدمات رو آماده کنم .

بعد از چیدن چند نوع تنقلات با آقای آگرست جلوی در ایستادیم .

     : اوه گبریل . چقدر از دیدنت خوشحالم مرد...........

گبریل : سلام هارل عزیز . منم از دیدنت خوشحالم .

با هم به سمت اتاقشون رفتن ولی من با صدایی که از کنار گوشم شنیدم دو متر رفتم هوا .

شارل : سلام دستیار ، مرینت!!!!!!!!

-: شارل تویی ؟ چرا آدمو زهره ترک می کنی؟ بیا تو

بعد از خوردن قهوه آقای آگرست شروع کرد به صحبت : خوب هارل برای چی به اینجا اومدی؟

هارل : راستش همونطور که میدونی شارل تازه دروس مدلینگشو تموم کرده . گفت می خواد توی برند شما کار کنه . من هم آوردمش واسه پارتی بازی . می خواد توی فشن شوی چند روز آیندت توی نیو یورک شرکت کنه .

گبریل : خب راستش ما تازه برای مدلینگ همراه آدرین بحث کردیم . قرار بر این شده که دختر خانم سوروگی به عنوان همراه آدرین شرکت کنه .

شارل فنجون قهوه رو روی میز گذاشت و شروع کرد به صحبت کردن اون قدر با ابهت صحبت کرد که منم به جای آقای آگرست بودم قبول می کردم  : حرف شما درسته آقای آگرست ولی فکر نمی کنید یه دختری که هیچ آموزشی ندیده برای اصلی ترین قسمت برنامه زیادی مبتدیه؟؟؟   فکر کنم اگه اون رو برای یک برنامه تک انتخاب بشه بهتر بتونه خودشو نشون بده.

گبریل چونشو متفکرانه مالید : مرینت نظر تو چیه ؟

منم که از خدام بود کاگامی رو از آدرین جدا کنم : بله حق با خانم مگنته . ایشون به جنبه درستی از برنامه اشاره کردن .

گبریل : خب پس فرم رو به شارل بده و با خانم سوروگی تماس بگیر و بگو دخترشون رو در بخش دوم شرکت می دیم . هنوز بهشون خبر ندادم .

با خوشحالی به سمت میز رفتم و هر دو تا کارو انجام دادم .

دو ساعت بعد مهمونامون عزم رفتن کردن . وقتی شارل داشت از کنارم رد می شد گفت : دیدی چطور کاگامی رو دک کردم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ از این به بعد هم کاری داشتی به خودم بگو.

نیشخندی زد و همراه پدرش از خونه خارج شد . یعنی این همش نقشه شارل بود تا کاگامی رو از دور خارج کنه؟ بابا دمت گرم که انقدر هوامونو داری!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

بعد از رفتن مهمونا یه کم دیگه روی طرح هامون کار کردیم تا شب که آدرین اومد خونه و منم بعد از دیدنش رفتم خونه .

 

 

در راه پله اتاقم رو بستم تا تیکی بیاد بیرون : تیکی بیا بیرون !!!!!!!!!!!!!

تیکی با خستگی روی تخت راحتیم ولو شد : وااااااااای . چرا من باید تمام مدت توی کُت تو پنهان بشم؟ وای . از صبح هم که چیزی بهم ندادی .

با تعجب به تیکی نگاه کردم . کم پیش می اومد که انقدر غر بزنه :ببینم تیکی مشکلی پیش اومده؟؟؟؟؟ نکنه دلت برای دوستات تنگ شده؟؟؟؟؟

یهو چهرش خندون شد .

-: پس بزار بزارمت توی جعبه آرزو ها .

جواهرشو از گوشم جدا کردم و گذاشتم توی جعبه آرزو ها تا با دوستاش خوش بگذرونه هر وقت هم لازم شد در جا درش بیارم .

رفتم پایین پیش مادر پدرم تا باقی مونده روز رو با اونها باشم . همونجور که داشتم تلویزیون میدیدم و ظرفا رو می شستم تلفنم زنگ خورد . بادیدن شماره شارل حسابی تعجب کردم . (عذر خواهی بابت غلط غلوط های املایی)

 


خب خب خب .............چطور بود؟ نقد و بررسیتون رو توی نظرات برای من بنویسید تا ببینم چطوری دوست دارین 


امیدوارم خوشتون اودمه باشه منتظر نظراتتون هستم 

تا بعد به وبلاگ متصل بمونین

نظرات 3 + ارسال نظر
مرینت چهارشنبه 14 اردیبهشت 1401 ساعت 17:20

عالی بود

نیلوفر یا همون راحت تر زهرا دوشنبه 10 آذر 1399 ساعت 15:31

ادامه می خوام عزیزم
راستی راهنمایی بده می خوام نویسنده شم
داستان خفن و ایده های ناب دارم


بگم واست اسم اصلی م زهرا است ولی چون اسم نیلوفر رو دوست دارم این طوری گفتم

نویسنده اگر می خوای باشی باید با وانیا صصحبت کنی . من بلد نیستم .

Ladybug دوشنبه 3 آذر 1399 ساعت 12:56

ممنون عالی بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد