Miraculous lady bug and cat noir

Miraculous lady bug and cat noir

خبرهای جالب و جدید از فصل های جدید میراکلس . عکس و فیلم های جذاب از میراکلس . مطلب ها و خبرهای مهم از میراکلس
Miraculous lady bug and cat noir

Miraculous lady bug and cat noir

خبرهای جالب و جدید از فصل های جدید میراکلس . عکس و فیلم های جذاب از میراکلس . مطلب ها و خبرهای مهم از میراکلس

رمان اعجار پارت 11(آخر)(z)

پارت 11

هیچ کدام از حمله ها کار ساز نبود با اینکه همه در استفاده از معجزه آسای خود بی نظیر بودند.

اما هر بار ریگاتا قدرت بیشتری می گرفت . لیدی باگ که خسته شده بود پیش آترنا رفت که فقط ناظر بود.

لیدی باگ هم از گردونه خوش شانسی اش استفاده کرده بود ولی باز هم چیزی گیرش نیامده بود: نمی خوای بیای کمک ؟ نا سلامتی از همه قوی تری.

اترنا: متاسفانه انرژی من برای جادوم محدودیت میاره. من در حال حاظر ضعیف شدم . اما اینجا نشستن با عث میشه منبع قدرتشو بفهمم با بتونم یه حدسایی بزنم.

لیدی باگ که حالا کت نوار هم به او پیوسته بود گفتند: چطوری؟ برای ما هم توضیح بده.

آترنا: یادمه وقتی توی ذهنم اومده بود با خشم من بیشتر لبخند شیطانی میزد . بهم می گفت همین الانم داری بهم کمک می کنی.  وقتی هم که با خونسردی به ذهنم مسلط شدم سعی داشت منو خشمگین کنه.

کت نوار سرش را با بی طاقتی خاراند : خب همه اینا که چی . منظورت دقیقا چیه؟ یعنی داری میگی قدرتشو از خشم اطرافیانش میگیره؟

آترنا لبخندی زد  انگار چراغی بالای سرش روشن شده باشد گفت : خیلی به جواب نزدیک شدی . اون یه آدم بی احساسه اما از احساسات منفی قدرت میگیره.

کت نوار دوباره برای نبرد رفت ولی لیدی باگ هنوز پیش آترنا داشت فکر می کرد : پس منظورت اینه که اگه احساسات منفی قدرتشه احساسات مثبت دشمنشه.

آترنا خواست با خوشحالی حرف لیدی باگ را تایید کند که صدا ریگاتا بلند شد : این از اولیش . قراره امشب خیلی بهم خوش بگذره.

شارل

وقتی به ریگاتا نگاه کردم دیدم کت نوار رو توی دست گرفته ولی اون تکون نمی خوره.

لیدی باگ فریادی کشید و به سمت کت نوار رفت. مستر باگ و لیدی کت هم بالای سرش رفتن. آترنا با دیدن این صحنه پیش بقیه رفت.

کت نوار روی زمین بود و تکون نمی خورد .

لیدی باگ دستشو گرفت و صداش کرد: پیشی بلند شو خواهش می کنم.

ریگاتا ارتفاع گرفت تا  کاری رو که می خواست با زمین بکنه رو انجام بده.

کت نوار چشماشو باز کرد و گفت: بانوی من یادته گفتی قدرت عشق همیشه پیروزه؟

لیدی باگ: آره یادمه

کت نوار: پس من الان..........پیروزم؟

لیدی باگ لبخندی اشک آلود زد: تو همیشه برنده دیوونه منی!!! تا کی می خوای با حماقت بری توی دل خطر؟

کت نوار گفت: تا وقتی که قدرت عشق پیروزه........

آترنا با شنیدن این جمله فریاد کشید : پیداش کردم . راه مقابله با قدرتشو پیدا کردم

اشک هاشو پاک کرد و دست کت نوار رو گرفت و با چشم ها مصمم گفت : نگران نباش لیدی باگ  برش می گردونم.کت نوار رو بر می گردونم.

دریچه ای به دنیای کوامی ها ؛ جایی که مردم دنیا رو برده بود باز کرد و گفت : ای مردم دنیا برای نجات محل زندگیتون ازتون خواهشی دارم. من قدرت عشقتون رو می خوام . به تمام خوشحالی ها و احساسات مثبتتون در تمام طول زندگیتون نیاز دارم . عشقتون به کره زمین رو به من بدین تا بتونم براتون نجاتش بدم . کافیه دست هاتون رو روی قلب هاتون بزارین و به تمام خوبی ها و خوشی های زندگیتون فکر کنین.

لیدی باگ اول از همه دست جنباند دستش را روی قلبش گذاشت و به آدرین و پدر و مادرش و همکلاسی هایش فکر کرد. نوری را در دستانش که روی قلبش بود دید . دستانش را جلو آورد نور به هوا پرواز کرد و به سمت آترننا رفت.

مردم اول گیج بودن ولی وقتی دیدند که ابر قهرمانان اول از همه این کار را کردند آنها هم ترس را کنار گذاشته و قدرت تمام خوبی های زندگیشان را به آترنا دادند.

ریگاتا که فکر نمی کرد چنین اتفاقی بیفتد با آترنا در گیرشد ولی خیلی دیر شده بود. ملکه آترنا تمام عشق های انسان ها را جمع کرده بود .

اترنا: می دونی فرق تو با ما چیه؟     تو ضعیف ترین انسان روی زمینی .

و تمام جادویش را بکار برد از تمام بدنش انرژی ساتع میشد. او را به زمین زد. و باعث شد تمام قدرت های پلیدی اش بریزد. و دیگر نتواند از احساسات منفی استفاده کند.

اترنا ادامه حرفش را داد: تو ضعیف ترینی چون.............احساسات نداری.

و بعد وردی خواند ؛ قدرت های لیدی باگ و لیدی کت را جذب کرد و به قدرت مطلق تبدیل شد و گفت: آرزو می کنم ریگاتا از این دنیا و تمام قدرت هاش منع بشه . بمیره و به خاکسترتبدیل بشهو دیگه هیچ وقت نتونه از هیچ قدرتی استفاده کنه.

هنوز لحظه ای از حرف او نگذشته بود که آرزویش برآورده شد و تمام ابر قهرمانان برای او فریاد شادی کشیدند.  اما وقتی او را دیدند لبخند بر لبهایشان خشک شد . او دیگر جادویی نداشت که بتواند با آن خود را نگه دارد. حتی پاهایش هم حرکت نمی کردند.

او در کنار کت نوار افتاده بود.

آترنا: مستر باگ ! لیدی کت ! تبدیل به قدرت مطلق بشین و کت نوار رو زنده کنین !

لیدی باگ : نه! در ازاش ممکنه کسی بمیره! همین الانم قطعا در ازای مرگ اون کسی زنده شده.

ملکه لبخندی زد: نگران نباش مشکلی پیش نمیاد. من از آیندش خبر دارم . به من اعتماد کنین.

آنها کت نوار را زنده کردند ولی با زنده شدن کت نوار ملکه آترنا از بین رفت.

تمام دوستانش با دیدن این صحنه شکه شدند. اترنا خود را فدای کت نوار کرده بود. 

 اما ناگهان گرد و غباری آمد و یک نوشته در کاغذ را نمایان ساخت. یادداشت از او به جا مانده بود: لیدی باگ و کت نوار عزیز! پادشاه معجزه آساها ! اگر این یادداشت را می خوانید یعنی من دیگر در دنیای فانی شما حضور ندارم . اما ناراحت نشوید . من در دنیای کوامی ها از دور شاهد شما خواهم بود.

لیدی باگ: گردونه خوش شانسی تو همین حالا هم فعاله و همیشه فعال بوده . چیزی که گردونه خوش شانسی به تو داده بود: عشق بود. همان احساسی که با ان ریگاتا را شکست دادیم. حالا با گفتن میراکلس لیدی باگ ,هم مردم از دنیای کوامی ها بر می گردن و هم کره زمین به حالت عادی بر می گرده همه چیز درست میشه.

در ضمن به جای این که ریگا تا مرد ؛ مادر آدرین آگرست به زندگی برگشته و من به جای باز گشت کت نوار برای یک ماه از بین شما میرم .

دلین! شبی که ماه طلایی میشه و نورش قرمزه با خوندن ورد بازگشت می تونی من رو به زندگی فانی بر گردونی پس نگران من نشید .

لیدی باگ , کت نوار و دلین هر سه با خوشحالی یددیگر را به آغوش کشیدند و فریاد شادی سردادند از انی که دوستشان که دنیا را نجات داده نمرده و کت نوار هم زندست و مادر آدرین آگرست هم به زندگی بر گشته .

ادرین که فهمیده بود مادرش به زندگی برگشته بود انقدر خوشحال بود که داشت بال در می آورد.

ریناروژ گفت : خب پس این بار هم با هم میگیم کفشدوزک معجزه آسا

و همه با هم گفتند کفشدوزک معجزه آسا .

 و همه چیز به حالت عادی برگشت. به جز آترنا که تا ماه آینده در دنیای کوامی ها حبس بود.

 

ادرین : مادر ! بالا خره برگشتی؟

امیلی: بله پسرم . (و اورا در آغوش فشرد)نمی دونی چقدر دلم برات تنگ شده بود.

آدرین بوی مادرش را با تمام وجود به ریه هایش داد.

گابریل با دیدن امیلی لوازمش از دستش افتاد و به سمتش دوید: امیلی این خودتی؟

و شارل با ارتباط ذهنی از دور نظاره گر آنان بود.

شب ماه طلایی بود. هر سه ابر قهرمان دلین , لیدی باگ و کت نوار آمده بودند تا بازگشت شارل را جشن بگیرند.

ساشا ورد را خواند . همزمان نور های قرمز از ماه طلایی به زمین می رسید که کم کم نمایی از شارل به وجود آمد و بعد بدن او ساخته شد.

با دیدن برادرش احساس امنیت کرد و بعد با نگرانی به سمت کت نوار رفت . از سر تا پایش را نگاه کردو بعد از را در آغوش گرفت: خیلی خوشحالم که چیزیت نشده . خیلی نگرانت بودم.

کت گفت : ازت ممنونم . به خاطر فدا کاریت.. شارل از بغلش بیرون اومد. . همه را در آغوش گرفت.  و کت نوار گفت : والا من هنوزم نفهمیدم چطور شد که شکستش دادین .

ساشا گفت : طبیعیه که ندونی چون اون موقع داشتی ریق رحمتو سر می کشیدی داداش.

و همه خندیدند.

شارل : جوابت فقط یه کلمست: اعجاز ! اعجاز عشق

کت : این که شد دو کلمه!!؟؟

و همهگی خندیدند

اینم از پایان داستان پر فراز و نشیب اعجاز



خب دوستان دومین رمانمو هم به طور کامل براتون گذاشتم . امیدوارم ازش خوشتمون اومده باشه و لیاقت نظراتتون رو داشته باشه 

اما بازم ازتون می خوام برام نظر بنویسید . من همیشه منتظر نظراتتون هستم 

نظرات 4 + ارسال نظر
روشنا چهارشنبه 24 فروردین 1401 ساعت 00:14

این رمان هر بار که می خونمش برام تازگی داره

واسه خودمم همینطور
خوشحالم که خوشتون اومده

نگین حبیبی دوشنبه 19 مهر 1400 ساعت 11:44

چرا تمومش کردی

تازه می خواستم پایان غمگین براش بزارم

پلگ چهارشنبه 26 خرداد 1400 ساعت 22:55

black star چهارشنبه 29 اردیبهشت 1400 ساعت 19:47

عزیزم رمانت جالب بود ادامه بده و ناامید نشو من هم کمکت میکنم اگه بخوای

نه بابا دیگه تموم شد
دیگه رمان نمی نویسم ته کشید دیگه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد