Miraculous lady bug and cat noir

Miraculous lady bug and cat noir

خبرهای جالب و جدید از فصل های جدید میراکلس . عکس و فیلم های جذاب از میراکلس . مطلب ها و خبرهای مهم از میراکلس
Miraculous lady bug and cat noir

Miraculous lady bug and cat noir

خبرهای جالب و جدید از فصل های جدید میراکلس . عکس و فیلم های جذاب از میراکلس . مطلب ها و خبرهای مهم از میراکلس

رمان قلب شیشه ای (پارت7)(v)

خب حوصله ندارم مقدمه چینی کنم و پوسترش رو بزارم


نظر فراموش نشه


 

 


از زبون مرینت: امشب واقعا عالی بود     با هم حرف زدیم و خندیدیم و حتی... همدیگه رو بوسیدیم   البته به اندازه ی یه ثانیه اما بالاخره هم کت نوار خوشحال شد هم یجورایی من   درسته که هیچوقت این اجازه رو بهش نداده بودم اما اون دوستمه و فعلا هم که آدرینی در کار نیست

از زبون آدرین: این دقایقی که با هم بودیم رویایی و لذت بخش بود     من انتظار نداشتم که لیدی باگ اجازه بده ببوسمش اما همونطور که گفت احساس میکنه اون پسری که عاشقشه یه نفر دیگه رو دوست داره      هرچی که بود واقعا خوش گذشت

سابین (مامان مرینت): دخترم بیا شام آماده س
مرینت: باشه مامان    و آروم گفت: تیکی من برم پایین
تیکی: باشه مرینت     و بهم دیگه لبخند زدن

از زبون مرینت: در حال خوردن شام هم یکم حرف زدیم و بعد از شام هم دوباره رفتم اتاقم
یه ذره با تیکی هم حرف زدم اما بعدش حوصله مون سر رفت
 دفترم رو برداشتم و شروع کردم به طراحی یه کفش    یه کفش پاشنه بلند و قرمز      فکر کنم خوب شده بود
دلم خواست عکسش رو واسه آدری بورژوا بفرستم   پس فرستادم     اونم یکم بعد نوشت: قشنگه   شاید بتونیم واسه شو ازش استفاده کنیم   منم نوشتم: ممنون 

از زبون آدرین: مرینت عکس یه طراحی کفش بهم فرستاد  منم نوشتن: این واقعا عالیه  اونم نوشت: مرسی آدرین
  پس فردا قراره من و جولیکا شو اجرا کنیم    امیدوارم جولیکا آماده باشه و یه وقت وسط برنامه هول نشه   آخه بعصی وقت ها تو این موارد خیلی استرس میگیره

از زبون مرینت: فردا دوخت لباسایی که طراحی کرده بودم تموم میشه و میدن بهمون   پس فردا هم روز خاصیه  یه فشن شو که آدرین و جولیکا میخوان اجرا کنن   شاید بعدش یه مهمونی کوچولو هم برگزار بشه   نمیدونم کلوئی نقشش دقیقا چیه اما میدونم به زور خودش رو انداخته وسط و کسی ازش دعوت نکرده که تو شو باشه

فردا شد و مثل همیشه به مدرسه رفتم و کارامو کردم و...
آدری بورژوا بهم زنگ زد که بیام لباس خودم و جولیکا رو ببرم   واقعا خوب دوخته بودنش   اوه!  حتی اون کفشی که دیشب طراحی کرده بودم رو هم درست کرده بودن و ست لباس جولیکا شده بود    لباسم رو گرفتم  ازش تشکر کردم و رفتم

به جولیکا زنگ زدم ببینم کجاست تا برم لباسش رو بهش بدم

جواب داد   سلام و احوال پرسی کردیم و حرف زدیم   مثل همیشه تو قایقشون بود    رفتم لباس رو دادم بهش و برگشتم   خیلی از طرح و رنگ لباس خوشش اومده بود

*این داستان ادامه دارد*


نظرات 6 + ارسال نظر
نرگس چهارشنبه 3 دی 1399 ساعت 22:04

لطفت بعدشم درست کن اما رومان خیلی زیبایی بوووود:

Cat Noir جمعه 13 تیر 1399 ساعت 15:26

وایی رمانت واقعا عالیه
ببخشید دیر خوندم
فکر میکردم چیز زیاد خوبی نباشه ولی خیلی اشتباه میکردم اما واقعا عالیههههه من که از همین الان بیننده ی ثابتت میشم
اما یکم طولانی تر بنویسی بهتره البته هرطور راحتی بعد پلک یکم از واقعین به دوره منظورم اینه حرفایی که پلک تو رمانت میزنه ازش بهیده
اما رمانت خیلی عالیه از مال منم بهتره
پلیز ادامه

ممنون عزیزم ... خوشحالم که دوست داشتی ... رمان تو هم خیلی خوب بود ... آره تو رمانم ایراد زیاد دارم

زهرا پنج‌شنبه 5 تیر 1399 ساعت 21:11

خب وانیا خانم
من به عنوان کسی که توی نوشتن قلق های بیشتری بلدم برات اشکال گیری می کنم
1- از کلمه خب زیاد استفاده می کنی (می دونم که تکه کلامته
2- ههه و خخخ رو تغییر بده به جاش توصیفشون کن (مرینت می خنندد و آدرین قهقهیه می زند (مثلا))
3- رمان عاشقانه زیاد خوندم و (به کسی نگی ها ) می دونم که وقتی دو نفر می خوان هم رو ببوسن توی زیبا ترین لحظاتشون هستن . از نظر عاشقانه . نه از نظر طنز و کمدی . این که دختری اجازه بده لبهاش بوسیده بشه چیز کمی نیست و باید انقدر عاشقاته باشه که دختر این اجازه رو به اون پسر بده
(لب مطلب صحنه باید کاملا احساسی باشه)
امیدوارم این متن بلند بالا مورد پسند واقع بشه عجیجم
بوس بوس بای بای

آره درسته ... ممنون که گفتی ... ای بلا پس رمانای عاشقانه زیاد میخونی توشون تخصص داری .. اوکی منتظر باش زنگ بزنم به مامانت

بانوی معجزه پنج‌شنبه 5 تیر 1399 ساعت 10:09

راستی وانیا جون گفتینو رو هم چک کن من رمز عبور و نام کاربری دادم برای نویسندگی

چشم میکنم

بانوی معجزه پنج‌شنبه 5 تیر 1399 ساعت 10:06

عالی بود وانیا جون
دستت درد نکنه منتظر ادامه هستم.

ممنون باوشه

Lady bug پنج‌شنبه 5 تیر 1399 ساعت 08:45

خیلی ممنون عالی بود

ممنون از شما

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد