Miraculous lady bug and cat noir

Miraculous lady bug and cat noir

خبرهای جالب و جدید از فصل های جدید میراکلس . عکس و فیلم های جذاب از میراکلس . مطلب ها و خبرهای مهم از میراکلس
Miraculous lady bug and cat noir

Miraculous lady bug and cat noir

خبرهای جالب و جدید از فصل های جدید میراکلس . عکس و فیلم های جذاب از میراکلس . مطلب ها و خبرهای مهم از میراکلس

رمان قلب شیشه ای (پارت 5)(v)



سلام عزیزان


پارت5 رو آوردم


واسه پارت بعدی لطفا نظر بدید


امیدوارم خوشتون بیاد


البته شاید بگین بی هیجان شده اما حالا کجاشو دیدین


بپرید ادامه مطلب


کامنت نشه فراموش





 

 


جلوی هتل...

لوکا: مرینت میری خونه تون؟ من میرسونمت
مرینت: آره  لازم نیست ممنون
جولیکا: هرجور راحتی
لوکا: آره ولی طارف نکن
مرینت: مرسی    پیاده میرم 
لوکا: باشه  فعلا
جولیکا: خداحافظ
مرینت: میبینمتون

تو اتاق آدرین

آدرین: پلگ!   فردا با لیدی باگ قرار دارم    این عالیه
پلگ: آره   کلا لیدی باگ از نظر تو عالیه     درحالی که کممبر از همه چیز بهتره
آدرین: خب دوسش دارم    عشق بهتر از کممبره
پلگ: درسته ولی من که فعلا عاشق کسی نشدم
آدرین: آره  بیا این عشقتو بخور      و یه تکه پنیر کممبر میده به پلگ
پلگ: وای!   مرسی
آدرین: خواهش شکمو       یه زنگ به مرینت بزنم ببینم چیکار کرد!؟!
پلگ به هر حال میخواست بگه آره اما یادش افتاد تیکی بهش گفته باید مرینت و آدرین که همدیگه رو دوست دارن به هم برسن ، پس آب و تابشو زیاد کرد و از مرینت تعریف کرد: آره حتما زنگ بزن   واییییی! مرینت خیلی دختر خوبیه و به همه کمک میکنه
آدرین: درسته اما قبلا از این حرف ها نمیزدی!!
پلگ: خب... آخه میدونی اون موقع مرینت رو زیاد ندیده بودم و نشناخته بودمش
آدرین: آها   پس بالاخره شناختی
پلگ: میگم تو از مرینت خوشت میاد؟
آدرین: پلگ!  من به عنوان دوست خیلی اون رو دوست دارم     از چه نظر؟
پلگ: هههه  همینجوری   آخه... آخه میدیدم... میدیدم که... (داره فکر میکنه چی بگه   خودش هم نمیدونه) که به لوکا حسودی نیکنی
آدرین: نه خیر  لوکا هم یکی از دوست های مرینته   البته شاید هم بیشتر از یه دوست
پلگ: انقدر مطمئن نباش        اممم....  به مرینت زنگ نمیزنی؟
آدرین: اوه   داشت یادم میرفت

گوشیش رو برمیداره و شماره ی مرینت رو پیدا میکنه و بهش زنگ میزنه

آدرین: سلام مرینت
مرینت: الو!  سلام آدرین   خوبی؟
آدرین: آره   تو چی؟   طرح ها چی شدن؟
مرینت: مرسی   بردمشون تحویل آدرین... یعنی آدری بورژوا دادم
آدرین: ههههه (یکم خنده) اوه!
مرینت: آممم...  چه خبر؟   کار داشتی زنگ زدی؟
آدرین: سلامتی   همین یه حالتو بپرسم و ببینم طرح ها چی شدن
مرینت: آها   از طرح ها عکس گرفته بودم   واسه ات بفرستم
آدرین: آره عالیه

خداحافظی میکنن و مرینت هم عکس طرح هایی که کشیده بود رو برای آدرین میفرسته
آدرین هم اونا رو نگاه میکنه و خیلی از طراحی های مرینت خوشش میاد

آدرین: مرینت واقعا با استعداده
پلگ: آره   هیچ لیدی باگ هم انقدر استعداد نداره  (این جوری گفت که آدرین از مرینت هم خوشش بیاد و...)
آدرین: ای بابا    منظورت چیه؟
پلگ: منظورم هیچیه اما لیدی باگ مگه میتونه طراحی کنه؟   از کجا میدونیم که میتونه   شاید اصلا بلد نیست
آدرین: اوه!   اما به نظر من بلده
پلگ: ما چه میدونیم؟!!    از نظر تو اون همه چی تمومه
آدرین: این رو همینجوری نمیگم    شاید اون موقع که لیدی باگ گفت: باید لباسا...   میخواست لباس طراحی کنه
پلگ هم که دید دارن بدبخت میشن سعی کرد خودش رو عادی و جدی نشون بده: خخخخخ     واقعا مسخره ست
آدرین: شاید ولی میتونسته هرچی باشه   البته مرینت مولتی موسه
پلگ: دقیقا

آدرین هم یه نگاه به پلگ انداخت

پلگ: چیه؟
آدرین: هیچی

فردا میشه...  مرینت مثل همیشه میره مدرسه    عکس طرح هاشو به دوستاش نشون میده ، درس میخونن و...
 
زنگ تفریح میشه...

آدرین: مرینت! جولیکا!  اگه میخواین بیاید بریم یکم بیشتر راجع به روز مد و جشن حرف بزنیم
جولیکا یه نگاه به مرینت انداخت   ابروهاشو انداخت بالا و لبخند زد
مرینت هم با تعجب به جولیکا نگاه کرد   یه لبخند محو زد و سرش رو تکون داد
جولیکا: باشه
مرینت: آ... آره
آدرین: خوبه   پس بیاین بریم
کلوئی: آدرین! آدرین جون منم تو شو هستما    با اون گداها داری میری!
مرینت و جولیکا یکم عصبانی شدن
آدریت: کلوئی اون حرفت درست نیست  اگه میخوای تو هم با ما بیا
مرینت هم خیلی خوشحال شد که آدرین ازشون دفاع کرده
کلوئی: اوهههه  باشه 

تو حیاط...

آدرین: خب... مرینت تو به عنوان طراح لباس قراره ازت تشکر بشه و اگه دوست داشته باشی میتونی بیای و آخرش به عنوان مدل بیای رو صحنه
مرینت یکم خندید و گفت: آره خیلی خوبه
جولیکا: قراره دقیقا چیکار کنیم؟
کلوئی: تو چجور مدلی هستی که نمیدونی باید چیکار بکنی
آدرین تعجب کرد و یه نگاه به کلئی انداخت: من هم درباره اش اطلاع زیادی ندارم   به عنوان مدل میریم اونجا و شو رو اجرا میکنیم   بعدش هم احتمالا یه مهمونی کوچولو برگزار بشه
مرینت و جولیکا: آها
آدرین: خوبه 
مرینت: خب... به نظرم باید یکم تمرین کنید   حرکات و اینجور چیزا رو
کلوئی: عزیزم من که همه چی رو حفظم    من و آدرین جونم همیشه عالی هستم
جولیکا: اوه!   مرینت راست میگه

باهم دیگه راه رفتن و حرکات هماهنگ رو تمرین کردن...
مرینت چند جور حرکت و مدل راه رفتن پیشنهاد داد
کلوئی هم با تمسخر بهشون نگاه میکرد
شاد و خوشحال اینکارا رو کردن و باز رفتن تو کلاس و درس و خوندن و...


*این داستان ادامه دارد*

  

نظرات 14 + ارسال نظر
مهدیس نبوی یکشنبه 19 اردیبهشت 1400 ساعت 23:18

من واقعا از این وبلاگتون خوشم اومد من تمام رمان های زیبای شما رو خواندم راستی ببخشید خودمو معرفی نکردم من مهدیس هستم از تهران و ۱۰ سالمه بازم از این رمانات بزارید ممنون میشم بای

مری دوپن سه‌شنبه 30 دی 1399 ساعت 14:14

سلام ممنونم ازتواسه نوشتن این رمان و منتظر پارتای بعدی ام خیلی رماناتو دوست دارم خیلی ممنون ازت

mahsa دوشنبه 1 دی 1399 ساعت 20:27

خیلی خوشحال شدم که در این سایت پارت پنج رمان قلب شیشه ای رو خوندم .

میشه زودتر پارت بعدی رو بذاری راجب قرارشون خیلی کنجکاوم .

مرینت السا شنبه 3 آبان 1399 ساعت 13:41 http://@Elsa and menette

سلام میشه جایی بزاری که لوکا زخمی میشه و مرینت واسه لوکا گریه میکنه یا برعکس

مرینت السا چهارشنبه 30 مهر 1399 ساعت 12:26 http://@Elsa and menette

من الان با گوشی مامانم بهت پیام دادم دیدی میزاری من اون رمانو ادامه بدم

مرینت السا چهارشنبه 30 مهر 1399 ساعت 12:18 http://@else and merengue

البته این گوشی مامانمه الان با گوشی خودم برات پیام میدم

مرینت السا چهارشنبه 30 مهر 1399 ساعت 12:14 http://@mernetteandelsa

میشه به من یاد بدی چطوری رمان بسازم و همینطور اون یکی عشق شیشه ای که نوشتی حرف نداره و میشه من ادامش بدم چون گفتی ادامش نمیدی و من میخام براش یه پایان غمگین بزارم

parsbitcoin.blogsky چهارشنبه 26 شهریور 1399 ساعت 23:11 http://parsbitcoin.blogsky

درود
وبلاگ قشنگی دارید
اگه علاقه مند به کسب درامد رایگان در منزل هستید از وبلاگ ما دیدن کنید.

سلام ممنون

بانوی معجزه پنج‌شنبه 29 خرداد 1399 ساعت 19:13

وانیا جون من خیلی دوست دارم که نویسنده سایتتون بشم ولی متاسفانه چون کوچیکم گوگل بهم اجازه درست کردن ایمیل رو نمیده
راهی نبود بدون ایمیل بشه؟
ولی اگه عکسی از شرورا و یا از شخصیت ها خواستین من همه رو دارم

ممنون عزیزم ولی متاسفانه سایت قبول نمیکنه سنتو تو گوگل بیشتر بزن منم همینکارو کردم

بانوی معجزه پنج‌شنبه 29 خرداد 1399 ساعت 14:31

بله مال زهرا جون هستش من پیشنهاد کردم که عکس جدید براش بفرستم اونم قبول کرد

آها

بانوی معجزه پنج‌شنبه 29 خرداد 1399 ساعت 13:32

وانیا جون این هم عکس ها30 تاش رو آپلود کردم
http://uupload.ir/files/3cxq_sshot-3.png
http://uupload.ir/files/7kpg_ث.png
http://uupload.ir/files/houg_sshot-7.png
http://uupload.ir/files/jk3e_لیدی_باگ_(1).png
http://uupload.ir/files/sq_لیدی_باگ_(2).jpg
http://uupload.ir/files/v95a_لیدی_باگ_(2).png
http://uupload.ir/files/4k7e_لیدی_باگ_(3).jpg
http://uupload.ir/files/f4ev_لیدی_باگ_(4).png
http://uupload.ir/files/eilx_لیدی_باگ_(5).jpeg
http://uupload.ir/files/a71a_لیدی_باگ_(5).jpg
http://uupload.ir/files/fvwy_لیدی_باگ_(5).png
http://uupload.ir/files/rd70_لیدی_باگ_(6).jpeg
http://uupload.ir/files/pom5_لیدی_باگ_(6).png
http://uupload.ir/files/5en_لیدی_باگ_(7).jpeg
http://uupload.ir/files/x4kj_لیدی_باگ_(8).jpg
http://uupload.ir/files/aklw_لیدی_باگ_(12).jpeg
http://uupload.ir/files/tel_لیدی_باگ_(11).jpg
http://uupload.ir/files/wsjv_لیدی_باگ_(11).png
http://uupload.ir/files/4abl_لیدی_باگ_(12).jpg
http://uupload.ir/files/mesm_لیدی_باگ_(12).png
http://uupload.ir/files/7ggp_لیدی_باگ_(13).jpg
http://uupload.ir/files/em7b_لیدی_باگ_(15).jpg
http://uupload.ir/files/lwc_لیدی_باگ_(15).png
http://uupload.ir/files/33j6_لیدی_باگ_(16).jpg
http://uupload.ir/files/9vow_لیدی_باگ_(16).png
http://uupload.ir/files/bem5_لیدی_باگ_(17).jpg
http://uupload.ir/files/1ef0_لیدی_باگ_(17).png
http://uupload.ir/files/f7v7_لیدی_باگ_(19).jpg
http://uupload.ir/files/vq7e_لیدی_باگ_(20).jpg
http://uupload.ir/files/2m5m_لیدی_باگ_(22).jpg

اوم... ممنون ولی اینا واسه ی زهرا هستن؟ خب... عکس های مورد نظرت رو بگو

Lady bug چهارشنبه 28 خرداد 1399 ساعت 12:05

عالی بود ممنون از شما

خواهش و مرسی از نظر

بانوی معجزه چهارشنبه 28 خرداد 1399 ساعت 11:19

ممنون وانیا جونم دستت درد نکنه عزیزم دقیقا که صبح بیدار شدم اینجا بود
ممنونم
بهترین وبلاگیه که تا به حال به عمرم دیده

ممنون عزیزم وظیفمه

بانوی معجزه سه‌شنبه 27 خرداد 1399 ساعت 19:34

عالی وانیا جون دستت درد نکنه عالیییییییییییییییییییییییییی
مرسی که انقدر فعال و مسئول پذیر و دوست داشتنی هستی عزیزم
من میخوام موقعی رو ببینم که لیدی باگ و کت نوآر با هم قرار دارن
خیلی قراره رمانتیک بشه
تا جایی که میتونی رمانتیکش کن
عزیز دلم میتونی فردا ادامه رو بزاری بعد ساعتش رو هم لطف میکنی بگی!؟

لطف داری عزیزم خودت هم همینطور درسته ایشالا فردا میزارم ولی ساعت دقیق شاید نتونم بگم احتمالا صبح که بیدار میشی رمان رو گذاشتم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد