عشق پنهان
فصل8
کت نوار:اون خودش میدونه>:(
گابریل:چییی!چطوری؟
کت نوار:ااا درسته تو نمیدونی .پنجه ها داخل
گابرل:چیی ادرین .توچرا کت نواری؟>:(
ادرین:اا نمیدونم.تو چرا ارباب شرارت بودی؟
گابرین-_- خب...
که کفشدوزک سر میرسه
کفشدوزک:ادرین چته؟چرا یکهو بردیش من کارش داشتم راستی پیکاپ دوباره برپگشته زود بیا
ادرین:باشه تو برو منم میام بانوی من
کفشدوزک:باشه شاهزاده ی من
و میره
ادرین:شاهزاده ی مننننننن :))))
داشت میمرد از خوشحالی
گابریل:پووف.مسخره ها
ادرین:خب من باید برم کار دارم توهم همین جا بمون
ادرین:پنجه ها بیرون
و داشت میرفت که...
گابریل:مواظب خودت باش پسرم ( این حرف از اون بعیده )
و بعد گربه سیاه بر میگرده و یه لبخند میزنه و بعد میره
همان لحظه پیش لیدی باگ
پیکاپ داشت معجزه گر کفشدوزک رو ازش میگرفت که کت نوار اومد و کفشدوزک رو گرفت و با میلش کفشدوزک رو از پیکاپ دورکرد اما پیکاپ داشت تعقیبشون میکرد بعد گربه ی سیاه کفشدوزک رو میزاره زمین تا با پنجه ی برنده سریع پل رو نابود کنه که اون نتونه دنبالشون بیاد اما پیکاپ دست گربه سیاه رو میگیره و پنجه ی برنده رو میزنه به خودش و اون بیهون میشه و میوفته زمین و بعد پیکاپ میخاست اونو بندازه توی اب تا بمیره که...
لیدی باگ:نه ولش کن خواهش میکنم
پیکاپ:معجزه گرت رو بده تا ولش کنم
لیدی باگ:باشه باشه معجزه گرم رو بهت میدم
و بعد با گریه میره سمت پیکاپ که کت نوار به هوش میاد و...
کت نوار:نه بانوی من.من ارزششو ندارم( اه چه فیلم هندی )
لیدی باگگ:نه شاهزاده ی من اینو نگو تو برای من همه چیزی من...دو..دو..دوستت دارم( چه ذهن منحرفی دارم من که از این چیزا نوشتم )
پیکاپ:اههه...بسه دیگه حوصلم رو سر بردین( زیرشو کم کن سر نره )
و بعد کت نوار رو میندازه تو اب ( چه شکر خوریا ) و یکی از گوشواره های لیدی باگ رو برمیداره و میره و لیدی باگ هم اصلا گوشوارش براش مهم نیست و میره دنبال کت نوار و اونو میاره بیرون و بعد میبره خونه ی خودش و معجزه گر زنبور و لاکپشت رو برمیداره.معجزه گر زنبور رو با مال خودش ترکیب میکنه و میشه کفشدوزک ملکه و معجزه گر لاکپشت رو میده به نینو و مییرن که اون یکی گوشواره رو هم بگیرن.
این داستان ادامه دارد...
لطفا لایک و نظر بدید