Miraculous lady bug and cat noir

Miraculous lady bug and cat noir

خبرهای جالب و جدید از فصل های جدید میراکلس . عکس و فیلم های جذاب از میراکلس . مطلب ها و خبرهای مهم از میراکلس
Miraculous lady bug and cat noir

Miraculous lady bug and cat noir

خبرهای جالب و جدید از فصل های جدید میراکلس . عکس و فیلم های جذاب از میراکلس . مطلب ها و خبرهای مهم از میراکلس

عشق پنهان 4(c)

عشق پنهان

فصل4

صبح

گوشی عه مرینت:زیرینگ زیرینگ (داره زنگ میخوره )

مرینت گوشی رو برمیداره و جواب میده

مرینت:الو بفرمایید

استاد فو:الو منم

مرینت:ااا سلام

استاد فو:سلام.راستی تونستم یه راهی پیدا کنم که مشکل کوامی هاتون رو حل کنم

مرینت:واقعا.چه خوب...الان میام پیشت

استاد فو:بگو ادرین هم بیاد

مرینت:باشه خدافظ

و گوشی رو قطع یکنه و زنگ میزنه به ادرین

ادرین:سلام بانوی من.دلت تنگ شد واسم؟

مرینت:نه اصلا.زنگ زدم بهت بگم که باید بریم پیش استاد فو

ادرین:اونجا برای چی؟

مرینت:تونست یه راح حل باسه کوامی هامون پیدا کنه.زود بیا اونجا خدافظ

ادرین:باشه خدافظ عزیزم

و میرن پیش استاد فو

استاد فو:بیاین اینارو بدین بهشون

مرینت میدهه به تیکی اونم میخوره ولی وقتی ادرین خاست بده به پلک .پلک نخورد بخاطر همین ادرین هم فرمول رو ریخت روی یه پنیر و بعد...

ادرین:پلکی یعنی اینم نمیخوری؟

پلک:وای چه خوشگله!

و اونو خورد و بعدش هم تیکی هم پلک کوامی شدن

بعد مرینت یکهو یادش میوفته که...

مرینت:وای نه کاملا فراموش کرده بودم

ادرین:چی رو؟

مرینت:امروز باید میرفتیم باسه وب الیا عکس بگیریم

ادرین:وای راست میگی

و بعد سریع میرن پیش الیا

همان لحظه پیش الیا

الیا:کجا بودین. دیر کردین >:(

مرینت:ببخشید کار واجب داشتیم

الیا:خب زود باشید بیاین

و میرن تو خونه ی الیا و کار عکس برداری رو شروع میکنن اما یه فکری به ذهن الیا میرسه...

الیا:به نظرم اگه مدلمون دو نفر باشه بهتره

میلن:ولی کی رو بگیریم؟

جولیکا:الیا میشه من باشم؟

الیا:نه جولیکا تو برای این کار خوب نیستی شاید بعدا

الیا:خب کی رو بگیرم؟...امم...فهمیدم!

و میره پیش ادرین و یه چیزی دم گوشش پچ پچ میکنه

ادرین:خب باشه

و بعد دم گوش مرینت یه چیز پچ پچ میکنه

و بعد یه انگشتر و گوشواره میده به ادرین و یه انگشتر و گوش واره میده به مرینت بعد هولشون میده تو اتاق پرو تا لباساشون رو عوض کنن اما مجبور بودن معجزه گراشونم در بیارن و جاش انگشتر و گوش واره ی عادی بزارن

2دقیقه بعد

الیا.مرینت و ادرین رو میاره بغل هم که ببینه به هم میان یا نه اما مرینت از خجالت سرخ شده بود 

رز:مرینت حالت خوبه؟

مرینت:اره.بنظرتون اینجا خیلی گرم نیست؟

الیا:درسته بیاین بریم بیرون

همه میرن اما جولیکا نمیاد

6دقیقه بعد میرسن به برج ایفل و عکس برداری رو شروع میکنن

همان لحظه پیش جولیکا

جولیکا(تو دلش):من هیج وقت نمیتونم مدل بشم

1دیقه بعد

ارباب شرارت:تابه حال این مقدار از بیچارگی رو حس نکرده بودم.ناتالی من مایورا رو لازم دارم تا احساسات منفی رو با شدت بیشتری القا کنم

ناتالی:دوسو پرهای منو اماده کن

و تبدیل به مایورا میشه

ارباب شرارت:پرواز کن اکومای سیاه من. پر بزن و اونو شرور کن

مایورا هم یه اموک ول میده بعد اکوما میره توی دستبند جولیکا و اموک میره توی گیرمویی که تو دست جولیکا بود

ارباب شرارت:ریفلکدال.من ارباب شرارت هستم من به تو قدرتی میدم تا بتونی همه رو شبیه خودت کنی اما باید معجزه گرهای کفشدوزک و گربه ی سیاه رو برام بیاری

مایورا:ریفلکدال.من مایورا هستم تو میتونی ریفلکت خودت رو داشته باشی

جولیکا:می تونید روی من حساب کنید

و بعد شرور میشه

ریفلکدال تمام بدنش قرمز و صورتی بود و دامن داشت که روی چهار وجهش عکس چشم ابی بود و روی دستبندش هم بود.موهاش شبیه مرینت بود ولی رو به بالا و بلندتر.از دستکشش یه لیزر صورتی بیرون میومد و به هرکی میخورد اون شخص شبیه ریفلکدال میشد و اون یه رباط بزرگ( ریفلکت) شبیه خودش داشت که اونو کنترول میکرد و از دهن لیزر بزرگتری بیرون میومد

ریفلکدال رفت به برج ایفل و...

ریفلکدال:یه هدیه برای عکستون دارم

این داستان ادامه دارد...


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد