ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
بعد از انجام عملیات با کت و ریناروژ رفتم خونه ...مامان بابام خیلی نگران بودن...چندین باری تو این موقیعت بودم و براشون مثل همیشه یه بهونه اوردم و رفتم تو اتاقم:/ یه یک ساعتی گذشت که الیا بهم زنگ زد ....
( +مری و ×الیا )
+سلام ال
×باز کجا بودی دختر؟؟دیوانم کردی ...چرا نمی یای؟
+ها؟؟کجا؟؟
×خدایا! قرار بود امروز بریم پارک
+ای وای ببخشید الیا یادم رفته بود
×میدونم یادت رفته بود ...بگو کی یادت نمی ره:/ ..... زود زود بیا پارک من و بقیه بچه ها اونجا ایم
+ا مگه بقیه هم میان؟؟؟؟
×په نه په منو و تو باهم میریم اونجا یه قرار رمانتیک درست کنیم
+باش بابا همه هستن؟؟
×خب.............جولیکا و رز و نینو و من و تو و
+(نزاشت ادامه بده و گفت) ادرین
× خب اره ولی هنوز منیومده مثه تو......بابا مگه چی داره که بدت میاد
+خداحافظ الیا الان میام(و اماده میشه و به سمت پارک حرکت میکنه!)
از دیدگاه ادرین:
من واقعا دارم افسردگی میگیریم....چرا ؟؟؟ من که کاری نکردم.........چرا از دستم ناراحته؟؟؟ ......من اونقدرا هم بی احساس نیستم ..... من داغون میشم وقتی میبینم مرینت!مرینتی که من عاشقشم منو رد میکنه.............
پلگ: پنیر میخوای؟؟؟ من:پلگ بس کن! پلگ: گفتم پنیر شاید کمک کنه:/ (پلگ پنجه ها بیرون!) (واز پنجره به بیرون میپره و میره رو یه دیوار از خونه ها میشینه)
(اهی از روی ناراحتی میکشه)
من نمی فهممم........شاید باید یه جور دیگه عشقمو بهش نشون بدم........اون به من علاقع ای نداره .... ازم متنفره....ولی از کت نوار چی؟؟؟؟؟؟؟از اونم متنفره؟(اوه اوه نگو میخوای مریکتی وارد شی! )
(داشت به سمت خونه ی مرینت حرکت میکرد که تو راه تو پارک الیا و نینو اینا رو دیدم رو دید! ولی مرینت نبود)
ای وای قرار بود بریم پارک !!!!!! خاک تو کله ی عاشقت ( :/ مثلا خیلی عاشقه)
.رفتم خونه و (پلگ پنجه ها داخل) بابام باز نمی دونم چی شده بود که از قبل گذاشته بود برم محافظم منو تا پارک رسوند.... رسیدم به پارک و از ماشین پیاده شدم که مرینتو دیدم که داره همزمان با من وارد پارک میشه......یه اخم بهم کرد و فورا رفت پیش بچه ها...(اخی بچم ادرین عاشق رو نگا کنید...)
::
قشنگ بود
بعدی لطفا
چشم حتما