Miraculous lady bug and cat noir

Miraculous lady bug and cat noir

خبرهای جالب و جدید از فصل های جدید میراکلس . عکس و فیلم های جذاب از میراکلس . مطلب ها و خبرهای مهم از میراکلس
Miraculous lady bug and cat noir

Miraculous lady bug and cat noir

خبرهای جالب و جدید از فصل های جدید میراکلس . عکس و فیلم های جذاب از میراکلس . مطلب ها و خبرهای مهم از میراکلس

بررسی ابر قهرمان ها پارت 13(z)

 سلام . همون طور که می دونید ما 19 تا معجزه گرداریم که تا الان توی فیلم از 13 تاش رونمایی شده . خبر ناراحت کننده اینه که من دیگه اطلاعاتی از اونهای دیگه ندارم به همین دلیل تا اینجا بررسی ابر قهرمان ها تموم میشه . بجاش اطلاعاتی که مونده مثل هویت اصلی دارنده معجزه آسا و نام کوامی داده میشه وخیلی اطلاعات کم میشه . 

امیدوارم متوجه شده باشید که چی میگم .  این مبحث دیگه درش تخته میشه . 

بله خب بریم سراغ آخرین اطلاعات در دسترس



نام معجزه گر : میمون 

 

نام مستعار مالک : مانکی کینگ

 

نام کوامی :شوپو 

 

نام اسلحه : چوب دستی

 

ابر قدرت : ابر قدرت این معجزه گر عروسکی میسازد که با تماس مستقیم قدرت ها را خراب می کند . 

 

اسم رمز فعال کننده : شوپو ، وقت نمایشه

 

اسم رمز غیرفعال کننده :  (در دسترس نیست ولی حدس میزنم) شوپو ، نمایش تمومه

 

نوع جواهر : سربند ، تاج 

 

مالک اصلی :  کیم

رمان یک ابر کپی کار پارت 12(z)

خب قسمت 12 رمان هم رسید گیج نشو برو رمانو بخون و نظر بده تا بعد 

 

ادامه مطلب ...

عکس مورد نظر رسید(z)

یادتونه از یه عکسی ایراد گرفتید که موهاش کامل نیست 

اونو کامل کردم دارارارام !

خب امیدوارم دیگه مشکلی نداشته باشه 

ممنون و فعلا

کیفیت فصل چهار(z)

سلام سلام 

امروز رفتم توی معتبر ترین سایت لیدی باگ و توش گشت و گذار کردم

به ویدئویی برخورد کردم که ناخودآگاه دهنم وا موند . 

خیلی قشنگدر این فیلم شاهد حرکت موها نظم بدن و صورت و حرکت درست و کامل چشم ها خواهید بود.


برگرفته شده از s-m-d-c.blog.ir


بیاید توی ادامه مطلب تا فیلم رو ببینی

ادامه مطلب ...

یه کلیپ باحال(z)

سلام عزیزای میراکلسی 

یه کلیپ براتون دارم که تا یه جاهاییش رو مطمئنم درسته  

ادامه مطلب ...

بررسی ابر قهرمان ها پارت 12(z)

بی مقده میریم سراغ مقدمه 

نام معجزه گر :اژدها

 

نام مستعار مالک : ریوکو 

 

نام کوامی : لانگ

 

نام اسلحه : شمشیر

 

ابر قدرت : می تواند یک بار به هر سه حالت جامد ، مایع و گاز تبدیل شود

 

اسم رمز فعال کننده : لانگ ، توفان رو بشکن(توفان به هر دو حالت املایی با ط و ت درسته من غلط املایی ندارم)

 

اسم رمز غیرفعال کننده : لانگ ، توفان رو برگردون

 

نوع جواهر : گلو بند

 

مالک اصلی : کاگامی



به به من که عاشق نمادشم حتی نمادرو هم نقاشی کردم





اولالا چشارو !! به این میکن چشم بادومی اصیل (البته به آدرین بر نخوره در باره دوست دخترش اینجوری میگیم)





خیلی جواهرش زیباست قبول دارین؟





خب میراکلسی ها ممنون از اینکه توی نگاه کردن پست همراهیم کردین . نظر بدید بعد برین . ممنون

وب کدنویسی و پونی(v)

سلام


یه وب کدنویسی و پونی آوردم معرفی کنم


این وب واسه لیدی مون جان هستش

منم توش نویسنده شدم


یه سری بهش بزنید و هر سفارشی داشید بدین


برای ورود به وبش روی لینک زیر بکیلیک

http://pony1387.blogfa.com


رمان یک ابر کپی کار پارت 11(z)

سلام . اولین پست امروزم رو شروع می کنم . وانیا جون ازمون خواست تا مطالب رو توی ادامه مطلب بزاریم و منم که از همه مطیع تر . چشم میزارم توی ادامه مطلب . پس برو ادامه مطلب و رمان رو بخون .  

ادامه مطلب ...

به خدا ما کار و زندگی هم داریم(v)


سلام 


شما میگید چرا کم فعالیتم و...


ولی خب آدم بیکار که نیست


میدونم الان بهم فحش میدین اما منظوری ندارم


لطفا دیگه تو نظرات ننویسید که چرا چیزی نمیزارید و من دیگه نظر نمیدم و...


اصلا کار و بار رو ول کنیم شاید یکی گوشی در دسترسش نباشه یا نت نداشته باشه


تو رو خدا ناراحت نشیدا     خب من واقعا اینجوری عصبانی میشم


در ضمن سعی میکنیم که تابستون فعالیتمون رو بیشتر کنیم


برید تو وب های دیگه ببینید واسه پارت بعدی رمانشون 50 تا 50 تا نظر میخوان


درک میکنید؟


امیدوارم من رو ببخشید


فعلا

یه تئوری و پوستر میراکلس شانگهای(v)


سلام دوستان


پست جدید جرمی و میراکلس اینترنشنال رو آوردم


اگه گفتید چیه؟


پوستر قسمت ویژه میراکلس شانگهای یا همون افسانه ی چینی


البته به جز اون یه چیزی هم فهمیدم که یجورایی تئوریه


بریم ببینیم



حالا بریم سراغ نظر من: ببینید رو پایین پوستر چند تا کلمه ی انگلیسی نوشته که اولی هست میراکلس شانگهای و اما... پایین تر از اون نوشته لیدی دراگون    من گفته بودم که لیدی دراگون و... قراره قهرمان های جدید باشن و این قطعی و معتبره   پایین این پوستر هم اسم اون رو نوشته   دقت کردین که توی چین همه چی از اژدها زیاده و در واقع خیلی از ماها وقتی عکس یه اژدهای تقریبا قرمز رنگ و... میبینیم یاد چین میفتیم    حتی تو کارتون پاندای کونگ فو کار هم معلوم بود     پس نتیجه میگیریم لیدی دراگون قراره تو این قسمت ویژه بیاد چون هم اسمش اینجاست و هم اژدها یجورایی نشانه ی کشور چینه


(دراگون=اژدها)




خب... تئوری و فکرهای من رو حال کردین؟


انصافا منطقی بودن


من باهاتون شرط میبندم که لیدی دراگون تو این قسمت میاد


هرکس قبول نداره بیاد باهام شرط ببنده


اگه خواست شرط ببنده تو نظرات بگه تا بگم سر چی



خخخخخ



کپی ممنوع


امیدوارم خوشتون اومده باشه


تا یه خبر و تئوری دیگه خدانگهدار


اوهههه!  یادم رفت   نظر فراموش نشه

به نظرتون این خوشگله؟(z)

سلام مجدد . راستش ازتون یه سوال داشتم .

من فتوشاپ کار می کنم که قبلا بهتون گفتم عکس خواستین سفارش بدید . الان یه عکسی می زارم نظرتون رو در بارش بگید .





می خوام بدونم شما چطور میبینیدش خوبه یانه

اگه مشکل داره کجا

اگه چطوریش می کردم بهتر می شد .





حتی اگه می خواید بگید زشته هم بگید . سلیقتون رو درک می کنم .

یک ابر کپی کار پارت 10(z)

از زبان شارل

واااااااااااااااااااای خیلی شگفت انگیزه ! من ملکه کوامی ها هستم . اما چه فایده وقتی نمی تونم هاگماث رو شکست بدم .

یورا: نگران نباش تو هر چی که لازمه رو داری . ندیدی ؟تو بدون ذره ای آموزش من رو ، یه کوامی رو ساختی . امروز که رفتیم پیش استاد چنگ حتما حسابی ذوق زده میشه .

یورا واقعا دوست داشتنی بود . وقتی برگشتم خونه کنجکاو شدم یک کوامی بسازم تمرکز کردم و دستام رو روی هم گذاشتم وقتی باز کردم دستامو یهو نوری در اومد و یورا ساخته شد .

منتهی جواهری برای اون وجود نداشت .

 

فردا در مدرسه

 

به کلاس که رفتم صندلی عقب نشستم . آدرین رو دیدم که وارد کلاس شد . کمی چشم چرخوند و وقتی منو دید با لبخند سر جاش نشست . اما مرینت هنوز باور نکرده بود که من ملکه کوامی ها هستم و حسابی تو شوک بود .

کلاس شروع شد . درس امروزمون در باره ارواح ها بود که حسابی من رو متعجب کرد . خانم بوسیه می گفت : همه انسان ها و حیوانات روح دارن و وقتی می میرن روحشون سرگردان میشه . اما در زمان های قدیم می گفتن که از روح حیوانات برای کار هایی استفاده می کردن که هیچ کس نمیدونه .

ولی من ، ملکه کوامی ها می دونم ! خیلی دوست داشتم یه خنده شیطانی بکنم ولی خب خیلی ضایع بود پس بی خیال شدم . 

کلاس بعدی ورزش بود . اونم چی ؟ مسابقه دو ؟ پس برگه معافیم رو نشون دادم و یه گوشه نشستم . مرینت و آدرین با هم مسابقه دادن و هردو باهم از خط رد شدن ولی وقتی دقیق تر نگاه کردن دیدن آدرین برنده شده .

هر دو اومدن پیش من نشستن :

مری: ببینم هنوزم نباید بدویی؟

من : نه هنوز برای زوده . تو خونه مربیم باهام تمرین می کنه ولی هنوز کافی نیست .

آدرین : مسابقه ما رو چطور دیدی ؟

من که متوجه تیکه داخل حرف آدرین بود شدم گفتم : دوست داری تو آکوماتایز شی یا مرینت ؟ هر کدوم خواستی انتخاب کن تا من ضدش حرف بزنم .

اوه آره راست می گی . مرینت ؟ تو قبلا کلاس ورزشی می رفتی ؟

مری: نه

-: ولی سرعتت عالیه آفرین .

و مرینت سرخ شد . دم گوشش طوری که آدرین وقتی روش اونور بود نشنوه گفتم : اوه اوه دختر کفشدوزکی هم انقدر خجالتی .

یهو مرینت دهنم رو گرفت : آروم باش ممکنه هر کسی بشنوه .

دیگه کلاسی نداشتم ولی مرینت یه کلاس دیگه داشت .

با آدرین از مدرسه خارج شدیم .

آدرین : نمی دونم دیگه چرا اکوما تایز نداریم . 

-: چیه دلت برای کفشدوزک جونت تنگ شده ؟

-: خیلی بد جنسی

بعد هر دو خندیدیم . آدرین به خونه برگشت. با بابایی جونم هماهنگ کردم و به سمت خونه استاد رفتم .

هنوز در نزده بودم که استاد درو برام باز کرد . تعظیم کرد و گفت درود بر ساجره جاودان.

-: جاودان ؟ (همینجوری که داخل میشدم گفتم) . مگه من هم جاودانم ؟

-: البته . شما دیگه یه دختر عادی نیستید . هرصد سال به اندازه یک سال پیر میشید .

 

 

 

                                            (دانای کل ، راوی)

گبریل دیگر طاقت نداشت . در مخفی اش خراب شده بود و هر دو معجزه گر در اتاق مخفی بودند . گبریل و ناتالی به معجزه گر هایشان دسترسی نداشتند و نمی توانستند کسی را آکوما تایزر کنند.

گبریل : نباید معجزه گر ها رو بر می داشتیم .

ناتالی : اما اون مرد خیلی کنجکاو و عجیب بود همه جا رو سرک می کشید . چاره دیگه ای نداشتیم .

گبریل : چاره دیگه ای نداریم . باید اون تکنسین  رو خبر کنیم . تکنسین رباتی از پس درست کردنش بر نمی اد .

 

 

 

                                از زبان شارل

استاد چنگ : خب حالا آموزشات رو شروع می کنیم. اول در باره کوامی ها بدون . کوامی ها روح های حیوانات هستن که در لحظه ساخت کوامی در اون نزدیکی قرار دارن .

حیوانات هم احساسات دارن برای همینه که هر کوامی با کوامی بعدی فرق داره . احساسات کوامی روی میراکلس هولدر تأثیر می زاره .

 

من : برای همینه که کفشدوزک گربه رو از خودش میرونه . یعنی در اصل تیکی از پلگ دل خوشی نداره . و پلگ این بی مزه بازی ها رو به گربه سیاه القا می کنه . خیلی جالب شد .

استاد : همینطوره . راستی احساسات فرد دیگه ای رو حس می کنم . کسی اینجاست .

من : بله استاد . من دیشب به طور اتفاقی یه کوامی ساختم به اسم یورا . یورا بیا بیرون تا استاد تو رئ ببینه .

یورا : سلام استاد من یورا کوامی ملکه هستم .

(یورا ، کوامی طلایی رنگ با یک تاج بر روی سر کوچکش است . این کوامی کاملا انسانی است . چون شارل به عنوان یک انسان ابر قهرمان شده است نه یک ابر قهرمان حیوانی)

استاد که از این همه مهارت شارل تعجب کرده بود پرسید : ببینم چطوریی این کوامی رو ساختی

-:خیلی شانسی امتحانش کردم و یورا خلق شد .

استاد : ببینید . این کوامی شماست یعنی شما با استفاده از یورا و جواهرش به ملکه کوامی ها تبدیل میشید .

استاد چنگ بلند شد و یک کیف را روی زمین جلوی من گذاشت : حالا که کوامیت رو آماده کردی باید جواهرش رو بهش بدی . کوامی بی جواهر مثل یک روح بی سرپرسته .

استاد چنگ : دوست داری جواهرت چی باشه ؟

من: من اگه یه ملکم پس باید تاج داشته باشم . راستی استاد این که بعضی از معجزه گر ها محدودیت زمانی ندارن جریانش چیه ؟

استاد همونطور که وسایلش رو آماده می کرد گفت: راستش موقعی که داشتیم معجزه گر ها رو می ساختیم به این نتیجه رسیدیم که ممکنه وجود کنترل کننده برای یه شخص ضروری باشه مثل پروانه و طاووس .  یا لاک پشت برای حفاظت ولی بعضی از معجزه گر ها اونقدر قدرتمند بودن که نیازی به زمان نا محدود نداشته باشن . ولی از نظر خودم هم تئوری مسخره ایه .  پس من برای شما معجزه گری بدون محدودیت زمانی میزارم .

استاد از داخل جعبه کتابی به من داد و گفت : این کتاب رو بخون . درسته رمزی نوشته ولی اگه تو تونستی یه کوامی رو بسازی پس می تونی بدون آموزش این کتاب رو بخونی .

کتاب رو که باز کردم نوشته ها رو میدیدم که خود به خود از زبان مخصوص نگهبان ها به زبان ساده خودم برمی گشت . شروع کردم به خوندن . بیست صفحه خونده بودم که استاد صدام کرد .

خب ملکه عزیز به کوامی بگید که با چه وردی وارد تاج بشه و با چه وردی خارج

یورا ، تاج منو آماده کن      سی اُکالوم تی پُرکا    یورا ، تاج رو بردار  سی اُکالوم تی پُرکاشی

جواهر وکوامی رو به هم متصل کردم و توی دستام گرفتم . نوری دادن و عادی شدن . دستم رو که باز کردم خبری از یورا نبود ولی تاج یه نگین زیبا داشت که قبلا روش نبود .

من : پس الان یورا داخل این نگینه درسته ؟

-:همینطوره . خب آموزشات امروز ملکه ما به اتمام رسیده . غردا که به اینجا میاید بیست صفحه دیگه رو به شما آموزش می دم . راستی فردا اون دو تا رو هم با خودت بیار .

اگه من ملکم پس شما هم باید پادشاه باشید .

استاد در حالی حرف میزد که می خواست مرا کنف کند : پادشاه چی ؟ یه مشت جواهر بی جان . ارواح حمه در خدمت تو هستن برای همین تو ملکه ای .










خب میراکلسی ها میدونم توی این پارت لیدی باگ و کت نویر نبودم ولی اصلیت داستان حول این دختر می چرخه . (نوع داستان این جوریه) . لایک و کامنت فراموشتون نشه .

تا بعد

بررسی ابر قهرمان ها پارت 11(z)

نام معجزه گر : اسب

 

نام مستعار مالک : پگاسیس

 

نام کوامی :کالکی (kaalki)

 

نام اسلحه :نعل اسب که به عنوان بومرنگ هم استفاده می شود

 

ابر قدرت :تلپورت از جایی به جای دیگر

 

اسم رمز فعال کننده :کالکی نعل ها رو به ثم بکوب

 

اسم رمز غیرفعال کننده : (اطلاعاتی در دسترس نیست)

 

نوع جواهر :  عینک

 

مالک اصلی :مکس کانتی



کاستوم عادی




تصویر معجزه آسا





.خب اینم از صلاحش





امیدوارم کیفیت بد تصویر شما رو آزرده نکرده باشه .

نظر بدید و توی نظراتتون بنویسید که اون اطلاعاتی که من ندارم چین (اگه می دونید)

دوستون دارم بای

عکسی که بهم سفارش داده بودین(z)

یکی گفت که عکس از صورت می خواد . مشکلی نداره . بهتون گفتم اگه نخواستینش یا منظورتون چیز دیگه ای بوده بگین براتون درست می کنم .

راستش حدس می زدم دوستش نداشته باشین برای همین دو روزه دارم روی این کار می کنم . راست میگما !!! دو روزه دارم روش جون می کنم .

حتی اگه این هم نظرتون رو جلب نکرد باز هم براتون درستش می کنم (من آدم با حوصله ای هستم)



 


دوستون دارم بای

عکس های شکار لحظه ای(z)

به به بخش مورد علاقه من . خیلی این بخش و دوست دارم . راستی اون دوستی که از من عکس لیدی باگ رو می خواست که یه طرفش شروره اون هم آماده کردم .



امید وارم مورد پسندت واقع بشه عزیزم . اگر هم دوسش نداشتی دارم یکی دیگه هم درست می کنم . ولی باید براش صبر کنی .



خب بریم سر وقت عکسای خودمون





اینا در جا می تونستن در جا هاگماث رو از بین ببرن اینجا ها ولی مثل احمقا آروم آروم به هم نزدیک می شدن .




(جونم استایل) اه یعنی  منظورم این بود که شرارت از سرو روش می باره





وااااااااااااااااااااااااااااااای من عاشق جعبه معجزه آسام





این عکسه دیگه واقعا شکار شده





چه خوف بر انگیز نه





عکسا تموم شد . ببینم کسی که عزم رفتن داره اول نظر بده بعد بره . راستی از (بانوی معجزه) حیلی ممنونم که پست های منو در لحظه جواب میده خیلی خوشم اومد .

بررسی ابر قهرمان ها پارت 10(z)

خب خب خب . رسیدیم به معجزه گر مار . می دونستید حیوون مورد علاقه مرینت ماره .  خب مقدمه چینی بسه بریم بررسی کنیم .





نام معجزه گر :مار

 

نام مستعار مالک : افعی نما (وایپیریون)

 

نام کوامی :سس (sass)

 

نام اسلحه :چنگ موسیقی

 

ابر قدرت :فرصت دوم (قدرت برگرداندن زمان به زمانی که از قبل مشخص شده)

 

اسم رمز فعال کننده :سس ، فلس ها بخزند

 

اسم رمز غیرفعال کننده : سس ، به پوست مار استراحت بده(یه چیزی تو همین مایه ها)

 

نوع جواهر : دستبند افعی نما

 

مالک اصلی :(آدرین در زمان کم) لوکا کوفین



نفر اصلی


نفر فرعی (چی بهش بگم دیگه)




به به یه عکس زیبا




بر عکس تصویر قبل

(دوستان دقت کنید که این تصویر که کت نوبر داره به حالت عادی بر می گرده الکیه)


خب دوستان من امیدوارم لذت کافی رو برده باشید . برای پارت بعد حتما تظر بدید خدانگهدا

رمان یک ابر کپی کار پارت 9(z)

خب دوستان من امروز پارت نهم رمان یک ابر کپی کار رو می زارم . قراره انقدر جالب بشه که آب از لب و لوچتون آویزون کنه . پس مراقب باشید .





                                          دانای کل (راوی)

ابر قهرمان ها به اتاق نگاه می کردند تا چیزی قابل توجه پیدا کنند ولی در اتاق چیزی جز دو پرده چوبی وجود نداشت . مرد که نگاه های سردرگم ابر قهرمانان را دید گفت : می دونم که خیلی از اتاق شکه شدید ولی این جا چیز های مهمی مخفی شده که نباید دیده بشه .

کت نویر: ببینم شما کی هستید و.....چرا انقدر جوونید ؟

مرد : من استاد چنگ هستم . من به همراه صمیمی ترین دوستم که اون هم ساحره بود اقدام به ساخت معجزه گر ها کردیم .(به جادوگران مرد (جادوگر)و به جادوگران زن (ساحره)می گویند) در اصل اون معجزه گر هایی که در حال استفاده از اونها هستید در دستان من ساخته شده . کار سختی هم هست .

لیدی باگ : من متوجه نمی شم معجزه گر ها قرن هاست که وجود داشتن و دارن . بعد شما ادعا می کنید که اون ها رو ساختید ؟

استاد چنگ خنده ای سر داد و گفت : فکر کنم که نگهبان معجزه گر ما کمی گیج شده باشه .

به سمتش رفت و روبه روش قرار گرفت : ببینید بانوی جوان من یه جادوگرم . جادوگر ها نمی میرن . اونها جاودانن . الان من مردی هستم که قرن ها زیسته (زندگی کرده) .

کت نویر : خب حالا برای چی باید یه سازنده معجزه آسا به دیدن ما بیاد ؟ شما آدم مهمی هستید . این بیرون براتون خطرناک نیست؟

استاد چنگ : به خاطر موقعیت بدی که درش گیر کردید پیش شما اومدم . اهه...... راستی خانم جوان شما سوالی از من ندارید ؟

رو به باتر فلای گرل کرد و این جمله را پرسید .

باتر فلای گرل با آرامش تمام گفت : سوالای لازم رو، دوستان کنجکاو من می پرسن .

زوج قهرمان نگاه وحشت ناکی به او انداختند که باعث خنده باتر فلای گرل و استاد چنگ شد .

باتر فلای گرل : اما شما درست می گید سوالی ازتون دارم که باید بپرسم . شما چطوری وارد ذهن من شدید و از من درخواست کردید که هر سه به اینجا بیایم ؟

استاد چنگ که به سمت تنها صندلی موجود در اتاقک می رفت گفت : در واقع خودم هم نمی دونم . اما توضیحاتی هست که باید حتما بهتون بدم . پس اول اون پرده ها رو بیارید و سه قسمت برای نشستن خودتون درست کنید به طوری که هیچکس به اون یکی دید نداشته باشه . ممکنه نیاز بشه معجزه گر هارو در بیارید .

ابر قهرمان ها هرکدام احساسی متفاوت داشتند . لیدی باگ نگران بود هویتش افشا شود . کت نویر خوشحال بود که در موقعیتی شاید هویت کفشدوزک را کشف کند و باتر فلای گرل با آرامش تمام در قسمت وسط دو قهرمان دیگر نشست .

وقی ابر قهرمان ها نشستند استاد چنگ گفت : ببینم تو که وسط نشستی هویت اون دو تای دیگه رو می دونی نه ؟

باتر فلای گرل : بله من اون دو تا رو می شناسم .

استاد : خب برای این که راحت تر باشیم من خیلی رسمی صحبت نمی کنم . و اما شما خانم  پروانه . تنها عاملی که باعث تعجب من شده اینه که فقط معجزه ساز ها از این راه با هم حرف می زنن . من به صورت اتفاقی از این روش استفاده کردم که جواب داد . و این موضوع ممکنه که یه جواب کوبنده داشته باشه : تو یه میراکلس میکر(miraculous maker) هستی (کسی که معجزه آسا می سازد) .

استاد چنگ دید که زوج ابر قهرمان با تعجب سایه باتر فلای گرل را از پشت پرده می نگرند . اما باتر فلای گرل اصلا تغییری در صورت خود نداد . بعد از چند لحظه از خنده منفجر شد. وسط خنده شروع به گریه کرد و بعد ساکت شد . با صدایی که از هیجان و تعجب می لرزید گفت : من یه میراکلس میکرم ؟ من ؟ استاد من یه بچم که حتی نمیدونم چطوری ............!!!!! چطور ممکنه ؟ من یه ابر قهرمانم . من یه معجزه آسا دارم . این امکان نداره ..............؟ بعدشم وقتی شما هستی چرا من باید معجزه ساز بشم ؟

استاد چنگ : نمی دونم چرا رفتارت انقدر عجیبه ولی این موضوع  اینه که خودمم درک نمی کنم . برای این کار شخص باید از کودکی آموزش دیده باشه . تا در پیری بتونه از این جادو برای برقراری ارتباط استفاده کنه اما تو !  تو خاصی !!!!! این رو در اعماق وجودت می بینم .

باتر فلای گرل : خب من یه ابر قهرمانم چرا باید یه معجزه ساز بشم ؟

استاد : تو یه مورد آزمایشی بودی که الان هم ................ ! آه چی دارم میگم . مسئله مهم تر اینه که برای این که بشه یه معجزه آسا ساخت ما دو معجزه ساز احتیاج داریم ! نفر اول جواهر رو می سازه و نفر دوم کوامی رو !

استاد به سمت صندلی رفت و روی اون نشست : یادتونه گفتم یه ساحره من رو در طراحی معجزه آسا یاری می کرد ؟ اون کسی بود که کوامی ها رو می ساخت . ولی یه مشکلی وجود داره .

کت : چه مشکلی ؟

استاد : برای این که پروانه معجزه ساز بشه باید ..... باید معجزه گرش به وسیله کاتاکلیزم قربانی بشه .

باتر فلای گرل : نه !!!! من پپیون رو از بین نمی برم . نمیشه یه چیز دیگه رو قربانی کرد؟

استاد : اگه معجزه آسا رو قربانی نکنی یا مثلا نداشته باشی باید یکی از اعضای خانوادت رو قربانی کنی ؟

باتر فلای گرل بسیار غمگین شد . هر دو راه برای او گران تمام میشد . یا بهترین دوستش یا پدرش . یا پدری که از جانش عزیز تر بود یا کوامی که درهر ناخوشی او را همراهی کرده بود .

استاد چنگ که متوجه اهمیت پپیون برای باتر فلای گرل شده بود گفت : می دونم که قربانی کردن کوامیت برات سخته ولی اگه الان از دستش بدی بعدا می تونیم دوباره به وجودش بیاریم .

باتر فلای گرل: اما جواهر معجزه گر من یه خالکوبیه چطوری باید جداش کنم .

استاد چنگ گفت : در این لحظه به مهارت گربه سیاه نیاز داریم . باید مراقب دوستش باشه.

کت : چرا همچین چیزی رو از من می خواید ؟ ممکنه اون بمیره !!!!!

استاد : نه اگه مهارت خودت رو باور داشته باشی .

باتر فلای گرل : خب اشکالی نداره که اونها من رو بشناسن ؟

استاد : خب نه به اون صورت . لیدی باگ و کت نویر کسانی هستن که هرگز آکومایی نمیشن . قبل از شروع کار هامون می خوام یه چیز هیجان انگیز رو بهتون نشون بدم .

او به سمت دیوار رفت و وردی عجیب خواند . دیوار حرکت کرد و قسمتی از آن ناپدید شد و بجای آن جعبه ای ظاهر شد .

لیدی باگ سریع گفت : جعبه معجزه آسا!

استاد : بله جعبه معجزه آسای رتبه دو

کت ،باتر فلای گرل را مسخره کرد : اووووووو ! می بینم یکی معجزه آساش از ما کمتره !

باتر فلای گرل از موضعش دفاع کرد : ولی همون شخص قراره معجزه آسا بسازه . استاد چنگ ؟ معجزه ساز ها توان کنترل معجزه گر ها رو دارن درسته ؟

استاد با تمسخر رو به کت نویر گفت : همین طوره . الان اگه من کلمه غیر فعال کننده کت نویر رو بگم باید از اینجا بره .

کت که حسابی ضایع شده بود چیزی نگفت که همه به او خندیدند .

 استاد چنگ جعبه را باز کرد . ابر قهرمانان چیزی را که می دیدند ، باور نمی کردند . معجزه گر های بسیاری در جعبه وجود داشت . : دلفین ، قو ،الاغ، سنجاب ، بلبل ، پاندا ، پنگوئن ، گرگ ، لئو پاترا (چیتا) ، راسو .

یک جعبه که شش ضلع داشت . سه معجزه گر دور یک قسمت را گرفته بود . و قسمت خالی در وسط جای معجزه گر پروانه بود .

باتر فلای گرل خیلی از اینکه قرار است یک معجزه گر را نابود کند ناراحت بود .

 

 

 






لحظه عجیبی بود . قرار بود هویت یک ابر قهرمان برملا شود . و هیجان قدرت تمرکز را از کت نویر می گرفت .

باتر فلای گرل که متوجه احساسات کت نویر میشد گفت : فکر نمی کنم کاری که همیشه انجام می دادی انقدر سخت باشه که بخاطرش منو به کشتن بدی . نترس تو منو میشناسی .

           استاد وردی خواند و بعد از وِرد به گربه اشاره کرد . 

                                       کاتاکلیزم

و معجزه گر نابود شد .

باتر فلای گرل (شارل): به امید دیدار پپیون عزیزم .و کاستومش از بین رفت .

ولی ناراحت نشد . چون می دانست هاگ ماث از هر فرصتی برای آکوماتایز استفاده می کند .

کت : خدای من تو شارلی ! شارل مگنت !

لیدی باگ هم دسته کمی از کت نداشت !!

شارل : اگه هویت های همو بفهمین خیلی دیدنی میشین .

رو به استاد چنگ گفت : میشه اون موقع ماهم اونجا باشیم ؟

استاد که خیلی خندش گرفته بود گفت : حتما

همان لحظه حلقه ای از رنگ های مختلف دور تا دور شارل را گرفت . رنگ های مختلف دور تا دور او پیچیدند و به دستانش وارد شدند . مانند یک بند که سر جای خودش برمی گردد وارد دستان شارل شدند .

استاد چنگ گفت : به ملکه کوامی ها تعظیم کنید قهرمانان ! کوامی های شما از طریق ملکه کوامی ها قدرت های بیشتری خواهند گرفت .

استاد چنگ رو به ملکه ایستاد و گفت : از فردا آموزشات شما شروع خواهد شد .






خب دوستان هیجان زده شدهی من !!!!! ادامش رو فردا براتون می زارم . ولی قبل از اون نظر بدید و برید .

نظر


نظر


نظر


نظر


نظر


نظر


تا پارت بعد





رمان قلب شیشه ای(پارت6)(v)


سلام


این پارت ویژه ای هستش


پس باید نظر بدین فراوون


بپرید ادامه مطلب



 

ادامه مطلب ...

رمان قلب شیشه ای (پارت 5)(v)



سلام عزیزان


پارت5 رو آوردم


واسه پارت بعدی لطفا نظر بدید


امیدوارم خوشتون بیاد


البته شاید بگین بی هیجان شده اما حالا کجاشو دیدین


بپرید ادامه مطلب


کامنت نشه فراموش





 

ادامه مطلب ...

بررسی ابر قهرمان ها پارت 9(z)

نام معجزه گر :خرگوش

 

نام مستعار مالک :بانیکس (bannix)

 

نام کوامی :فلاف (fluff)

 

نام اسلحه :چتر

 

ابر قدرت :سفر در زمان ساخت دریچه برای سفر در زمان های مختلف (rabbit hole)

 

اسم رمز فعال کننده :فلاف ، عقربه های ساعت

 

اسم رمز غیرفعال کننده :  فلاف ، خلاف عقربه های ساعت

 

نوع جواهر : ساعت جیبی قدیمی

 

مالک اصلی :الکس



کاستوم عادی



تصویر معجزه آسا












خب دوستان این هم از بررسی امروز . باز هم عذر خواهی می کنم اگه اطلاعات کامل نیستن . اگه کسی بلد بود و توی نظرات بهم بگه واقعا ازش ممنون می شم .

رمان یک ابر کپی کار پارت 8(z)

تقریبا نصفه شب شده بود . یکم استرس داشتم . یعنی کی بود که می خواست من رو ببینه ؟ یعنی می تونه جواب سوالات منو بده ؟ چرا دختر کفشدوزکی و گربه سیاه باید با من بیان ؟

پپیون که متوجه استرسم شده بود گفت : شارل آروم باش و زود بخواب . اون مرد می تونه جواب سوالات تو رو بده ولی باید خوب استراحت کنی .

با اینکه خوابم نمی اومد ، ولی خودمو آروم کردم و کم کم به خواب رفتم .

صبح خیلی زود تر از همیشه بیدار شدم . باید خبرشون می کردم . تبدیل شدم وبه سمت خونه مرینت رفتم . آروم از پنجره وارد شدم و کوامیش رو صدا زدم .

من : کوامی لیدی باگ ! کوامی لیدی باگ !

تیکی با ترس به سمتم اومد و گفت : من اینجام ! شما چرا اومدید اینجا !خیلی خطر ناکه !!!!!

من : راستش کوامیم بهم گفت که باید با مرینت و گربه سیاه به یه جایی بریم و یکی رو ببینیم . گفت اسمش ..........اسمش ...آهان اسمش استاد چنگ بود .

تا این حرف رو زدم مثل برق زده ها یه نگاهی بهم انداخت و

 گفت : باشه باشه . به پلگ هم می گم که بدونه .در ضمن منم تیکی هستم . یادتون بمونه .

منم سریع برگشتم خونه . توی اتاقم به حالت عادی برگشتم و با نگلاه (مثلا) خوابالود از اتاق خارج شدم .

گفتم : سلام !

لقمم رو به همراه کیفم از خدمتکار گرفتم و خارج شدم . با دو به سمت ماشین می رفتم که پپیون گفت : شارل آروم باش ! استرس چیزی رو درست نمی کنه . الان میگم چون توی مدرسه نمی تونم باهات بزنم .

حق با پپیونه .باید سعیم رو بکنم .

کلاس شروع شد و خانم بوسیه همه رو حاظر غایب کرد که طبق معمول لایلا کلاس نبود . به دروغ گفته بود که رفتم مسافرت .

پپیون رو دیدم که با پلگ و تیکی به سمت کلاس پایین رفته بودن . کلاس پایین خالی بود و همه چی امن .

                           دانای کل (راوی)

پلگ  بسیار گرسنه بود (مثل همیشه) . اما تیکی و پپیون با ترس و نگرانی به یکدیگر نگاه کردند . استاد چنگ فرد کم ابهتی نبود . او یکی از نگهبانان اصلی معبد معجزه آساها بود . کسی که تمام راز های ساخت معجزه آسا ها را می دانست .

تیکی : صاحبت از کجا فهمید که باید ملاقاتشون کنه .

پپیون : از طریق احساساتش . چون صاحبم تو اون لحظه در تمرکز کامل بود . شاید باورتون نشه اما اون بین زمین و هوا هم معلق بود . خودتون که می دونید معنیش چیه ؟

تیکی خیلی تعجب کرده بود . معمولا فقط معجزه ساز ها از این طریق با یکدیگر حرف می زدند . آن هم در شرایط خاص .

پلگ هم که متوجه اهمیت موضوع شده بود ، پنیر هایش را ول کرد . با تمرکز تمام گفت :پپیون ، درک احساسات برای یه دختر نو جوان اون هم در حالت عادی(وقتی که معجزه گر نداره) خیلی عجیبه .

پپیون : پلگ ! خودت که بهتر می دونی ! معجزه گر های شبیه به هم بعضی از شگرد های هم رو دارن . برای همینه که پروانه های شرور شده همچین قدرت هایی می گیرن .

تیکی : ولی استاد چنگ رو در مواقع بسیار ضروری به ماموریت می فرستن . اون معجزه آسا ها رو می سازه اگر اتفاقی برا.......

پلگ میان حرف های تیکی پرید : هیچ اتفاقی برای اون جادوگر نمی افته . در ضمن اون یه جادوگر خبرست ! اگر هم اتفاقی بیفته میتونه از خودش محافظت کنه .

همه به این نتیجه رسیده بودند که اتفاقات بدی روی خواهد داد و حتما باید استاد چنگ را ببینند .

کوامی ها! ما باید پیش صاحبانمون برگردیم .

تیکی این را گفت و پیش مرینت برگشت . پلگ و پپیون هم به سرعت و به صورت کاملا پنهانی برگشتند .

بالا خره کلاس های ابر قهرمانانمون تمام شد و اونها هر کدوم در جایی جدا تبدیل شدند و طبق قرار بالای سقف مدرسه به یکدیگر ملحق شدند .

باتر فلای گرل محل قرار را گفت و هر سه نفر با تمام حواس به او گوش دادند . به آن سمت حرکت کردند . اما در نزدیکیه مسیر آن را گم کردند .

کت نویر : حالا چی کار کنیم .

ناگهان فکری به سر باتر فلای گرل می زند : صبر کنید ! الان پیداش می کنم .

روی زمین فرود آمد و نشست . چشمانش را بست و از ابر قهرمانان خواست تمام مدت سکوت کنند . او می خواست از طریق احساسات آن شخص را پیدا کند . تمرکز کرد و در ذهنش شروع به حرکت کرد . او از کوچه و خیابان ها در ذهنش گذر می کرد ولی ناگهان متوقف شد و تصویر را گم کرد . تا به خودش بیاید و چشمانش را باز کند ،در دستان لیدی باگ بود .

باتر فلای گرل : من کجام و ....چرا توی بغل توام ؟

تو داشتی حرکت می کردی از لای کوچه ها و خبابون های زیادی رد شدی . فکر کنم داشتی به اون سمت کشیده می شدی .

باتر فلای گرل خودش را معلق کرد و فرود آمد .

همان لحظه دختر بچه ای را دیدند که دارد به سمت آنها می آید . هیچ کس جز باتر فلای گرل او را ندید . 

کودک : با من بیاید میبرمتون جایی که می خواید .

کت : شاید ........

باتر فلای گرل که متوجه منظور کت نویر و احساسات کودک شده بود گفت : نگران نباش به من اعتماد کن .

همه با هم به به سمت یک خانه رفتند .

در که بسته شد کودک خردسال به شکل یک مرد جوان در آمد .

زوج ابر قهرمان از تعجب به حالت شوک در آمده بودند . ولی باتر فلای گرل به راحتی با قضیه کنار آمده بود . چون احساساتش را خوانده بود  . برای همین به او اعتماد کرده بود .

مرد : سلام ابر قهرمان ها ! من استاد چنگ هاموند هستم . نگهبان جعبه معجزه آسای رتبه دو و مهم تر از همه سازنده معجزه آسا ها . زمان بسیار کمی داریم و باید کار های زیادی انجام بدیم . لطفا بنشینید و سکوت کنید تا من سوال نپرسیدم حرف نزنید .



خب دوستان این هم از پارت هشت امیدوارم راضیتون کرده باشه . تا فردا و پارت بعد .



راستی نظر ندید از پارت بعد خبری نیست ها همین الان گفتم بهتون .

عکس های عجیب(z)

خب میراکلسی ها ! ازتون می خوام عکس های زیر رو با دقت نگاه کنید .










خب فکر کنم تا الان پی بردید که این عکس ها یه مشکلی دارن .

همه این عکس ها فتو شاپ هستن .

بله خودم فتو شاپشون کردم .

اینا رو گذاشتم که هم بدونید من توی این کار مهارت دارم (خودشیفتگی نباشه) ؛ هم اینکه اگه کسی عکس فتو شاپی خواست بگه تا براش درست کنم .

میراکلسی ها توی تظرات هر عکس فتوشاپ شده ای خواستید بگید تا براتون درست کنم (البته بستگی داره ممکن باشه یه نه )

خب من منتظر سفارشاتتون هستم . نظر بدید و بگید که چی می خواید  . اگه تونستم حتما براتون انجام میدم .

بای بای

بررسی ابر قهرمان ها پارت 8(z)


سلام دوستان خوبم . عذر می خوام که یه مدت در کنارتون نبودم . اما الان از دل همتون در می آرم .

دوستان دقت کنید ممکنه از اینجا به بعد اطلاعات کامل نباشه . چون توی فیلم گفته نشده . اگه شما اونها رو می دونستید توی نظرات به من بگید تا اضافش کنم .


نام معجزه گر :موش صحرایی

 

نام مستعار مالک :موش متحد

 

نام کوامی :ملو (mollo)

 

نام اسلحه :طناب

 

ابر قدرت :موش چند گانه (تبدیل به 11 مولتی موس کوچک)

 

اسم رمز فعال کننده :ملو دندونا تیز

 

اسم رمز غیرفعال کننده : (در دسترس نیست)

 

نوع جواهر : 'کردن آویز

 

مالک اصلی :میلن (مرینت در زمان کم)



کاستوم عادی و اصلی



مولتی فاکس (ترکیب معجزه گز موش و روباه)



اگه دقت کرده باشید متوجه میشید که مولتی باگ داره علامت تیک و مئلتی کت علامت ضربدر رو نشون میده . توی این قسمت ابر شرور می گفت درست یا نا درست اینا هم به نظر همچین کاری کردن



خب دوستان این پارت هم بهبه پایان رسید امیدوارم ارزش نظرات ارزشمند شما رو داشته باشم (که دارم) پس نظر بدید . ممنون و تا بعد

رمان یک ابر کپی کار پارت 7(z)

با عرض پوزش یه سری مشکلات ریز و درشت دست به دست هم دادن تا من نتونم برای شما رمان رو تکمیل کنم ولی نگران نباشید همه چی رو درست می کنم . در ضمن این تاخیر باعث شد تا ایده های بهتری پیدا کنم .

                                              از زبان شارل

از خستگی نای راه رفتن نداشتم . در جا روی تختم غش کردم . خدمت کار یه لیوان پر از آب آلبالو برام آورد . تشکر کردم و ازش خواستم تا سه ساعت هیچ کس وارد اتاقم نشه .  چه قدر با آدرین و مرینت خوش گذشت .

به سمت دفتر خاطراتم رفتم . تک تک عکسای خودم مرینت و آدرین رو با هم نگاه کردم . آلبوم رو روی تخت گذاشتم و همونطور که صفحات رو ورق می زدم آبمیوه رو می خوردم .

آبمیوه تموم شده رو به همراه آلبوم پایین تخت گذاشتم و روی تخت طاق باز خوابیدم . دستام رو زیر سرم گذاشتم و چشمام رو بستم .  ذهنم رو به دو ماه پیش بردم .

رفتار دختر کفشدوزکی با گربه سیاه خیلی خوب شده . میشه گفت دارن با هم خیلی خوب تا می کنن . در اصل دارن به هم علاقه مند میشن . چند بار نا محسوس دنبالشون کردم و فهمیدم که با هم خیلی صمیمی شدن .

تازه نمی دونین در باره چی حرف می زدن :

گربه : بانوی من ! فکر می کنی بعد از تموم شدن این اتفاقات ما باز هم می تونیم همدیگه رو ببینیم؟

کفشدوزک : بعد از شکست هاگ ماث من و تو به هویت های مخفی همدیگه پی می بریم . دیگه چه موردی داره که با هم نباشیم . تنها چیزی که باید بهش فکر کنیم اینه که چطوری دوستامون رو دک کنیم ( لوکا و دوست دختر آدرین کاگامی)

 

 

از زبان مرینت

وای خدا باورم نمیشه !!!!! من واقعا دارم به گربه سیاه علاقه مند میشم . تیکی این از نظر تو اشکالی نداره ؟

تیکی : اگه به هویت های همدیگه پی نبرین چه اشکالی داره ؟ ولی مرینت ! تو واقعا می خوای آدرین رو ول کنی ؟

من : تیکی می دونی چیه ؟ احساس می کنم حسم به آدرین اشتباهه . نمی دونم شاید باید به درخواست کسی توجه کنم که دوستم داره و دوستش دارم .

تیکی : باز هم انتخاب با خودته ولی از نظر من تو کار اشتباهه نکردی .

دوباره رفتم تو فکر : اون روز توی پارک بالای چرخ و فلک بودیم .

اون روز از گربه پرسیدم : پیشی یه سوال ازت داشتم

گربه سیاه با مهربونی روبه من کرد : به فرمان شما هستم بانوی من !

من : ببینم گربه اگه ...اگه یکی رو دوست داشته باشی و بعدا متوجه بشی که حست اشتباه بوده ..... اون وقت تکلیفت  چیه ؟

گربه با تعجب به لیدیش نگاه می کرد : خب بستگی داره ! اگه حست دوستی بوده و متوجهش نبودی ، حالا باید دوستی بدونیش ؛ نباید احساسات خودت رو گول بزنی .

همون لحظه که داشتیم حرف می زددیم که یکی از پشت هلمون داد .  داشتیم با مخ می رفتیم تو زمین که یکی نگهمون داشت . بعدشم از خنده منفجر شد . خدای من این که باتر فلای گرله !!!!!

باتر فلای گرل روی زمین فرود اومد بعد ما دو تا رو به هم چسبوند و گفت : وااااااااااای شما دو تا خیلی به هم میاید . (رفت عقب تر و دستاشو مثل دوربین عکاسی کرد) شما ها واقعا زوج عجیبی هستین !!!!!! (بعدم با خوشحالی بغلمون کرد) به هم میاین تبریک می گم .

دم گوش من گفت : خوشحالم که فراموشش کردی . گربه سیاه یه شخصیت ایده آله .

دیگه از اینکه ما رو زوج بدونن دلگیر نشدم . تازه خوشحالم شدم .ولی فعلا کسی نباید بفهمه .

 

 

 

 

                         از زبان آدرین

 

من : پلگ اون پنیرارو اونجوری نخور . حالمو به هم زدی .

آه خدایا من بالاحره نظر دختر کفشدوزکی رو جلب کردم . اون منو دوست داره . اون فهمیده که حسش به اون پسر اشتباه بوده . من می دونستم ما دو تا یک زوج موفق خواهیم بود .

ناگهان در باز شد و ناتالی اومد داخل (پلگ هم سریع قایم شد)

ناتالی : جلسه عکاسیت برای امروز کنسل شده آدرین . می تونی امروز خونه بمونی و استراحت کنی .                           (بعدم رفت )

این چند وقته پدر رو خیلی عجیب می بینم . همش عصبیه . خیلی وقتا که میرم بیرون قبل از رفتن صداش رو میشنوم که در حال صحبت با ناتالیه .

 

 

              به زبان شارل برمی گردیم

گلوبند رو لمس کردم . خدایا جدیدا خیلی ضعیفم کرده بود . نگهداری اون قدرت ها خیلی انرژی بر بود برای همین با مشورت ابر قهرمان ها قدرت های اونها رو پاک کردم . از اون موقع تا حالا انگار یه بار صد تنی از روم برداشتن .

امروز صبح دوشنبه ست . یه هفته پر کار دیگه شروع شد . لقمم رو برداشتم و به طرف در رفتم . ...

از ماشین که پیاده شدم. آدرین هم از اون طرف سر رسید و از ماشین پیاده شد . مرینت رو هم دیدم که از اون طرف می اومد . مرینت خیلی عادی و مهربون (بدون لکنت زبان) به آدرین سلام کرد .

آدرین هم مثل همیشه سلام کرد . (حتی متوجه تغییر مرینت هم نشد . عجیبه . لابد سرش شلوغه دیگه به فکر لیدیشه (خخخ))به داخل کلاس رفتیم . کلویی باز داشت به یکی گیر می داد .

 اخیرا رفتار کلویی خیلی بد شده . به خاطر این که معجزه گر زنبور رو ازش گرفتن . با همه دعوا میکنه . به حرف هیچکس گوش نمی کنه . یه بار همه بچه های کلاس حتی صابرینا رو جمع کردیم (با گربه سیاه و دختر کفشدوزکی) و بهشون در مورد کلویی هشدار دادیم که حواستون باشه . اون دیگه به حرف هیچکس گوش نمیده و فقط می خواد دشمنی کنه . همتون باید از رفتاراش بگذرید تا آکومایی نشید . مهم تر از همه تو صابرینا .

تا آخر کلاس کلویی هیچی نگفت : تصمیم گرفتم کلویی رو یه بار ببرم بیرون تا یکم حال و هواش عوض بشه .

من : بانو کلویی ! (جان !) میتونم شما رو به خونه خودم دعوت کنم برای صرف چای و شام ؟

کلویی : تو کی هستی که منو به کلبه خرابه خودت دعوت می کنی ؟

من : بانو کلویی منم شارل ! دختر هارل مگنت . همکار گبریل آگرست !

کلویی با پررویی جواب داد : هر کی می خوای باش من وقت ندارم .

به هر حال تعارف زدن من دوبار بیشتر نیست .

بعد از کلاس داشتیم به سمت در مدرسه می رفتیم که احساس کردم یه حس منفی شدیدی دورم رو احاطه کرده . ضعف کردم و مجبور شدم خودم رو به دیوار برسونم . آدرین منو دید و به سمتم اومد . در حالی که دستم روی سرم بود بلند شدم .

همون لحظه یه نفر تبدیل به یه ابر شرور شد که بالای سرش یه صندلی شاهانه وجود داشت .

دیگه سرم درد نمی کرد و داشتم به آدرین نگاه می کردم . آخی داشت دنبال راهی می گشت که منو دک کنه بره سراغ قهرمان بازی . نخواستم اذیتش کنم پس خودم خودمو فرستادم دنبال نخود سیاه .

من : آدرین برو قایم شو منو بی خیال .

و در جا از اونجا دور شد و منم رفتم تبدیل شدم .

                             پپیون بزن بریم کپی کاری

سریع تبدیل شدم و از پشت سر تا کنار سرش رفتم بالا . آدمای زیادی اونجا بودن . قطعا دیگه شناختته می شم . مدت زیادی بود که ازشون فرار می کردم دوست نداشتم خیلی تو چشم باشم .

خدای من این دیگه کیه که شرور شده . ابر شرور یه عروسک خیلی بزرگ و زیبا بود . یهو عروسک کلویی رو برداشت و روی جایگاه بالای سرش گذاشت . (همون صندلیه) . همون موقع زوج تازه بوجود اومده مون از راه رسیدن .

داشتیم باهاش مبارزه می کردیم ولی من دیگه قدرت های اونها رو از گلوبند پاک کرده بودم . اون قدرت ها برای من زیادی قوی بودن . هر کسی نمی تونه هر دوی اونها رو باهم داشته باشه . شروع کردم به کپی کردن قدرت ابر شرور جدید . قدرت اون زنده کردن اجسام بی جان بود .

اوه راستی یادم رفته بود بگم . جدیدا ابر شرور هامون قوی ترم شدن . همشم به خاطر قدرت معجزه گر طاووسه .

مطمئنم ابر شرورما کسی نیست جز صابرینا . چون صابرینا بسیار وفادار و دل نازکه .

با اینکه اون قدرت زیادی داشت ولی چون معجزه گر من قوی تر بود ، همه سربازاشو ازش گرفتم ولی اون همون لحظه نابودشون کرد(طاووس سلاحی برای نابودی اشیاء در اختیار او گذاشته بود) . پس خودم چند تا شئ رو زنده کردم . اما اونها رم نابود کرد . پس دختر کفشدوزکی از گردونه خوش شانسی استفاده کرد.   گردونه خوش شانسی بهش یه جعبه معجزه آسا داد .

همون لحظه به گربه سیاه یه چیزی گفت و رفت . قطعا از یه معجزه آسای دیگه کمک می گیره .

داشت به سمتم می اومد که از سپر استفاده کردم .

من : میگم صابرینا ! خیلی بد هیکل شدی . فکر نکنم کلویی از قیافت خوشش بیاد .

ابر شرور : من صابرینا نیستم ! من خدمتگزارم . فقط کلویی باید در بارخ من نظر بده نه تو که نمی دونم دقیقا چی هستی .

  در همین حین ارباب شرارت با خدمتگزار تماس برقرار کرد . نمی دونم چی گفت که خدمتگزار جواب داد .

خدمتگزار : نه دختر کفشدوزکی رفته . گربه سیاه و یه پروانه اینجاست .

-: ..............................

خدمتگزار : بله ارباب شرارت .

تا خواست بهم دست بزنه دوباره سپر رو فعال کردم . همون لحظه یه پسر ابر قهرمان با یه لباس آبی اومد . خیلی هیکلی بود . همون لحظه چکش هاش رو از کناره های رانش جدا کرد و ضربه محکمی به صندلی وارد کرد .

خدمتگزار چون حواسش به من بود ، متوجه اونها نشد و نتونست حتی از قدرت هاش استفاده بکنه .

پس شکستش دادیم و داشتیم می رفتیم که از دختر کفشدوزکی خواستم که بمونه .

لیدی باگ : چیزی شده باتر فلای گرل ؟

من : ببینم تو تا حالا نزدیک شدن یا گذر آکوما از بالای سرت رو فهمیدی ؟

-: منظورت چیه ؟

من : راستش من رد شدن آکوما رو از کنارم متوجه شدم . خب اونم وقتی در حالت عادی بودم . یعنی ربطی به معجزه گرم نداره .

-: نمی دونم . من تا حالا همچین چیزی نشنیده بودم . می دونی چیه ؟ الان آخرای سال تحصیلیه تا چند ماه دیگه امتحانات بر گزار میشن و بعدشم تابستونه . من می خوام یه سفر به چین برم تا همه چی مشخص بشه .

قانع نشده بودم . جواب سوالم رو نگرفته بودم . همین اذیتم می کرد .

بعد از شام به اتاقم رفتم . روی زمین نشستم . چشمام رو بستم و دنبال انرژی های موجود توی شهر بودم . انرژی های منحصر به فردی دیده می شد که مال ابر قهرمان های شهر بودن .

همه انرژی ها رو از نظر گذروندم . دختر کفشدوزکی ، گربه سیاه ، روباه قرمز ، پشت لاک . پگاسیس،   فعی نما و میمون شناگرمون .

اما ... این دیگه چیه ؟ یه نفر دیگه رو میبینم که انرژی خاصی دورشه .

-: ابر قهرمان جوان . باید شما رو ملاقات کنم . تو و زوج ابر قهرمان رو .

وقتی چشمام رو باز کردم دیدم روی هوام . همون لحظه محکم افتادم زمین .

خدای من جریان چیه ؟ اون کی بود ؟

من : پپیون . تو هم فهمیدی چی شد ؟

-: آره فهمیدم که روی هوایی . وقتی صدات کردم جواب ندادی . چه خبر بود ؟ چی دیدی ؟

من : من یه مرد پیر رو دیدم که چهرش آشنا میزد . یه جعبه خیلی بامزه هم توی دستش داشت .

   -: آهان . شارل ! ما باید فردا بعد از مدرسه یه جایی بریم . با دختر کفشدوزکی و گربه سیاه .





خب دوستان خوبم ! امیدوارم از این پارت راضی بوده باشید .

فردا پارت بعد رو میزارم آما یادتون نره  که نظر بدید تا من رو هم خوشحال کنید .

پس تا بعد به من متصل بمونید .

اگه غلط املایی دیدید نادیدش بگیرید  (فقط این بار)

وایسا نظربده بعد برو .

بر فنا رفتیم(v)


اینو ببینید



ترجمه: قرار بود فصل 4 تو پاییز 2020 بیاد اما سال 2021 میاد


بد بخت شدیم رفت


اینو میراکلس اینترنشنال نوشته و باور کنید واقعیه


البته مطمئنا شما هم مثل من آرزو میکنید که کاش واقعی نبود




خب دیگه...


ما میراکیولرها چقدر بیچاره ایم


کپی ممنوع


برید گریه کنید


رمان "قلب شیشه ای" (پارت 4)(v)


سلام عزیزانم


خوبید؟


با اینکه 5 تا نظر نشد مخصوصا از نفرات مختلف ولی دیگه گذاشتم


پارت بعدی: 4 نظر



 



ادامه مطلب ...

بررسی ابر قهرمان ها پارت ۸(z)

نام معجزه گر :  موش


نام مستعار مالک :  موش متحد (multi mous )


نام کوامی :  ملو (mollo)


نام اسلحه : طناب


قدرت اصلی :  موش چندگانه ( تبدیل به ۱۱مولتی موس کوچک)


اسم رمز فعال کننده :  مولو ، دندونا تیز 


اسم رمز غیر فعال کننده : ( گفته نشده )


نوع جواهر :  گردن آویز


نام اصلی مالک : مرینت در زمان کم ولی در اصل میلن مالک آن است


پوستر و...(v)


سلام! سلام!


خوبید؟


چه خبر؟




امروز واسه تون پوستر فصل 4 و عکس جعبه ی معجزه آسا و... رو آوردم



پوستر واقعی واقعیه  

چرا؟

چون به چیزی که ازش مطمئن نباشم نمیگم قطعی و همینطور این پست اینستای جرمی هستش



بریم ببینیم



تادا




اینم از پوستر خوشگل و باحال فصل 4




حالا بریم سراغ جعبه ی معجزه آسای جدید و کوامی هاش





یه چیزی بگم؟

من همیشه با خودم میگفتم که این جعبه ی معجزه گر جدید از کجا باز میشه و اینجور چیزها ولی الان فهمیدم هر خال سیاه باز میشه و مخصوص یه معجزه گر هستش



من موندم! قدرت کفشدوزک و گربه سیاه مهمترین و یجورایی قوی ترین هستن و درواقع معجزه گرهای درجه یکن اما...

چرا تو این جعبه معجزه گر کفشدوزک بالاست و انگار از همه مهمتره!!!


حتی تو کارتون هم لیدی باگ رو خیلی به درد بخور و پرطرفدارتر از کت نوار نشون میدن!  من که از این بابت خوشحال نیستم  کت نوار هم مهمه  البته من هردوشونو دوست دارم




زیاد حرف زدم بریم بعدی




جووووووووون    قربون این دوتا بشم من


اینم یکی دیگه از پست های جرمی هستش   البته فکر نکنم ربطی به فصل های جدید داشته باشه


زیر پستش به انگلیسی نوشته بود: بچه ها! انیمیشن میراکلس در راه است ، ما روز و شب سخت کار میکنیم! اما من معتقدم دنیا بیشتر از یه داستان عاشقانه نیاز دارد...



به نظرم میراکلس باشه کافیه ، فصل های خیلی زیاد و طولانی میراکلس! 

  من که به جز میراکلس نیاز به داستان عاشقانه ی دیگه ای ندارم!    

سیندرالا و سفید برفی کافین دیگه! XD



بگذریم


با خبرهای جدید و جالب تر با شما هستم!



بدرود


یه لحظه صبر کن


نرو


یه چیزی رو درباره ی فصل جدید یادم رفت بگم










یه ذره برو پایین میفهمی














سوپرایزه










درباره ی فصل های جدیده













آره






یکم دیگه بیا میرسی











کم موندی

















شوخی کردم  


  سوپرایزی در کار نیست


خبری هم نیست



فقط خواستم بگم: نظر یادت نره



ههههههههه



حرصتون در اومد؟



ما هم به جای انرژی زا به نظر نیاز داریم دیگه



این دفعه واقعانی واقعانی بای

ابرقهرمانان میراکلس به سبک خوراکی و غذای کوامی ها(v)


سلام دوستان



امروز عکس پنج ابرقهرمان رو به سبک شیرینی و بستنی و نوشیدنی آوردم


همینطور غذای چند تا از کوامی رو



بریم ببینیم




 












به نظرم خیلی باحالن


نظر شما چیه؟   



حالا بریم سراغ کوامی ها و غذای مورد علاقه شون









اینا هم جالب بودن



به نظر من همه ی این عکس ها خفن و کیوتن




کامنت ولایک فراموش نشه


بای

رمان قلب شیشه ای (پارت 3)(v)


سلام 

خوبید؟


پارت های قبلی خیلی طولانی بودن اما وضع نظرات خیلی خوب نبودن پس این پارت کم تر از پارت های قبلیه


پارت بعدی: 5 نظر از نفرات مختلف (کم تر یا فقط از یکی دو نفر باشه قبول نیست)


بپرید ادامه ی مطلب




کامنت فراموش نشه



 

ادامه مطلب ...

بررسی ابر قهرمان ها (پارت 7)(z)

خب دوستان بی وقفه های الکی میرم سراغ بررسی ابر شرورمون (مایورا که قدرت واقعا جالبی داره)



نام معجزه گر : طاووس 

 

نام مستعار مالک : مایورا 

 

نام کوامی : دوزو (Duusuu)

 

نام اسلحه : باد بزن 

 

ابر قدرت :ساخت هیولا های آموکی از طریق احساسات منفی 

 

اسم رمز فعال کننده :دوزو ، پر های منو آماده کن 

 

اسم رمز غیرفعال کننده : دوزو ، پرها رو آزاد کن 

 

نوع جواهر : سنجاق سینه به شکل دم طاووس 

 

مالک اصلی : ناتالی 



عکس کاستوم 




معجزه آسا در حال تبدیل



در حال استفاده از قدرت 








خب عکس ها واطلاعات قابل کپی هستن ؛ یعنی اجازه دارید که تصاویر رو دانلود و اطلاعات رو بردارید . 

البته به شرط این که نظر بدید . بله معامله بدین صورت قابل اجراست . 

بهتون گفتم ها . نظر می خوام . 

تا بعد به من متصل بمونید .  بای بای 

یه عالمه خبر از فصل های جدید و...(v)


سلام عزیزانم


حالتون خوبه؟


امروز کلی خبر آوردم که شاید باورتون نشه اینقدر زیان


مطمئنم هیچکدومتون نمیرید پست های قدیمی رو نگاه کنید


اتفاقا اصل خبرها همون تو پست های اوایله


حالا هم میخوام همه ی اون ها رو تو این پست بزارم که هر کس نخونده بخونه


حتی اگه میگید مطالب قدیمی رو خوندید برید ادامه ی مطلب 


نظر ندید حلالتون نمیکنم (شوخی کردم)




ادامه مطلب ...

عکس های شکار لحظه ای (پارت 3)(z)

خب خب خب خب !!!!

میریم سر اصل مطلب . من امروز یه عالمه مطلب گذاشتم تا جای فردا رو هم بگیره . چون با اجازتون ویندوز تکونی دارم و ممکنه خیلی طول بکشه ولی به محض اینکه همه چیز ختم به خیر بشه همه چی براتون می زارم . 

(البته فکرنکنم براتون مهم باشه چون نظر نمی دید ؛ یعنی براتون مهم نیست )

خلاصه گفتم در جریان باشید از مدیر وب هم عذر خواهی می کنم . (مدیر جون برای ما مرخصی رد کن )


عکس چالش 

ببینید می دونم آسون به نظر می آد ولی چیزی که سختش می کنه توضیح دادن در بارشه . ممکنه فکر کنید عکس رو میشناسید ولی وقتی می خواید در بارش توضیح بدید کم می آرید . پس توضیح کامل به نفع خودتونه .














امیدوارم راضی شده باشید . تا روز های  اینده خداحافظ .

راستی یادم رفت بگم نظر یادتون نره ها . 

بررسی ابر قهرمان ها (پارت 6)(z)

خب دوستان خوبم . امروز بر خلاف روز های قبل که ابر قهرمان ها رو بررسی می کردیم ، امروز و فردا می خوایم ابر شرور ها رو مورد بحث قرار بدیم . پس با من همراه باشید.



نام معجزه گر :پروانه 

 

نام مستعار مالک : ارباب شرارت (hog moth)

 

نام کوامی : نورو (nooroo)

 

نام اسلحه : عصای اشرافی (دارای یک شمشیر مخفی شده در غلاف) این عصا محفظه ای هم برای نگهداری آکوما ها دارد 

 

ابر قدرت : ساخت ابر شرور آکومایی از طریق احساسات منفی 

 

اسم رمز فعال کننده :نورو ، بال های تاریکی را برخیزان 

 

اسم رمز غیرفعال کننده : نورو ، بال های تاریکی را فرو نشان  

 

نوع جواهر : نگینی به شکل سنجاق سینه 

 

مالک اصلی : گبریل آگرست 


خدایی یه سوال ازتون دارم . (الان دقیقا گوشاش کجان ؟) 



خدایی خیلی خنده دار شده اینجا (خخخخخخخخخخخخخخخخخ)




بسیار با جذبه (بر عکس تصویر قبلی)



این هم از معجزه آسا 





امیدوارم تصاویر و اطلاعات مورد پسندتون واقع شده باشه. تابررسی ابر شرور بعدیمون بای بای 

تا بعد به من متصل بمونید . در ضمن نظر دهی یادتون نره چون واقعا این بار دوست دارم نظراتتون رو بخونم . به فکر منم باشید خب . 

دلنوشته ای از طرف کت نویر برای لیدی باگ(z)

یادتونه برای روز ولنتاین کت برای لیدیش یه دلنوشته نوشت ؟

من هم به نوبه خودم از طرف کت نویر برای لیدی باگ یه دلنوشته آماده کردم . 

بعد از خوندنش نظرتون رو در بارش بگید . جدی میگم نظر بدید . 

دوستان عزیزم دقت کنید که متن های ادبی مثل متن زیر ، باید با آرامش و تمام احساس موجود در روح لطیف انسانی خوانده بشه . (برای زیبایی بیشتر متن این بهترین راهه) 

خب منتظرتون نمی زارم . برید تو فاز (ولی پاتو نزار رو گاز)



تنها ما دو نفر هستسم که از قربانی شدن افراد بی گناه خوشحال می شویم . من به خاطر عشق و تو به خاطر نفرت . ارباب شرارت .

زمانی که او را در نزدیکی خود می بینم قبلم را به حال خود می گذارم . خیلی وقت است به بازی های قلبم عادت کرده ام .

 هنگامی که نگاهم می کند ، در دریای چشمانش غرق می شوم . به این نجات غریق زبر دست عادت کرده ام .

 دوستم دارد ؛ اما دوست . به جواب های سربالایش عادت کرده ام

همکار بسیار قابلی هستم اما نه شریک زندگی ، به نبودن هایش هنگام سختی  ، عادت کرده ام

با تمام وجود تحسینش می کنم  او هم همینطور ؛ به تحسین های گاه و بی گاهش ، عادت کرده ام

هنگامه متانت جذبش می شوم ، به متانت های زیبایش عادت کرده ام



lady bug ! I love you ! I love you with all my heart . When I am with you `i  touch love ! There is no description of thru love ! That`s right ! me ! cat noir . the superhero! love you lady bug ! love you . forever . 

نقاب ها کنار خواهند رفت . واقعیت خواهد شکفت . من و تو در آینده در کنار هم خواهیم بود . شاد و سرزنده . مطمئنم . 

آیا میدانستید...؟(v)


سلام دوستان


میدونم کم فعالیتم و الان میخواین فحشم بدید ولی واقعا وقتم زیاد نیست و صد البته اینکه وقتی نظرات اینقدر کمه من چه جور انگیزه ای واسه فعالیت کردن پیدا کنم؟


مثلا بعضی هایی که تنبلیتون میاد نظر بدید   من چرا نباید تنبلیم بیاد که مطلب بزارم؟    اونجوری من هم تنبلیم میاد


از لیدی باگ جون و... که نظر میدن ممنونم


نظر دادن حتما ایمیل نمیخواد و اگه جای ایمیل و سایت رو خالی بزارید مشکلی نیست


راستی نویسندگان عزیزم چرا اینقدر کم فعالیت شدین؟     البته از زهرا جون ممنونم که مطلب میزاره


حالا ولش   منظوری هم نداشتم



بریم سراغ اصل مطلب: آیا میدانستید



1.   آیا میدونستید که میراکلس قبلا قرار بود انیمه ای باشه؟

2.   آیا میدونستید که این کارتون قرار بود فقط یه فصل باشه؟

3.   آیا میدونستید اسم مرینت قرار بود بریجیت باشه؟

4.   آیا میدونستید اسم آدرین قرار بود فلیکس باشه؟

5.   آیا میدونستید قرار بود آدرین شخصیتی با یه اخلاق دیگه و یکم مغرور و... باشه؟




  1. دقیقا همینطوره و حتی یه فیلم هم ازش هست (فیلم که بیشتر تیزره)
  2. بله   وقتی که جرمی و توماس دیدن که فصل1 میراکلس که در سال 2015 منتشر شده ، خیلی طرفدار داره و اصلا انتظارشو نداشتن فصل2 رو هم با تاخیر تو سال 2018 پخش کردن
  3. نویسنده و کارگردانان میراکلس میخواستن اسم مرینت رو بریجیت یا همون بریدجیت بزارن اما بعدا اسمش رو عوض کردن  تو فصل های جدید به احتمال زیاد اسم دختر عمه ی مرینت قراره بریجیت باشه
  4. آدرین هم همینطور   قرار بود اسمش فلیکس یا همون فیلیکس خودمون باشه اما بعدا تغییرش دادن و به جاش اسم پسرخاله اش رو فلیکس گذاشتن
  5. همینطوره    آدرین قرار بود شخصیت و اخلاقش جور دیگه ای باشه: یکم بداخلاق و مغرور  حتی جدی و یه ذره پر رو اما خدا رو شکر بعدا نظرشون عوض شده      در واقع شخصیت و رفتار پسرخاله ی آدرین از همین ها گرفته شده




امیدوارم جالب و به درد بخور بوده باشه


همه ی اینا درستن 


کلا اسم قبلی مرینت و آدرین رو روی یکی از فامیل هاشون گذاشتن


میراکلس انیمه ای هم بعدا میزارم



کپی ممنوعه





یه لحظه صبر کن...


کجا داری میری؟  با این عجله!


اینجوری که نمیشه تنبل ها


باید کامنت بزارید 


قبل از اینکه از وب خارج شی نظرت رو بگو 




بابای


عکس های شکار لحظه ای (پارت 2)(z)

 خب دیروز وقت نکردم براتون چیزی بزارم ولی امروز می ترکونیم . 

در ضمن (چالش عکس شناسی )هنوزم پا برجاستا!!!!!! می شه شرکت کرد 


این عکس رو توضیح بدید . 


این عکس رو خییلییییی دوست دارم . مال پروفایلمه . 


خب این عکس هم که خیلی ضایع تشریف داره . 



دقت کنید که فقط توضیح اولین عکس رو ازاوت خواستم . 


تموم شد عکسای امروز . اگه عکس های خاصی مد نظرتونه بگید تا براتون بزارم . تا بعد بای بای 

اون عکسی که لیدی باگ جون دادن

وانیا جون

اون عکس یه چیزی اولش کم داشت

اینم عکس

ببخشید دخالت کردم

خب خب خب !!! بررسی ابر قهرمان زنبور ملکه !!!!!(z)

نام معجزه گر :زنبور 

 

نام مستعار مالک : زنبور ملکه (queen Bee)

 

نام کوامی : پالن (pollen)

 

نام اسلحه :  فرفره طناب دار 

 

ابر قدرت : نیش زنبور (زهر)

  

اسم رمز فعال کننده : پالن ، ویز ویز ها روشن

 

اسم رمز غیرفعال کننده :  ویز ویز ها خاموش 

 

نوع جواهر : شانه سر به شکل زنبور 

 

مالک اصلی :  کلویی به مدت کم ولی به احتمال زیاد مالک بعدی آرور خواهد بود 



کاستوم عادی (عاشق این لباسم)


معجزه گر در حال تبدیل 


در حال اجرای قدرت (نیش زنبور)




خب امیدوارم تصاویر و اطلاعات مورد توجهتون واقع شده باشن . 

تا بررسی بعدی به من متصل بمونید .  

نظراتتون رو من می بینم و جواب میدم که خیلی هم با ارزشن برام . من رو از تظراتتون دریغ نکنید (تولو خدا) . 

بررسی ابر قهرمان ها !!! پشت لاک(z)

نام معجزه گر : لاک پشت 


نام مستعار مالک : پشت لاک (کاراپیس)


نام کوامی : ویز  


نام اسلحه : سپر

 

ابر قدرت : حفاظ (ایجاد سپر دفاعی )


اسم رمز فعال کننده : ویز ،لاک روشن 


اسم رمز غیرفعال کننده :  ویز، لاک خاموش 


نوع جواهر : دستبند لاک نشان 


مالک اصلی :  نینو 




این عکس کاستومشه (لباسش)



تصویر جواهر 



اینم یه شکار لحظه از زمان ابرقهرمانیش




خب امیدوارم تصاویر باب میل تون بوده باشه 


نظر بدید بگید چی کم داره تا بزارم (تریشی : کلتون رو میکنم اگه نظر ندید )


تا بررسی بعد به من متصل بمونید . بای بای بای 



قدرت های جدید(v)


سلام دوستان


مطمئنا همه ی شما میراکولر ها اون قسمتی رو که استاد فو معجون قدرت های جدید رو درست کرد یادتونه




هفت تا قدرت جدید که از دوتاش استفاده شده: قدرت دریایی و یخی


حتما اون دو قسمت رو دیدید و لازم به توضیح اضافه درباره اش نیست            هست؟


تو یه وب دیدم که چند تا نظریه راجع بهش نوشته شده بود که فکر کنم کار خود نویسنده نبود ولی به هر حال از نظر من یکم مسخره بودن و در واقع فقط تئورین    فوقش یکی دوتاشون درست از آب درمیاد







حالا من یه عکس از قدرت های جدید آوردم که احتمالا اکثرشون یجورایی درستن



وسطی که لیدی باگ خودمونه

کناراش هم قدرت های یخی و دریایی ان

یکبش هم قدرت آتیش هست که قطعیه و قبلا ازش عکس گذاشتم اما به احتمال زیاد پایین دست و پاهاشون مثل اینجا نارنجی نمیشه

حالا تو یکی دیگه اش هم بال داره و حتما میتونه پرواز کنه

یا مثلا دومی از سمت چپ یه حالت قدرت طبیعی چیزیه

اولی از سمت آخر هم دقیق نمیدونم اما ممکنه اون هم واسه جاهایی باشه که اکسیژن توش نیست یا...

راستی اونا هفت تا قدرت داشتن اما از اونجا که معلومه اینجا فقط شیش تاش هست

اینا رو خودم گفته ام و تئورین


این عکس رو خیلی وقت پیش داشتم ولی پاک شده بود




خوشتون اومد؟



امیدوارم جالب بوده باشه





راستی یادتونه چند تا عکس از اتفاقات انیمیشن lady bug and cat noir awakening گذاشته بودم؟

اون عکس ها دقیق دقیق نه ولی درست بودن اما ممکن هم هست که واسه انیمیشن نباشن و برای قسمت ویژه ی باشن

به احتمال زیاد قسمت ویژه ی میراکلس نیویورک که از سه قسمت ویژه ی فصل 4 هستش





کپی کاملا ممنوعه


به خدا اگه نظر ندید میخوام خبر ها رو تو مطلب رمزدار واسه کسانی که نظر میدن بزارم و رمزش رو فقط به اونا بگم


تنبل ها یه کامنت که چیزی ازتون کم نمیکنه؟    میکنه؟



گودبای


عکس های شکار لحظه ای(z)

 خب با توجه به این که نظر دادین به پستم از فردا عکسا رو براتون می زارم . اما الان چون خیلی ذوق دارم اونی که از نظر خودم خیلی با حاله رو براتون می زارم . 

راستی می خوام چالش عکس شناسی هم براتون بزارم . توی نظرات جوابم رو بدید . 


این عکس مربوط به چه فصلیه ؟ 

در باره این قسمت توضیح بدید . 


اسامی برندگان رو توی یه پست میزارم . یادتون نره ها ، توی نظرات جوابمو بدید . 

تا بعد به من متصل بمونید . بای بای 

یه خبر ناراحت کننده(z)

سلام دوستان میراکلسی !!!

یادتون هست که گفتم می خوام عکس های محدودی که از کتاب معجزه آسا ها وجود داره رو براتون رمز گشایی کنم ؟ 

من امروز بعد از کلی دنگ و فنگ عکسارو پیدا کردم ولی متأسفانه معانی درستی ندارن به غیر از چند خط که اونها هم فقط نام ابر قهرمان هاست . 

معانی رو که رمز گشایی کردم از طریق اینترنت به فرانسوی و انگلیسی در آوردم ولی فایده نداشت هیپکدوم نبودن . حتی از مترجم چینی هم استفاده کردم اونجوری هم نبود . البته مال روباه رو فقط در آوردم که تنها معنی درستش کلمه ولپینا بود . 

خب امیدوارم من اشتباه کرده باشم و وانیا جون که می خواست معانی رو در بیاره از من موفق تر باشه . 

اگه خبری شد بهتون اطلاع می دم . 

پس تا بعد به من متصل بمونید .  بای

بررسی ابر قهرمان ها (روباه قرمز )(z)

خب دوستان . با این که نظرات کم بود (خیلی کم ولی برای دل همون یه نفر  و خودم  تو پست می زارمش )

نام معجزه گر : روباه 

نام مستعار مالک :روباه قرمز (rena rouge)

نام کوامی : تریکس (trixx)

نام اسلحه :فلوت 

ابر قدرت :ایجاد تصویر های خیالی 

اسم رمز فعال کننده : تریکس بیا حمله ور بشیم 

اسم رمز غیرفعال کننده :   تریکس حمله بسه 

نوع جواهر : گردن آویز به شکل روباه 

مالک اصلی : آلیا سزار (alya)


این هم از تصویر 

(کوامی های این ابرقهرمان و ابرقهرمانان دیگر هنوز معجون به خصوصی نخوردند)



ممنون از این که پست رو دیدید . ممنون میشم که نظر بدید . ممنون و تا بعد  .

یه سوال ( میشه گفت نظر سنجی )(z)

سلام دوستان و نویسندگان میراکلسی من . 

یه سوال کوچولو ازتون داشتم . 

می خواستم بدونم با عکس های شکار لحظه ای موافقید . 

شکار لحظه : به معنای عکاسی از لحظات جذابی است که بیننده را بسیار شگفت زده می کند . 

خب با این حساب عکس شکار  لحظه دوست دارید ؟ ❤️ 

توی نظرات بهم بگید که از چه جاهایی دوست دارید اگه داشتم در اختیارتون می زارم . 

پس تا بعد به من متصل بمونید . 

بررسی ابر قهرمان ها (گربه سیاه)(z)

بی مقدمه میرم سراغ شخصیت با مزه فیلم .

نام معجزه گر :  گربه 

نام مستعار مالک : گربه سیاه (cat noir) 

نام کوامی :  پلگ (plagg)

نام اسلحه : میله فلزی 

قدرت :  پنجه برنده (قدرت نابودی هر چیزی که به آن دست بزند) 

اسم رمز فعال کننده :  پلگ خنجر ها بیرون (تبدیل گربه ای ) 

اسم رمز خاموش کننده : پلگ ، خنجر ها داخل 

نوع جواهر : حلقه 

نام اصلی مالک : آدرین آگرست 



لباس عادی کت نویر 



کت نویر  یخی  (خدایی قبول دارین این کاستومش خیلی مسخرس؟؟؟)


(متأسفانه تصویری از گربه آبی در دسترس ندارم )


تصویر از معجزه آسا 



این هم از پلگ لیشر (پلگ یخی) که افزایش قدرت پیدا کرده 



 که افزایش قدرت پیدا کرده 

گفته باشم من بازم نظر می خواما 

دارم جدی میگم نظر بدید . دلخوشی ما نویسنده های وب توی این اوضاع کرونا همین نظرات انرژی دهنده شماست . 

بررسی ابر قهرمان ها (دختر کفشدوزکی)(z)

نام معجزه گر :  کفشدوزک 

نام مستعار مالک :  دختر کقشدوزکی (lady bug)

نام کوامی :  تیکی (tikki)

نام اسلحه :  یویو (با سیم نا محدود و غیر قابل شکستن)

قدرت :  گردونه خوش شانسی (lucky charm )

اسم رمز  فعال کننده : تیکی خال ها روشن 

 اسم رمز  غیر فعال کننده : تیکی خال ها خاموش

نوع جواهر :  گوشواره 

نام اصلی مالک : مرینت دوپن چنگ 

این هم عکس عادیشه    (پایینی)

ب   این هم لیدی باگ دریاییه (پایینیه)


ا






این یکی هم لیدی باگ یخیه 




عکس از معجزه آسا (خدایی اسکرین شات گرفتن از این معجزه آسا خیلی سخت بود . قدر این عکس رو بدونید)



این هم تیکیه یخیه که افزایش قدرت پیدا کرده 


خب امیدوارم به دردتون خورده باشه  .  پس تا بررسی بعد به من متصل بمونید . 

اوه راستی یادم رفتا : نظر بدید و گرنه بعدی رو براتون نمی زارم (کت نویر رو می گم)

رمزهای باحال(v)


یه چیز یافتم

یه عکس که خیلی ازش خوشم اومد 


اون کتاب نگهبانان معجزه گرها بود ها     متن و چیز میزای اون رمزی نوشته شده بود  


الان هم یه عکس پیدا کردم که با اون میتونیم رمز کتاب رو پیدا کنیم XD


یه زبون مثل کد مورسه که فکر کنم زبون نگهبانی و تو اون کتاب با همین زبون نوشته شده


همون کتابی که آدرین از تو کمد باباش پیدا کرد


بریم ببینیم





شاید واسه خیلیا جذاب نباشه ولی از نظر من خیلی هم خفنه



من که میخوام حفظش کنم و این زبون نوشتن رو یاد بگیرم



جالب بود نه؟



گودبای

یه دانستنی(z)

بلدید اسم کوامی ها رو به خارجی بنویسید ؟ اسم شخصیت ها چی ؟

خب اینجا همشو الان براتون می می زارم . 

کلمه کوامی به خارجی به این شکله : kwami

تیکی :     Tikki        مرینت :     Marinete        کوامی کفشدوزک :   Lady bug kwami

پلگ :      Plagg      آدرین :      Adrien               کوامی گربه سیاه :   Black cat  kwami     

نورو :     Nooroo   گبریل  :   Gabriel               کوامی پروانه : Butterfly  kwami

تریکس :  Trixx        آلیا :             Alya                  کوامی روباه  : Fox  kwami

ویز :         Wayzz       نینو :         Nino                   کوامی لاک پشت :  Turtle  kwami

دوزو :      Duusuu   ناتالی :      Natalie             کوامی طاووس : Peacock  kwami

پالن :       Pollen       کلویی :      cluoe                 کوامی زنبور : Bee  kwami

استامپ : Stompp     ایوان :       Ivan                کوامی گاو نر : Ox  kwami

رور :          Rorr          جولیکا :      Juieka             کوامی ببر : Tiger  kwami

فلاف :       Fluff          الکس :        Alix                  کوامی خرگوش : Rabbit  kwami

لانگ :      Longg     کاگامی :      kagami            کوامی اژدها :  Dragon  kwami 

سّس :      Sass          لوکا :            Luka                 کوامی مار :   Snake  kwami

کالکی :    Kaalki      مکث :          Max                    کوامی اسب :   Horse  kwami

زیگی :    Ziggy      ناتانائیل :   Natnaniel        کوامی گوسفند : Goat  kwami

شوپو :    xuppu     کیم :             Kim                      کوامی میممون :      Monkey  kwami 

بارک :    Barkk       صابرینا :     Sabrina              کوامی سگ :    Dog  kwami

ملو :       mullo        میلن :           mylene              کوامی موش :    Rat  kwami

اوریکو :  Orikko      مارک :           Mark                کوامی خروس : Rooster  kwami

دایزی :  Daizzi        رز :          Rose                        کوامی خوک :      Pig  kwami

دیگه اگه تایپش مشکلی داشت به دل تگیرید ممنون

امیدوارم این پست براتون مفید بوده باشه  . نظر بدید یادتون نره . 

رمان یک ابر کپی کار پارت 6(z)


خب  این هم از پارت ششم . ممنون از نظراتتون . کلی انرژی گرفتم . وقتو تلف نکنید رمان منتظر شماست . 




وارد خونه آدرینینا شدیم . همون بدو  (به معنای لحظه)ورود آقای آگرست با اخم ایستاده بود .

اصولا با همه مثل خودشون رفتار می کنم برای همین با تمأنینه (همون پرستیژ خودمونه) به آقای آگرست سلام کردم .

من : سلام آقای آگرست از دیدن مجدد شما بی اندازه خرسندم . از این که قراره مدتی با شما همنشین باشم بسیار خوشحالم .

هیچ تغییری در صورتش ندیدم ولی در عوض آدرین با بهت به مکالمه ما نگاه می کرد . پدرم اون رو به یکی از اتاقا برد تا لباسش رو طراحی کنه . ناتالی دستیار گبریل من رو به اتاق راهنمایی کرد . آقای آگرست داشت به تصویر خاله امیلی نگاه می کرد .

ناتالی تعظیمی کرد و رفت . بعد از کمی نشستن دیدم نه نمی خواد با من حرف بزنه . پس خودم دست به کار شدم .

بلند شدم و جلوی تابلو های آدرین رفتم .

گبریل : می دونستم طاقت نمیاری روی پاهای تازه متولد شدت راه نری .

من فقط نگاهش کردم . جلو تر اومد و کنار من ایستاد . تا حالا تا این حد بهش نزدیک نشده بودم . یعنی ابهتش این اجازه رو بهم نمی داد .

گبریل : آدرین خیلی جذابه نه ! اون مثل فرشته ها زیباست . یک فرد بی نقص مثل مادرش .

من : اما درد و غم از صورتش می باره .

اینقدر مظلوم این رو گفتم که با تعجب نگاهم کرد .

با پوزخند ادامه دادم : نتها فایده ای که به کما رفتن برام داشت این بود که احساسات منفی رو از صد کیلو متری تخشخیص میدم . دیگه خوندن احساسات منفی از یه عکس که برام کاری نداره .

گبریل : دوست داری از اون احساسات منفی که متوجهشون میشی، استفاده کنی ؟

حس می کردم بد جنسی داره به بی تفاوتیش غلبه می کنه . پس با شرارت جواب دادم : خیلی . دوست دارم اون ها رو به بردگی بگیرم . اما خب چه هدفی می تونه پشت این همه شرارت من پنهان بشه ؟ الان ممکنه تنها هدف من رسوندن لایلا و آدرین به هم باشه .

گبریل : واقعا دوست داری کمک کنی ؟

من : اگه بشه چرا که نه ؟ امروز احساسات منفی زیادی رو دور آدرین حس کردم . می تونه با لایلا سر گرم بشه .

در همین حین آدرین و پدر اومدن و حرف های شرارت آمیز ما نا تمام موند .

با پدر به خونه برگشتیم . خیلی احساس بدی داشتم . اونقدر بد ، که حتی نتونستم جواب پدرم رو بدم . فقط با غم نگاهش کردم که متوجه حالم بشه . باید به اتاقم پناه می بردم . دیگه طاقت نیاوردم .

                                                                   (پپیون ، بزن بریم کپی کاری)

به سمت برج ایفل رفتم . آخرین جایی که با مادرم رفته بودم . روی بالا ترین مکان برج نشستم . زانو هامو جمع کردم و صورتمو با دستام پوشوندم . با خودم حرف  می زدم : پپیون ! چرا منو انتخاب کردی ؟ من چی داشتم که ..............

یه قطره اشک از چشمم اومد . اما با صدای یه نفر سه متر پریدم هوا !!!!!

(تریشی : اوه !اوه !اوه ! ببینم الان نباید شخصیت اصلی توی لایه ازون محو بشه ؟

تریشی عشقم میشه دهنتو ببندی ؟)

تعادلم رو از دست دادم و از ارتفاع پرت شدم پایین . تا به خودم اومدم بال زدم و خودمو به بالا رسوندم . دیدم کت نویر با حالتی از شرم به حالت قبلی من نشسته .

حالا نوبت من بود بترسونمش اما ....................

چرا دلم نیومد . آروم کنارش فرود اومدم . دستم رو روی شونش گذاشتم . مهربون صداش کردم .

من : کت نویر ؟ کت نویر ؟

آروم سرشو آورد بالا . توی چشمای سبزش نگاه کردم .

مهربون گفتم : ببینم باز دختر کفشدوزکی چیزی بهت گفته ؟

روشو اون ور کرد .

من : می دونی من می تونم مثل ارباب شرارت احساساتت رو بخونم ؟

بهم نگاه کرد : امروز یکی این کارو برام کرده حوصله ندارم دوباره بد بختی هام تکرار شن .

یه حس عشق عمیق حس می کنم که ......................

با ناراحتی وسط حرفم پرید : گفتم که نمی خوام بشنوم .

محکم زدم پس گردنش که باعش شد بیفته روی سقف . وقتی به حالت عادیش برگشت با غیض نگاهم کرد . دست خودم نبود با عصبانیت پریدم جلوش : فکر کردی دارم در باره تو حرف می زنم فکر می کنی فقط خودتی که غم داری ؟ من ندارم . آدمای دیگه ندارن ؟ فکر کردی من از غم دنیا آزادم ؟ به چه حقی سرم داد می کشی ؟ من که بالشت نیستم که بخوای سرم داد بزنی ؟ من به اندازه کافی بد بختی تو زندگیم دارم که نخوام بیشتر از یه بار لوست کنم . اشک دوباره چشمام رو تار کرد . بازو هامو بغل کردم و نشستم روی زمین . تو حال خودم بودم که یهو منو کشید توی بغلش .

 دم گوشم گفت : منو ببخش تو حق داری . من کمی خودخواهی کردم . من معذرت می خوام .  آروم شده بودم . از بچگی این طوری بودم که غم تو دلم نمی موند . دستام رو دورش حلقه کردم.

(تریشی : دختر اینا چیه که تو می نویسی ؟ یکم مؤدب باش . کت نویر و لیدی باگ مال همن . نه این دو تا .

من : خیله خب بابا اون دو تا که عمرا عاشق هم شن حد اقل یه ذره رمان رو صحنه دار کنیم با حال بشه . )

کمی که اروم شدم از بغلش در اومدم و نگاهش کردم . عاشق چشمای ابر قهرمانیش بودم .

من : می دونستی چشمای پلگ خیلی خوشگلن ؟ از چشم سبز گربه ها خیلی خوشم می آد .

گربه سیاه : ولی الان چشمای من سبزه .

من : پلگ اونا رو بهت داده .

بعد از کلی بحث کردن ، با خیالی آسوده چشمام رو روی هم گذاشتم . اما بازم اون احساسات منفی رو حس می کردم ولی یهو نا پدید شدن . شرارتی عظیم ناراحتی رو احاطه کرد . 

من : گربه سیاه ، شرارت حس می کنم . کسی شرور شده .

خیلی سریع با راهنمایی من اونجا رفتیم . کسی که شرور شده بود می تونست توی هوا پرواز کنه . گربه به دختر کفشدوزکی خبر داد و گفت : اون ابر شرور لباس فضا نوردی داره . احتمالا بخواد به فضا بره . من باید لباس فضا نوردی مخصوصم رو بپوشم . تو چطوری این کارو می کنی ؟

من : احتمالا از تو تقلید کنم . قدرتش رو تقلید کردم . دیگه از جو خارج شده بودیم .

فضانورده که اسمش (اسپیس من(مرد فضا)) بود با دیدن ما خرده سیارک ها رو به طرفمون پرت کرد . 

                                                                             (حفاظ)

قدرت پشت لاک واقعا به درد بخور بود . دید کار ساز نیست یه سیاه چال درست کرد . داشتیم می افتادیم داخلش که همون لحظه یویو دختر کفشدوزکی ما رو نجات داد .

دیگه قدرت ابر شرور رو خوب دیده بودم برای همین ازش تقلید کردم . تا اومد خرده سیارک ها رو به طرفمون پرتاب کنه همشون رو کنار زدم و با ستاره های دنباله دار دورش رو گرفتم که ما رو نبینه . دیگه خرده سیارکی رو نمی دید که بخواد کنترلشون کنه . 

بعد از اینکه به این نتیجه رسیدیم که آکوما توی کلاه فضانوردیشه ستاره ها رو طی یه حرکت انتحاری کنار زدم و با یه خرده سیارک به کلاه ضربه زدم . آکوما رو گیرانداختم و به زمین بر گشتیم . 

 

 

همه چیز امن و امان که شد به خونه بر گشتم .

 

 

 

 

ممنون که این پارت رو خوندید امیدوارم خوشتون اومده باشه .

پس تا پارت بعد به من متصل بمونید .

نظر هم بدید فراموش نکنید ها .